eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
6 فایل
کانال تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76 ارتباط با ادمین👇 @yamahdi_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ياعلىُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🎤 جابر مى گوید: از ابن مسعود شنیدم که می گفت : پیامبر صلی الله علیه و اله ‌‌فرمودند : کسی که به من ایمان بیاورد و علی علیه السلام را دوست داشته یاشد و لایت او را بپذیرد ، آتش دوزخ بر او حرام شده است . لعنت کند کسی که با علی علیه السلام از درِ ِستیزه و دشمنی در آید. 🟢 علی علیه السلام نسب به من همچون پوست نازک میان جشم و ابروست . 📗 : هزار حدیث در فضایل امام علی علیه السلام ص : ۲۰۰ 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎در این صبح زیبا براتون 🍃رویاهایی آرزو میکنم 🍎تمام نشدنی و آرزوهایی 🍃پرشور در پرتو الطاف الهی 🍎روزتـون پر از برکت و رحمت 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که اسبی در چشمه ای آب می خورد. خوکی در آن مقام غلطید و آب را مکدر کرد. لاجرم میان اینها خصومتی پیدا شد. اسب از آدمی مدد خواست تا از خوک انتقام کشد و بر شرایط او راضی شد. آدمی فی الحال مسلح شده، بر پشت اسب نشسته، بر سر خنزیر (خوک) رسید و او را کشت. اسب، هلاکت دشمن را به چشم خود دیده و خیلی خوش وقت گردید. سپس مراتب شکر و سپاس آدمی به جا آورده، خواست که از وی رخصت گرفته و روان شود. آدمی گفت که من با تو کار دارم. پس حکم کرد که اسب را در اصطبل ببندند. اسب معلوم کرد که اکنون، نقد آزادی چنان از دست رفته و باز حاصل شدنش امکان ندارد و مزد انتقامی که از خوک کشیدم، خیلی سنگین بوده است. (خلاصه): اکثری از بنی آدم از محنت اندک گریخته و دیوانه وار خود را در بلای عظیم می افکنند و بعضی چنان باشند که از بهرِ تسکینِ دلِ کینه جوی خود، مرتکب کاری شوند که ثمره آن جز ندامت دائمی، چیزی دیگر نباشد. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔴 چند داستان‌آموزنده مفضّل در ضمن سفارشی گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: چون دو نفر از یک دیگر با قهر جدا شوند یکی از آنها سزاوار برائت و لعنت است، و چه بسا هر دو سزاوار آن باشند، معتب «یکی از دوستان مخصوص آن حضرت» گفت: قربانت گردم آن که ستمگر باشد سزایش همین است، امّا تقصیر مظلوم چیست؟ فرمود: چون او هم برادرش را به آشتی دعوت نکرده، و حرفهای او را نادیده نگرفته است. از پدرم شنیدم که می‌فرمود: چون دو نفر با هم ستیز کنند و یکی بر دیگری غالب آید، باید مظلوم به نزد رفیق ظالم خود رود و به او بگوید: ای برادر من ستمگر هستم، تا قهر و جدایی بین آنها از میان برود، همانا خداوند حکیم و عادل است و داد مظلوم را از ظالم می ستاند. ابو بصیر گوید: از امام صادق درباره مردی که با خویشاوندی خود به خاطر این که مذهب حق را نمی شناسد «شیعه نیست» قطع رابطه کند سؤال کردم فرمود: سزاوار نیست که خویشاوندی را قطع کند. داود بن کثیر گوید: شنیدم امام صادق میفرمود که پدرم فرمود: پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: هر گاه دو نفر از مسلمان از همدیگر با قهر جدا شوند و سه روز در آن حال بمانند و آشتی نکنند، هر دو از اسلام خارج شوند و بین آنان دوستی دینی نمی‌ماند، پس هر کدام از آنها برای آشتی و سخن گفتن بر دیگری سبقت جوید، در روز رستاخیز جلوتر از دیگری به بهشت خواهد رفت. (منبع: سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه) پ.ن: قهر نبودن و آشتی بودن به معنای همنشینی نیست! 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
به دست قائم ما، رانده شدگان از دین، به آشیانه های آرام بخش خود باز می گردند (با ظهورت) صبح حقيقت دميده می شود و تيرگى باطل از ميان می رود، و خداوند به وسيله تو پشت طغيان را در هم می شكند، و راه و رسم ايمان را (به صورت نخست) باز می گرداند. کودكانی كه در گهواره ‏اند، دوست دارند كه ای كاش می توانستند حركت نموده به سوى تو آيند، و وحوش صحرا مايلند كه كاش راهى در كنار تو داشتند. به دست تو همه دنیا شادمان می شوند، و اساس عزّت و شرف در جاى خود قرار می گيرد، و دین گریزان به آشیانه های آرام بخش خویش باز می گردند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ وَ يَقْصِمُ اللَّهُ بِكَ الطُّغْيَانَ وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ الْإِيمَانِ. يَوَدُّ الطِّفْلُ فِي الْمَهْدِ لَوِ اسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً، وَ نَوَاشِطُ الْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً. تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ الدُّنْيَا بَهْجَةً، وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي الْعِزِّ فِي قَرَارِهَا، وَ تَئُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَى أَوْكَارِهَا. (كمال الدين، ج‏2، ص450) 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃 در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندم‌زار پیرمرد کشاورزی را برد. پیرمرد ناراحت شده و یک کوزه آب برداشت و با یک کلنگ به پشت‌بام مسجدِ روستا رفت. آب را از کوزه خورد و با کلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران کرد و گفت: «خدایا برای تو روزه بودم، روزه‌ات را خوردم و خانه‌ی تو را خراب کردم تا تو خانه‌ی مرا دیگر خراب نکنی و بدانی خانه‌‌خرابی چه اندازه سخت است.» یک سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد٬ گندم‌زار آن مرد دو برابر محصول داد. پسر پیرمرد گفت: «پدرم یاد دارم سال گذشته سیل گندم‌هایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ کردی، حالا که محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده است، چرا یادت نمی‌افتد که بروی از خدا تشکر کنی و سقفی را که پارسال سوراخ کردی، مرمت و درست کنی؟؟؟ ای پدر! الحق که انسان٬ خیلی در برابر نعمت‌های خدا ناسپاس است.» 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔴 جوان پرهیزگار و بیدار مردی از انصار می گوید : روز بسیار گرمی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه درختی قرار داشتیم ، مردی آمد و پیراهن از بدن خارج کرد ، و شروع کرد روی ریگهای داغ غلطیدن . گاهی پشت و گاهی شکم ، و گاهی صورت بر آن ریگها می گذاشت و می گفت : ای نفس ! حرارت این ریگها را بچش که عذابی که نزد خداست از آنچه من به تو می چشانم عظیم تر است . رسول خدا صلی الله علیه و آله این منظره را تماشا می کرد ، وقتی کار آن جوان تمام شد و لباس پوشید ، و رو به ما کرد که برود ، نبی اسلام با دست به جانب او اشاره فرمودند و از او خواستند که نزد حضرت بیاید ، وقتی نزدیک حضرت رسید به او فرمودند : ای بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از کسی ندیدم ، علت این برنامه چیست ؟ عرضه داشت : خوف از خدا ، من با نفس خود این معامله را دارم تا از طغیان و شهوت حرام در امان بماند ! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : از خدا ترسانی و حق ترس را رعایت کرده ای ، خداوند به وجود تو به اهل آسمانها مباهات می نماید ، سپس به اصحابش فرمودند : ای حاضرین ! نزدیک این دوستتان بیایید تا برای شما دعا کند ، همه نزدیک آمدند و او بدین صورت دعا کرد : اَللّٰهُمَّ اجْمَعْ امْرَنا عَلَی الْهُدیٰ وَ اجْعَلِ التَّقْویٰ زادَنا وَ الْجَنَّهَ مَآبَنا . خداوندا ! برنامه زندگی ما را بر هدایت متمرکز کن ، تقوا را زاد ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار بده امالی صدوق : 340 ، المجلس الرابع و الخمسون ، حدیث 26 ؛ بحار الأنوار : 67 / 378 ، باب 59 ، حدیث 23 مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
🌸خدایا ،،،، ✨دفتر امروزم را با 🌸نام و یادت می گشایم ✨یاریم کن 🌸تا دلی را شاد کنم ✨به پاس شکرانه بیداریم. 🌸دستم را رها مکن ✨تا به امید تو 🌸دست افتاده ای را بگیرم. 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آدم واقعی... ❣آدم واقعی را باید پیدا کرد. آدمی که سوادش به مدرکش نباشد، زیباییش به چشم و ابرویش نباشد، دلبریش به قد و قامتش نباشد. ❣آدمی که زخم‌هایش را پنهان نکند. آدمی که وقتی روبه‌رویت نشست، جوری چشمهایش را ریز کند انگار دارد به مهمترین جملات زندگیش گوش می‌دهد. آدمی که وقتی به حرف زدن می‌افتد، یا چشمهایش پر از اشک بشود، یا بزند زیر خنده. ❣آدمی که موقع دروغ گفتن لکنت زبان بگیرد. آدمی که نگاه ناپاک نداشته باشد. آدمی که حرف مردم را نشنود، تکرار نکند، برایش مهم نباشد. آدمی که از رسوایی نترسد، رسوایی را نفهمد، رسوایی برایش مهم نباشد. آدمی که نقاب را نشناسد، آدمی که نقاب نداشته باشد. آدمی که دلش شیشه‌ای باشد. آدمی که واقعی باشد...🌸 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 💫🌺 رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمودند : خداوند به زمين توجهى كرد و مرا از روى آن برگزید پیامبر قرار داد ، سپس دوباره توجه کرد و علی علیه السلام را از روی آن برگزید و او را امام فرار داد آن گاه به من فرمان داد 🌺 که او را برادر و دوست و وصی و جانشین و وزیر خود برگیرم 🟢 بنابراین علی علیه السلام از من است و من از علی هستم ، و او همسر دختر من و پدرِ دو نوه ام حسن و حسين عليهم السلام است . 📗 : هزار حديث در فضايل امام على عليه السلام : ص : ۲۷۸ 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌷دوشنبـه تون معطر به عطرخوش صلوات 🌷🍃 بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌷🍃 🍃🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ🌷🍃 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم کنفرانس بصیرتی۱۴۰۳/۳/۷ مهدی اسلامی مدیر قرارگاه شهید ابراهیم هادی و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان دنیا داره وارد معادلات جدید میشه معادلات قدیمی دنیا بهم خورد قبلا آمریکا و اسرائیل و انگلیس و...فکر میکردن هر غلطی دلشون بخواد میتونن تو دنیا بکنند ولی طوفان الاقصی و عملیات وعده صادق تمام معادلات و برنامه های دشمن رو بهم ریخت اینها داشتن آماده میشدن برای حمله همه جانبه به ایران ولی وقتی طوفان الاقصی شکل گرفت یهو اسرائیل در باتلاق غزه و حماس گیر کرد اینها گفتن میریزیم حماس رو از بین میبریم میریم سراغ ایران یهو پای حزب الله لبنان به قضیه باز شد اسرائیل دید نه دیگه زورش نمی‌رسه همزمان در دو جبهه بجنگه از آمریکا و اروپا کمک خواست ولی یهو یمن پا به عرصه گذاشت آمریکا و انگلیس رو در دریا زمینگیر کرد اسرائیل دید آمریکا و انگلیس هم از پس یمن برنمیان گفت مغز متفکرشون که ایرانه رو باید بزنم و اونم مسئول ارشد طراحی‌های جنگ چریکی بر علیه اسرائیل رو برای همین به سفارت ایران حمله کرد و چند فرمانده ما رو به شهادت رسوند ولی ایران در عملیات وعده صادق بلایی به سر اینها آورد که تا سالیان سال جرأت نگاه چپ به ایران رو نخواهند داشت کم خرج ترین حمله تاریخ نظامی با پر هزینه ترین دفاع دنیا شکل گرفت و این دفاع دنیا بود که شکست خورد حیثیت پدافندهای اینها به کل از بین رفت تکنیکی که ایران رو کرد تمام معادلات دنیا رو بهم ریخت بیشترین فروش تسلیحات اینها به دنیا از طریف فروش پدافند دفاعی بود ولی وقتی دیدن با چند پهپاد ارزان قیمت چطور این پدافند فلج شد ،دیگه هیچ کشوری درخواست خرید پدافند نداره در عوض همه اومدن از ما پهپاد و موشک بخرن وقتی اینها دیدن توان مقابله با ما رو ندارن الآن به فکر آوردن تمام مهرهای خودشون به میدان برای به آشوب کشیدن ایرانند بهترین زمان هم الانه چون نزدیک انتخاباته و بهترین زمان برای هیجانی کردن جامعه از طرفی هم این دوره خیلی‌ها که مدعی هستن هم دارن میان خیلی هاشون میدونن رد صلاحیت میشن ولی میخوان برای نظام هزینه بتراشند از لاریجانی و احمدی نژاد گرفته تا حتی روحانی و خاتمی و ... اینها میدونن که رد صلاحیت میشن برای این دارن میان جلو تا مردم بگن شما که همه رو رد صلاحیت کردید پس ما دیگه در انتخابات شرکت نمیکنیم باید مراقب بود در این دام نیفتیم ما دو هجمه در پیش داریم اولیش به حضرت آقا خواهد بود چون همه دنیا دید که میشه توی کشوری مثل ایران نه رئیس جمهوری باشه نه رئیس مجلسی و آب هم از آب تکون نخوره اونم به برکت حضرت آقا حضرت آقا تکیه گاه انقلابند و دشمن قطعا به دنبال تخریب این تکیه گاه خواهد بود دومین هجمه به شورای نگهبان در قضیه رد صلاحیتها برای به آشوب کشیدن جامعه و البته کم کردن مشارکت مردم ان شاءالله اشخاصی که از جبهه انقلابی کاندید میشن حواسشون جمع باشه که باید به اجماع برسن و همه سر یک گزینه متحد بشن در غیر این صورت سیلی خواهند خورد الان گزینه جلیلی و سعید محمد و فتاح مطرحه بنده فکر میکنم که سعید محمد به دلیل رجل سیاسی نبودن باز رد صلاحیت بشه و میمونه جلیلی و فتاح باید یکی از این دو کنار بکشه بنده جلیلی رو اصلح این جمع میدونم ان شاءالله در شبهای دیگه حتما در موردش صحبت خواهیم کرد والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته 👇 🌎 مرکز گروههای نفوذسیاسی و بصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C5e4b4aecf8 📛 منتظر حضور سبزتان هستیم.🇮🇷✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 او‌ هیچ‌ نکرد، فقط نشست...و تنها گوش کرد و جواب داد! 👤علامه جعفری ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔅 ✍️ پنبه‌دزد، دست به ریشش می‌کشد 🔹تاجری کارش خریدوفروش پنبه بود و کار و بارش سکه که بازرگانان دیگر به او حسودی می‌کردند. 🔸یک روز یکی از بازرگان‌ها نقشه‌ای کشید و شبانه به انبار پنبه تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه‌ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه خودش انبار کرد. 🔹صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه‌هایش به غارت رفته است. 🔸نزد قاضی شهر رفت و گفت: خانه‌خراب شدم... 🔹قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس‌وجو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه‌ها را. 🔸قاضی گفت: به کسی مشکوک نشدید؟ 🔹ماموران گفتند: چرا بعضی‌ها درست جواب ما را نمی‌دادند. ما به آن‌ها مشکوکیم. 🔸قاضی گفت: بروید آن‌ها را بیاورید. 🔹ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. 🔸قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت: به کدام‌یک از این‌ها شک داری؟ 🔹تاجر پنبه گفت: به هیچ‌کدام. 🔸قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن‌قدر دست‌پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آینه برود و پنبه‌ها را از سر و ریش خودش پاک کند. 🔹ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیرشده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند. 🔸قاضی گفت: دزد همین است. همین حالا مامورانم را می‌فرستم تا خانه‌ات را بازرسی کنند. 🔹یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه‌ها در زیرزمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. 💢 آدم خطاکار خودش را لو می‌دهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
💠دنیا، پیرزنی با صورت کبود در روز قیامت!💠 🔲 در روز قیامت دنیا را به شکل پیرزنی کبودروی، ارزق چشم، گراز دندان، کریه منظر و قبیح رخسار برای مردم مجسم می‌کنند و از اهل محشر می‌پرسند: ❓آیا این پیرزن را می‌شناسید؟ ❗️می‌گویند: نعوذباالله که ما او را بشناسیم! 🔶خطاب می‌رسد: این همان دنیایی است که به آن تفاخر می‌کردید، به واسطه آن با یکدیگر حسادت می‌ورزیدید، دشمنی می‌کردید، قطع صله‌رحم می‌کردید و بسیاری از گناهان دیگر را مرتکب می‌شدید. پس دنیا را به جهنم می‌افکنند در حالی که فریاد می‌زند: 🔸خداوندا! پس کجایند پیروان و دوستان من؟ 🔸خداوند بلندمرتبه می‌فرمایند: دوستان او را هم به خودش ملحق سازید. 📕معراج‌السعادة، ص 339 / محجة‌البیضاء، ج 6، ص 10 💢 واقعا ارزش داره به خاطر این دنیا به هم خیانت کنیم؟ 💢 ارزش داره خدا رو فدای این دنیای بی‌وفا کنیم؟ ✅ در بی‌وفایی دنیا همین بس که این دنیا قبلا در دست دیگران بوده است و به ما رسیده و به زودی هم از دست ما خارج می‌شود و به دیگران می‌رسد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم. دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم. در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند. امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟ فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم! ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان! سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،... گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟! فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟! 📕کرامات الحسينيه،ج2، ص11 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌺همنشین حضرت داوود علیه السلام در بهشت🌺 روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. 📚(داستان‏های شهید دستغیب ص 30- 31) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمه لیلا ۲۵ سالی بود تنها زندگی می‌کرد! شوهرش حاج رحیم ۲۵ سال پیش ف.وت کرد! پسرِ عمه لیلا تو ج.نگ مفق.ودالاثر شد و هیچوقت برنگشت! عمه هیچ وقت نبودِ پسرش رو باور نکرد و ایمان داشت که مرتضی برمی‌گرده! فکر می‌کنم ۳۸ سالی بود که درِ خونش بسته نشده بود آخه عمه لیلا می‌گفت پسرم برمی‌گرده! می‌گفت من گوشام سنگینه؛ اگه مرتضی بیاد در بزنه و من نشنوم چکار کنم؟! نکنه مرتضی فکر کنه من مُردم! نکنه پشت در بمونه! نکنه مرتضی بیاد ببینه من در رو باز نمی‌کنم؛ بره و برنگرده! بالاخره مرتضی بعد از ۳۸ سال برگشت... اما استخوناش! مرتضی شهی.د شد و در خونه‌ی عمه لیلا برای همیشه بسته شد… ‌ به احترام این مادر، این پست رو برای دوستات بفرست ❤️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
از بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻦ! ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ مےگذاری، ﺣﺎﻟﺶ ﺭﺍ مےپرسی، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﻒ ﻭ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺍﻭ نمےروی، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ مےپرﺳﯽ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ مےکنی، ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺟﻮﯾﺎ مےشوی، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ نمےکنی.. "ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ. ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﺁﻓﺮﯾﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ مالکیت!" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
ترسم که شعرِ سنگِ مزارِ من این شود این هم جمالِ یوسفِ زهرا ندید و رفت😔 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
خدایا، منو در برابر اتفاقاتی که تو حکمتش رو می دونی و من هیچی ازش نمی دونم صبور کن🌱 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آمریکایی ها به دنبال عج ⛔️ سرهنگ آمریکایی نشسته روایات ظهور امام زمان عج رو بررسی می کنه😳 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔆پيدايش ماهى ها در قبر @zibastory همچنين مرحوم شيخ صدوق به نقل از اباصلت هروى حكايت نموده است : روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام به من فرمود: اى اباصلت ! داخل مقبره هارون الرّشيد برو و قدرى خاك از چهارگوشه آن بياور. اباصلت گويد: طبق دستور حضرت رفتم و مقدارى خاك از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم ، فرمود: آن خاكى را كه از جلوى درب ورودى آوردى ، بده . هنگامى كه آن خاك را گرفت ، بوئيد و فرمود: قبر مرا در اين مكان حفر خواهند كرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگى برمى خورند، كه اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمى توانند آن را بشكنند؛ و به هدف حود نمى رسند. سپس امام عليه السلام فرمود: اكنون قدرى از خاك هاى بالين سر هارون الرّشيد را بياور. وقتى آن خاك را گرفت و بوئيد، اظهار داشت : اى اباصلت ! همانا قبر من در اين جا خواهد بود و اين تربت قبر من مى باشد، كه بايد تو دستور بدهى تا همين مكان بالين سر هارون را حفر كنند. و بايد لحدى به طول دو ذراع يك متر و عرض يك وجب تهيّه نمايند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر كه بخواهد، آن را براى من توسعه خواهد داد. و چون كار لحد تمام گردد، از سمت بالاى سر رطوبتى نمايان مى شود، كه من دعائى را تعليم تو مى دهم ، وقتى آن را خواندى ، چشمه اى ظاهر و قبر پر از آب شود. پس از آن ، تعدادى ماهى كوچك نمايان خواهد شد و لقمه نانى را به تو مى دهم ، آن را ريز كن و داخل آب بينداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهى بزرگى آشكار گردد و تمام آن ماهى ها را خواهد خورد و سپس ناپديد مى شود. بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائى را كه به تو تعليم نموده ام بخوان تا آن كه آب فروكش كند و ديگر اثرى از آن بر جاى نماند. ضمنا تمام آنچه را كه به تو دستور دادم و برايت گفتم ، بايد در حضور ماءمون انجام گيرد. آن گاه امام رضا عليه السلام فرمود: اى اباصلت ! اين فاجر ماءمون عبّاسى فردا مرا به دربار خويش احضار مى كند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانيده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستى از من سؤ ال كن ، ليكن اگر سرم را پوشانيده باشم با من سخن مگو كه توان سخن گفتن ندارم . @zibastory اباصلت گويد: چون فرداى آن روز شد، امام عليه السلام در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، كه ناگهان ماءمورى از طرف ماءمون وارد شد و گفت : ياابن رسول اللّه ! خليفه شما را يه دربار خويش احضار كرده است . به ناچار امام رضا عليه السلام از جاى خويش برخاست ، كفش هاى خود را پوشيد و عبا بر دوش انداخت و به سوى دربار ماءمون حركت نمود و من نيز همراه حضرت روانه شدم . هنگامى كه وارد شديم ، ديدم كه از انواع ميوه ها طَبَقى چيده اند و نيز طبقى هم از انگور جلوى ماءمون نهاده بود؛ و خوشه اى دست گرفته و مى خورد. چون ماءمون چشمش به حضرت رضا عليه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظيم كرد. و ضمن معانقه ، پيشانى حضرت را بوسيد؛ و سپس آن بزرگوار را كنار خود نشانيد و خوشه اى از انگور برداشت و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا تاكنون انگورى به اين زيبائى و خوبى ديده اى ؟ حضرت سلام اللّه عليه فرمود: انگور بهشت بهترين انگور است . @zibastory ماءمون گفت : از اين انگور تناول فرما، امام عليه السلام اظهار داشت : مرا از خوردن آن معاف بدار. ماءمون گفت : چاره اى نيست و حتما بايد از آن تناول نمائى ؛ و سپس خوشه اى را برداشت و از يك طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقى آن را تحويل حضرت داد. امام رضا عليه السلام سه دانه از آن انگور را ميل نمود و مابقى را بر زمين انداخت و از جاى خود برخاست . ماءمون پرسيد: كجا مى روى ؟ حضرت فرمود: به همان جائى مى روم ، كه مرا فرستادى . و چون حضرت از مجلس ماءمون خارج گرديد، ديدم كه سر مقدّس خود را پوشاند. و آن گاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: اى اباصلت ! درب خانه را ببند و قفل كن ؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غريبى و جاى ظالمان ؛ و نيز از شدّت ناراحتى ناله مى كرد. 📚اءمالى شيخ صدوق : ص 526، ح 17، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 241، ح 1، ضمنا ادامه داستان در حالات امام جواد عليه السلام مى باشد. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️قضاوت فقط کار خداست! @zibastory 💕ﻫﯿﭻ ﮐﺲ "ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ" ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ "ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ" ﺩﺭ "ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ" ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ "ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ"... ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ *ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ* ﻧﮑﻨﯿﻢ... ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ *ﻗﻀﺎﻭﺕ* ﻧﮑﻨﯿﻢ... انوشه ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فخر نفروش.... 👌بسیار آموزنده •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸