#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
#دلنوشته_شهدایی
بسم رب شهدای و الصدیقین
مادرش میخواست او را در لباس
دامادی ببیند.
یکی دیگر دو روزی میشد که عقد کرده بود.
دیگری یک ماه دیگر مانده بود فرزند اولش به دنیا بیاید.
آن یکی هم محاسنش سفید شده بود ولی دلش جوان و مشتاق!
دیگری هر لباسی میپوشید برایش گشاد بود و برای اندام ریز نقشش لباس جبهه پیدا نمیشد. آخر سر هم با لباس های ننه دوز راهی شد....
این همه اختلاف میان هر کدامشان! کوچک ،بزرگ، پدر بود، پسر بود ،تک فرزند بود، در جمعیت ۱۵ ۱۶ نفره بود، مسلمان بود ، مسیحی بود ؛ اما آمده بود!
چه چیز میتواند باشد که با همه این اختلافها همشان یکجا جمع شوند؟ عشق
فقط عشق این کار را میکند
عشق به ذره ذره خاک وطن، عشق به امام و فرمانبری از او و در نهایت عشق به خدا و این عشق به خداست که سرچشمه عشقهای دیگر است.
آری! آنان بودند عاشقان واقعی، آنان بودند به دنبال جهاد خالصانه و در آرزوی شهادت و نه البته برای شهرت شهادت ، چه بسا تعدادی گمنام شدند. تعدادی حتی بدنشان را هم وقف جنگ کردند و عقیده داشتند چیزی که صرف خدا میشود پس گرفته نمیشود! حتی تن و بدن، پس مفقود الاثر شدند.
و خوشا به حالشان که در معرکه خون و توپ و گلوله، نور را یافتند و شتافتند به سوی حق تعالی.
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401