eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ســـلام 💖صبحتون پر از عطر خوش زندگی 🌸الــهــی... 💖داشته هاتون چنان پررنگ بشه 🌸که غم نداشته هاتون آزارتون نده 💖الــهــی 🌸صبح زیبـاتون 💖پراز خوشبختی باشه و 🌸سرشار از شادی های بی پایان پنجشنبه تون بی نظیر ☕️💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پنج شنبه ای دیگر است 🕯و دلخوشند به این پنج شنبه ها 🌸عزیزان سفر کرده 🕯آنان که روزی 🌸عـزیز دل بودند 🕯و امـروز تنها 🌸خاطره اند در ذهن 🕯حسرتی بزرگ بر دل ما 🌸و تصویری بر قاب 🕯شـادی روح 🌸درگذشتگان فاتحه و صلوات🙏 یاد عزیزان رفته بخیر 🌸
خاطره یک دختر دانش آموز خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست. خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهء خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. چطور؟ هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نیندازیم... این ماهستیم که نیاز به تغییر داریم....!!! ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ما آدم ها گاهی یادمان می رود که باید برای همدیگر جان دهیم و از خطاهای هم بگذریم 🌸یادمان می رود زندگی آنقدر کوتاه ست که فرصت برگشت برای جبران نداریم. 🌸یادمان می رود که خطاهای کوچک است که اشتباهات بزرگ را رقم می زند 🌸یادمان می رود توی دلمان جایی را برای بخشیدن آدم هایی که دوستشان داریم خالی بگذاریم. 🌸یادمان می رود عشق❤️ همراه با اعتماد است که زندگی می سازد. 🌸یادمان می رود گاهی خودخواهی هایمان به قیمت نابودیمان تمام می شود. 🌸یادمان می رود فرزندانمان با کنار هم بودنمان است که کنار دیگران بودن را یاد می گیرند. 🌸یادمان می رود جدایی بهترین راه برای تلافی خطاهایمان نیست...❗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💚🙏 تشنگان عشق را با مُشٺ آبی جان بده🙏 کربلا دور اسٺ مارا با سرابی جان بده🙏 زندگی یعنی سلام ساده‌ای سمٺ شما💚🙏 ایها الارباب💚 ما را با جوابی جان بده🙏 💚 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا 💚 أَبَاعَبْدِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ‏
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🔆تأثیر غذا 🍁مرحوم آیت‌الله کوهستانی، به‌طور اشتراکی یک دستگاه آسیاب آبی سنتی موروثی داشتند که از درآمد آن زندگی خود و طلاب اداره می‌شد. به آسیابان سفارش می‌کردند سهم من همیشه از مزد آرد گندم افراد معمولی و مستضعف باشد. در ماه رجبی ایشان می‌بینند از عبادت لذّت نمی‌برد. پس به فکر فرو می‌رود تا علت را بیاید. ابتدا از اهل خانه می‌پرسد: «شما از آرد قرضی یا وقفی یا از سهم امام استفاده کرده‌اید؟» می‌گویند: نه. 🍁پس به سراغ آسیابان می‌رود و می‌گوید: چند روز قبل، آرد چه کسی را (به‌عنوان دستمزد آسیاب) برای ما فرستادی؟ آسیابان می‌گوید: 🍁«شخصی پولدار و ظاهراً بهایی که گندمش خوب بود، آردش را برای شما فرستادم.» تا این جمله را گفت چهره‌ی ایشان تغییر کرد و با عصبانیّت فرمود: «مؤمن! ما را از فضیلت ماه رجب محروم کردی!» 📚بر قله‌ی پارسایی، ص 113 ⚡️⚡️امام علی علیه‌السلام فرمود: «کسی که در خوردن، به اندک اکتفا کند، تندرستی او بسیار و اندیشه‌اش شایسته باشد.» 📚غررالحکم، ج 1، ص 86
بزرگواری تعریف می‌کرد پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست «در بزم غم حسین مرا یاد کنید» بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟ روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه می‌رفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت: حسین آقا قربان اسمت با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس به پول آن زمان صد تومان هم از دخل درآورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه می‌کردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم!! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ بلکه صد تومان خرج عروسی‌ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدت‌ها شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در می‌زند من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله آقا امام حسین علیه السلام است لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه‌السلام بر سر میزده دست نوازش بر سر یتیمان هم می‌کشیده همانگونه که در عزا بر سینه میزده مرهمی به سینه دردمندان هم بوده و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده و یک حسینی راستین بوده است اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام فِی الدُّنيا وَالاخرة لطفا حسینی و حسین چی واقعی باشیم
🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ 🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! 🌹خاطره ای به یاد ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله : رزمنده دلاور غلامرضا سالم منبع: سایت نوید شاهد
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃 🔆رعایت اقتصادی در زندگی 🌾أبوالفاتج گفت: یکی از دوستانم به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: گاهی ما در بین راه مکه می‌خواهیم احرام ببندیم، نخاله و سبوس آرد نداریم تا به‌وسیله‌ی آن خود را شستشو بدهیم و آثار نوره را بزداییم، لذا با آرد این عمل را انجام می‌دهیم و از این کار هم ناراحت هستیم. امام فرمود: 🌾از اسراف کردن می‌ترسید؟ عرض کردم: آری. فرمود: «آنچه در اصلاح و سلامتی بدن مصرف شود، اسراف نیست. گاهی من دستور می‌دهم مغز استخوان را با روغن‌زیتون مخلوط کنند و به‌وسیله‌ی آن خود را شستشو می‌دهم. اسراف در چیزهایی است که باعث تلف شدن مال و ضرر رساندن به بدن شود.» 🌾عرض کردم: «سخت‌گیری و به تنگی زندگی کردن، چگونه است؟» فرمود: «نان و نمک خوردن بااینکه قُدرت داری غذای دیگری بخوری، [بهتر است].» 🌾عرض کردم: میانه‌روی و اقتصاد در زندگی به چه نحو حاصل می‌شود؟ فرمود: وقتی‌که نان، گوشت، شیر، روغن‌زیتون و روغن حیوانی باشد، اگر انسان گاهی از این و گاهی از آن بخورد، [میان روی حاصل می‌شود]، (نه آن‌که با داشتن غذاهای متنوع، همه را یک‌دفعه بخورد.) 📚پند تاریخ، ج 3، ص 220 -بحارالانوار، ج 15، ص 201
دردنیای امروز فقر آتشی است که خوبی ها را میسوزاند و ثروت پرده ایست که بدیها را میپوشاند و چه بی انصافند آنانکه یکی را میپوشانند به احترام داشته هایش و دیگری را میسوزانند به جرم نداشته هایش ورود 👇 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
اگر آنچه می نویسی با ارزش تر از کاغذ و قلمت نباشد به تمام درختان عالم خیانت کرده ای! 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به نام خداے ✨بزرگ و احد ، قدیر و صمد 🌸به نام خداے ✨رئوف و غفور و 🌸حمید و لطیف و مجید 🌸به نام خداوند وجد و سرور ✨پدید آور عشق و احساس و شور 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو