فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اموزنده
بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛
ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،
ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ
ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ..
ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ
ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ،
ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛
ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ...
ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ...
#خدا
زندگی
هیچ گاه به بن بست نمیرسد!
کافیست چشم باز کنی و راههای
بیشماری را فراروی خود ببینی!...
خدا که باشد هر معجزهای ممکن میشود…
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨گره های زندگی✨
✍پیرمرد تهیدست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباساش ریخت و پیرمرد گوشههای آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر میگشت با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد: «ای گشاینده گرههای ناگشوده،
عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای.»
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه میکرد و میرفت، یکباره یک گره از گرههای دامنش گشوده شد و گندمها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
«من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود»
👈🏽پیرمرد نشست تا گندمهای به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانههای گندم روی همیانی از زر💰 ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
📜نتيجه گيري مولانای بزرگ از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفـــتاح راه
✨﷽✨
✅درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
✍ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید
#اربعین_امام_حسین
#امام_زمان
#حجاب
#داستان_زیبا_حکایت_ضرب_المثل
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#نشر_حداکثری👆
✨﷽✨
🌼مساله ی عاقبت به خير شدن بسيار مهم است!
✍استاد فاطمینیا: معتبرترين و قديمي ترين كتاب درمورد جنگ صفين ، كتاب نصر می باشدكه سابقا بسيار كمياب بود، در آن كتاب می نويسد: "درجنگ صفين يكي از سربازان اميرالمومنين (عليه السلام) زخمی شد، او را به خيمه های حضرت آوردند" حالا انصافا اين صحنه را تصور كنيد، اگر ما در آنجا بوديم و مي ديدم كه سرباز حضرت در راه ايشان زخمی شده ، از ته دل مي گفتيم خوشا به سعادتش! چه سعادتی بالاتر از مجروح شدن درجبهه ي حضرت است؟! اما آيا ميدانيد اين سرباز كه بود؟! نصر مي نويسد:"آن سرباز مجروح، شمر بن ذي الجوشن بود!"
عجيب است! انسان يك روز در جبهه ي حضرت اميرالمومنين( عليه السلام) باشد و يك روز هم سر از كربلا در بياورد و آن ظلم و جنايت فجيع و غير قابل بيان را مرتكب شود! از آن طرف جناب حرّ است! درابتدا در لشكر ابن زياد است و حكم جنگ با امام حسين (عليه السلام) را دارد، اما در آخر در راه حضرت شهيد و عاقبت به خير ميشود
۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج۞
وقتی آدم از چیزی غنی باشه باهاش فخر نمیفروشه
آدم ها اندازه کمبودهاشون پُز میدن....!!
#اربعین_امام_حسین
#امام_زمان
#حجاب
#داستان_زیبا_حکایت_ضرب_المثل
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#نشر_حداکثری👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 یا رب !
✨از پنجره روزگار،
🌼 بهدرخت عمر که مینگرم خوشتر،
✨از ياد و نام زیبایت ثمری نيست ...
🌼 یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین....
✨روزمان را با نام و یادت و،
🌼 توکل به اسم اعظمت آغاز میکنیم،
✨به امید خودت،
🌼 ای مهربانترین مهربانان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون پر از لبخند خدا 🌸
🌸 صبحتون پراز انرژی
☕️ تصویر زندگیتون پراز
🌸 رنگهای زیبـا
☕️ خونه دلتون گرم و
🌸 پراز عشق و محبت
☕️ سفرتون پر از برکت
🌸 ونگاهتون به آینده پراز امیـد
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام برامام حسین ع ♥️
واصحاب حسین ع ♥️
این روزهاعدهی زیادی
ازمرزها میگذرند
تابیایندحرم🕌
اماقسمتم نشد
منوببخش😔🙏
بضاعتم همین بودازراه دور
سلام ارباب 😔✋
صبح بخیر ♥️
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دو هزار نفر شما را فالوو کنند،
چه دو میلیون،
چه بیشتر!
آدمهای مهم زندگی شما چند نفر بیشتر نیستند...
اگر دو سه نفر(پدر، مادر، دوست، آشنا، همسر)
نزدیک خودتان داشتید که برایتان تب کنند،
اشک بریزند و شما را بفهمند؛
دلیل بزرگی دارید که از زنده بودن شادمان باشید!..
بقیهی آن دو هزار و دو میلیون، برای شما "اعداد" هستند و شما برای آنها
"اسم" و "عکس"
مواظب آدمهای نزدیک و واقعی زندگیتان باشید.
🔻حکایت بط(مرغابی)
🦆 بط به صد پاکی برون آمد ز آب
در میان جمع با خیرالثیاب
🦆 گفت در هر دو جهان ندهد خبر
کس ز من یک پاکروتر پاکتر
🦆کردهام هر لحظه غسلی بر صواب
پس سجاده باز افکنده بر آب
🦆همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
🦆زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جای پاک
🦆 من نیابم در جهان بیآب سود
زانک زاد و بود من در آن بود
🦆گرچ در دل عالمی غم داشتم
شستم از دل کاب همدم داشتم
🦆آب در جوی منست اینجا مدام
من به خشکی چون توانم یافت کام
🦆چون مرا با آب افتادست کار
از میان آب چون گیرم کنار
🦆زنده از آب است دایم هرچ هست
این چنین از آب نتوان شست دست
🦆من ره وادی کجا دانم برید
زانک با سیمرغ نتوانم پرید
🦆آنک باشد قلهٔ آبش تمام
کی تواند یافت از سیمرغ کام
🦆هدهدش گفت ای به آبی خوش شده
گرد جانت آب چون آتش شده
🦆در میان آب خوش خوابت ببرد
قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد
🦆آب هست از بهر هر ناشسته روی
گر تو بس ناشسته رویی آب جوی
🦆چند باشد همچو آب روشنت
روی هر ناشسته رویی دیدنت
#عطار_نیشابوری
#منطق_الطیر
#مرغابی
#شعر