🥀🌴🌹🕊🥀🌴🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#رضا_اسماعیلی
داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت با تیر جنگید
تیرش تموم شد
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع #حاج_قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
#تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن #حاج_قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه #حاج_قاسم بیسیم #رضا_اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و #چاقو رو گذاشتن زیر #گردنش
کم کم برا این که #زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به #بریدن سرش و بهش می گفتن پشت بیسیم به #حضرت_زینب فحش بده
اینقدر #سرش را یواش یواش #بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید...
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت : اصلا من آمدم #جون بدم برای #دختر مظلوم #علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای #حضرت_زینب...
اصلا من آمدم #سرم رو بدم...
یا #علی یا #زهرا...
میگن #حاج_قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر #رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای #حاج_قاسم...
👈 امنیت ما #اتفاقی نیست عزیزان چقدر #سرها و #خون ها دادیم تا توانستیم به این #آرامش برسیم... 👉
#عاشق_ولایت
#عاشق_اهل_بیت_ع
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺🌺🌴🌴🌺🌺
#امام_زمان_عج_و_شهدا
#شهید_احمد_رحیمی
#همسرش می گفت: مدتها بعد از #شهادتش در رویایی #شیرین او را دیدم. درون قطار با #دخترم آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، #سیدی_سبزپوش بود که #نور بر صورتش #احاطه داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در #کنارش ایستاده بود. #نگاهم به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش #خوشحال شدم.
#احمد بود.
به من اشاره کرد و با #صدایی رسا گفت: #ناراحت نباش، من دارم #می_آیم. فردای آن روز بی #صبرانه منتظر #تعبیر خوابم بودم.
ساعت نه صبح از #تهران تماس گرفتند و گفتند یک #شهید بسیجی به نام #احمد_رحیمی به #مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای #شناسایی راهی #معراج_شهدا شدیم. گفته بودند باید او را #شناسایی کنم. باورش خیلی سخت بود. #پیکرش به طور کامل #سوخته، استخوان هایش در هم #شکسته و #ترکش_های متعددی بر #بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به #پای_چپش، که قبلا #ترکش خورده بود افتاد #اطمینان پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن #پیکرش دیگر آرام و قرار نداشتم.
بار دیگر در #خواب به #سراغم آمد و #دلسوزانه گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن #جنازه_ام اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از #شهادتم تعداد زیادی #تانک_عراقی را منهدم کردم و لحظه ی #شهادت هیچ چیز نفهمیدم. چرا که #حضرت_ابوالفضل در کنارم بود و #آقا_امام_زمان_عج بالای #سرم نشسته بودند!"
📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401