12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
دعای فرج با صدای علی فانی
التماس دعا برای فرج آقا و شفای بیمار بد حال😢😢🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨آغاز کنم به نامت
🌸ای حضرت دوست
✨هر آنچه شود
🌸به نامت آغاز، نکوست
✨دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
🌸سطر از پی سطر،
✨آیتی از تو در او
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🌸سلام صبح بخیر
✨اول هفته تون مملو از شادی و مهر
🍃شنبه را آغاز میکنیم
با ذکر پرنور و برکت صلوات
بر حضرت محمد ص
و خاندان مطهرش🍃
🍃 🍁الّلهُمَّ
🍃صلّ
🍃 🍁علْی
🍃 محَمَّد
🍃 🍁وآلَ
🍃محَمَّدٍ
🍃🍁وعَجِّل
🍃فرَجَهُم
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
🌹حضرت فاطمه سلام الله عليها
هرگاه در محرابش در پیشگاه پروردگارش
می ایستد ، نورش برای فرشتگان آسمان
جلوه می کند ، همان گونه که نور ستارگان
برای ساکنان زمین جلوه می کند
و خداوند به فرشتگان می گوید :
ای فرشتگان من ، به کنیزم فاطمه ،
سرور کنیزانم ، بنگرید که در پیشگاه
من ایستاده و از خوف من ،
گوشت تنش می لرزد و با دلش به عبادت
من روی آورد است .
شما را گواه می گیرم که پیروانش را از
آتش ، ايمن ساختم .
📓 : حكمت نامه فاطمى : ۳۵۵
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم های بی ریشه،
هر چه که دارند "رو" است!
و همه چیزهایشان چشم گیر و
دهان پر کن!
اما انسان های ریشه دار،
عمیق هستند و اصیل
و تنها جزئی از وجودشان،
آن هم لاجرم و به ناچار،
نمایان شده است!
بی ریشه گان، همه دار و ندار و
توانائی و وقت خود را برای
بزک کردن و بزرگ کردن آنچه نمایان است صرف می کنند..
و ریشه داران، از عمق و درون
بزرگ می شوند!
آدم ها را از ظاهرشان یا حرف هایشان
نمی شود شناخت ...!
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی یه زن به باطنشه
نه به ظاهرش
و قدرت یه مرد به حمایت کردنشه
نه به زور گفتنش
فرقی نمیکند مرد باشی یا زن ؛
حریمت "حرمت" دارد،
هرکسی ک از در آمد محرم نیست
صبر کن تا آدمت را پیدا کنی،
آدمی از جنس خودت
آدمی ک حرمت سرش شود
خودت را مدیون خودت نکن
مدیون قلبت، نگاهت، دستانت، آغوشت
گاهی باید تنهایی را ترجیح داد گاهی باید منتظر بود تا محرمت پیدا شود
تنها بمان
فرق بزرگیست میان کسی که تنها مانده با کسی که تنهایی را انتخاب کرده !
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بهشت و
❤️آرامش درون ...
🍂از همان جایی شروع میشود
❤️که به خدا اعتماد میکنی...
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
📚داستان های زیبا 📚
😈دام شیطانی😈 #قسمت ۱۵ 🎬 اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۱۶ 🎬
امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم.
مطمینم دیشب توخواب, شیطان درونم تن مرابه حرکت دراورده.ولباس قرمزم راپوشیدم,قبل از رفتن به بیرون اتاقم,رفتم سراغ کمد لباس ,بولیز مشکی رابرداشتم تابپوشم,هرچه میکردم ,بولیز قرمزه درنمیامد انگاربه بدنم چسپانده باشندش,با اراده ای قوی گفتم:کورخوندی ابلیس ,اگرشده پاره اش کنم ,درش میارم.
استینش را دراوردم دوباره کشیده شد تنم,دکمه هاش که انگار قفل شده بود,عصبی شدم.وگفتم اماده باش من ازت نمیترسم,نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا,بیشتره...
بلند بلند خوندم (اعوذوبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی....یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی,,,,یاصاحب الزمان....)
هرچه این ذکر راتکرار میکردم اختیار خودم بیشتردستم میمود تااینکه به راحتی لباسم رابالباس مشکی عوض کردم,دیروز بابا ومامان برای خاطرمن عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هرطریقی شده بفرستمشون عزاداری,میدونستم خودم روز سختی درپیش دارم واز طرفی پدرومادرم نذرداشتند اخه وجودمن را از لطف ارباب میدونستند,نذرداشتند تا باپای برهنه برای غم حسین ع درهیأت سینه بزنند وپدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بدهد,پس باید میرفتند...
خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم ودست به دامان حسین ع,در خانه ی خدارابزنم...
وعجیب روزی بود ,چیزهایی دیدم که هرصحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من بامدد خداوند تحملش کردم....
مامان وبابا رابزور راهی هیأت کردم.
خودم رفتم طرف دسشویی تا وضوبگیرم.
نگاهم افتادتو آیینه,احساس کردم کسی زل زده بهم,خیلی بی توجه شیرآب رابازکردم,منتها دستم به اختیارخودم نبود هی میخورد به آیینه,به دیوارو...,دوباره شروع کردم:اعوذوبالله من شیطان الرجیم,اعوذوبالله من الشیطان الرجیم و...
به هربدبختی بود دست وصورت وآرنجهام رااب ریختم ووضوگرفتم ,وقتی میخواستم پاهام رامسح کنم تاخم شدم ,یکی از پشت سر ,کله ام را کوبید به سنگ روشویی
دردوحشتناکی توسرم پیچید اما ازپا نیانداختم .
باهر سختی که بود وضوگرفتم وشاید بشه گفت این سخت ترین وشیرین ترین وضویی بود که درعمرم گرفته بود,سخت بود به خاطراینکه نیرویی نمیگذاشت وضوبگیرم وشیرین بود به خاطراینکه اراده ی من براراده ی شیاطین پیروز شده بود..
سجاده راپهن کردم ,چادرنمازم انداختم سرم,سجاده از زیرپام کشیده شد وباسرخوردم به زمین.....
نتونستم به نماز بایستم,نشستم به ذکر گفتن دوباره صدای مردی ازحلقومم بیرون میامد واینبار فحشهای رکیکی از دهانم خارج میشد...
به شدت گلوم خشک شده بود,بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم ولیوان ابی پرکردم تابخورم,یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم,هرچی خواستم لیوان رابزرام رو ظرفشویی,نمیتونستم,لیوان چسپیده بودبه دهنم ,انگار شخصی به زور میخواست آب رابه خوردم بدهد,دراثر تکانهای بیش ازاندازه ی دستم لیوان روی سرامیکهای اشپزخانه افتاد وشکست ناگهان نیرویی به عقب هلم داد,پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شدوخون بود که میریخت کف اشپزخونه,
دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم,چسپوندم به خودم...
#ادامه_دارد ..
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۱۷ 🎬
قران را محکم چسپوندم
به سینه ام ومدام تکرار میکردم(یاصاحب الزمان الغوث والامان) ,لنگ لنگان درکابینت داروها رابازکردم وچندتا چسپ برداشتم ,نشستم کف اشپزخونه ومشغول چسپ زدن به پاهام شدم....
یک دفعه..دیدم....
همینجورکه چسب دوم راروی زخم میزدم وپیش خودم(یاصاحب الزمان ,الغوث.والامان)رامیگفتم
احساس,کردم یه چیزی داخل بدنم از پاهام داره میادبالا,همینجور امد وامد وامد ویکباره یه دود غلیظ وسیاه رنگ همراه با بازدمم که الان تند شده بود,بیرون میامد...
دوده درمقابل چشمای من تبدیل شد به آدم کریه المنظری که ناخنهای بلندی داشت,پاهاش مثل سم بود ویک دم هم پشتش داشت...
واااای خدای من ,این ابلیس داخل تن من لانه کرده بود؟؟
خوشحال شدم ازاینکه بالاخره از تنم بیرون کشیدمش,جن یک نگاهی به من کرد ویک نگاه به خونهای کف اشپزخانه وشروع به لیسیدن خونها کرد .
حالا میفهمیدم که هیچ ترسی ازاین ابلیسک ندارم,مگر من انسان اشرف مخلوقات نیستم؟؟
مگرخدا برای نجات من قران وپیغمبر ودوازده نورپاک ,برزمین فرونفرستاده؟
پس من قوی ترازاین اهریمن هستم ,تا نخواهم نمیتونه آسیبی به من بزند...
آروم وبی تفاوت ازکنارش رد شدم...دید دارم میرم تواتاق,به دنبالم آمد,دیگه همه چی دست خودم بود به اختیارخودم.
باخیال راحت به نمازمستحبی ایستادم وای چه آرامشی داشتم.
اونم گوشه ی اتاق ایستاده بود خیره به من ,حرفهای بسیار رکیکی از دهنش خارج میکرد...
بی توجه بهش ادامه دادم...
نمازم که تموم شد ,متوسل شدم به ارباب,برای دل خودم روضه میخوندم وگریه میکردم واونم باصدای بلند وبلندتر فحش میداد,اماانگار میترسیدبهم نزدیک بشه.
عزاداریم بهم چسپید.
ازاتاق رفتم بیرون اما همچنان قران دستم بود,
اونم مثل سایه پشت سرم میومد.
رفتم اشپزخونه تایک نهارساده برا باباومامان درست کنم.
یکدفعه ایفون را زدند...
یعنی کی میتونست باشه؟؟
باباومامان کلید داشتند.کسی هم قرار نبود بیاد.
ایفونمون تصویری بود,تا چشم به تصویر پشت آیفون افتاد بدنم شل شد...
خدای من....
دونفر تومانیتور ایفون ,یک تن بی سر رانشونم دادند بعدش ,جسدراانداختن وسرخونین پدرم رابالا آوردند.
از ته سرم جیغ میکشیدم ,حال خودم رانمیفهمیدم ,نگاه کردم گوشه ی حال اون جن خبیث باصدای بلند بهم میخندید دوباره ایفون ,دوباره سر خونین بابام,جلودر از حال رفتم ودیگه چیزی نفهمیدم...
نمیدونم چه مدت گذشته بود که با صدای گریه ی مامان که اب روصورتم میریخت چشام رابازکردم.
درکی از زمان ومکان نداشتم,مامان چرا سیاه پوشیده؟؟ ,یکدفعه چهره ی خونین بابام اومد پیش نظرم ,بدنم به رعشه افتاد,نکنه بابام راکشتن؟؟
تا شروع کردم به لرزیدن مامان صدا زد:محسن زود بیا ,اب قند را بیار, داره میلرزه,بابا با لیوان اب قند از اشپزخونه امد بیرون خیالم راحت شد که زنده است .
اومدم بگم من خوبم,چیزیم نیست,اما هرچه کردم نتونستم حرفی بزنم,انگارکه قدرت تکلم را ازم گرفتن.
مادرم گریه میکرد ویاحسین میگفت.
به یکباره ازگوشه ی اتاق صدای فحش شنیدم,بازم اون شیطان خبیث روبه مادرم فحشش میداد,دیگه طاقت نیاوردم,حمله کردم به طرفش ,میخواستم دهنش را خوردکنم,,رسیدم بهش زدم زدم...مامان وبابا به خیالشون من دیوونه شدم,اخه اونا جن رانمیدیدند.
محکم گرفتنم وبردن تواتاقم به تخت بستنم...
#ادامه_دارد
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
✍ فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید : پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم.
⁉️ پس از سلام و دست بوسی گفتم :
در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس بنیاد و کتابخانه امیرالمومنین(علیه السلام)؟
☘ مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا
☘ گفتم : اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟
☘ فرمود : در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(علیه السلام) برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام) را به تو می دهند.
☘ سپس فرمود : پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین علیه السلام شمر رو هم شفاعت میکنه!
استاد الهی قمشه ایی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
CQACAgQAAx0CVc35HwABAS6hZ1Cidf2WpmCW6JCyQNme2HlC3QEAAnYXAALQ5alRpbFeCNfL1Fo2BA.mp3
5.07M
با حال مناسب گوش بدید💔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯