eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
781 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
24 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 شناخت شناسنامه‌ای ره ✅ نام و نام خانوادگی: مصطفوی موسوی خمینی ✅ نام پدر: آیت الله مصطفوی ✅ نام مادر: خانم 🌸 تاریخ تولد: اول مهر ۱۲۸۱ شمسی (۱۲۷۹در شناسنامه)، ۲۰ جمادی الآخرة ۱۳۲۰ قمری 🌸 محل تولد: ، استان مرکزی، ایران ✅ فرزندان: دو پسر و سه دختر ✅ مدت عمر: ۸۷ سال ✅ تحصیل در خمین: از مکتب‌خانه و دروس جدید ✅ شروع تحصیلات حوزوی: نزد دایی و برادر ✅ تحصیل در : سال ۱۳۰۰ به جهت استفاده از آیت الله عبدالکریم حائری ✅تحصیل در : پایان سطوح عالی حوزه در ۲۵ سالگی و رسیدن به درجه اجتهاد ✅مهم‌ترین استاد امام: مرحوم آیت الله محمدعلی شاه آبادی ✅در ۲۷ سالگی: تدریس و اخلاق 🌸ازدواج: در ۲۸ سالگی با خدیجه خانم، دختر آیت الله آقای حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی ✅ ۱۳۲۵ و در ۴۴ سالگی: تدریس خارج فقه و اصول ✅ ۱۶ مهر ۱۳۴۱: جلسه مهم با مراجع قم در رابطه با انجمن هاى ایالتى و ولایتى ✅ ۱۱ آذر ۱۳۴۱: لغو مصوبه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى با پیگیری امام خمینى ✅بهمن ۱۳۴۱: غیرقانونى و قلابى شاه ✅دوم فروردین ۱۳۴۲: فاجعه خونین مدرسه به دست عمال رژیم شاه ✅ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲: شبانه امام خمینى، قیام تاریخى ملت ایران، اعلان عزای عمومی برای همیشه ✅ ۴ تیر ۱۳۴۲: انتقال امام از پادگان قصر به سلولى در عشرت آباد ✅ ۲۱ فروردین ۱۳۴۳: سخنرانى تاریخى امام در مسجد اعظم قم پس از آزادى از حبس و حصر ✅ ۴ آبان ۱۳۴۳: سخنرانى كوبنده امام به مناسبت طرح ✅ ۱۳ آبان ۱۳۴۳: بازداشت و تبعید امام به ✅ ۲۱ آبان ۱۳۴۳: انتقال امام از آنكارا به بورساى تركیه ✅ ۱۳ مهر ۱۳۴۴: انتقال امام از تركیه به ✅ ۱۶ مهر ۱۳۴۴: حركت امام از سامرا به كربلا و سپس نجف اشرف ✅ ۲۳ آبان ۱۳۴۴: آغاز تدریس حوزوى امام در نجف و استقرار ۱۳ ساله ✅ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۶: پیام امام به مناسبت چهلم شهداى قم ✅آبان ۱۳۵۶: خبر شهادت و درگذشت فرزندش آیت الله ✅دوم مهر ۱۳۵۷: محاصره منزل امام توسط نیروهاى بعثى عراق ✅ ۱۰ مهر ۱۳۵۷: حرکت امام از عراق به سوى و ممانعت آن کشور ✅ ۱۳ مهر ۱۳۵۷: هجرت امام خمینى به (نوفلوشاتو) ✅ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷: امام از تبعید 15 ساله با استقبال تاریخی ملت ✅ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷: تعیین بعنوان نخست وزیر موقت ✅ ۲۱بهمن ۱۳۵۷: دستور تاریخی در شکستن حکومت نظامی طاغوت ✅ ۱۰ اسفند ۱۳۵۷: انتقال امام خمینی از تهران به ✅بهمن ۱۳۵۸: بازگشت به تهران با اصرار پزشکان به جهت بیماری قلبی امام 🌸تشکیل و هدایت به مدت ۱۲۴ ماه 🌸از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷: هدایت و جنگ و دفاع هشت ساله در مقابل استکبار جهانی ✅ فروردین ۱۳۶۵: ایست موقت قلب امام و احیا مجدد با شوک ✅ ۲۷تیر ۱۳۶۷: پذیرش ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی ✅ ۱۱ دی ۱۳۶۷: نامه تاریخی به ، رئیس جمهور شوروی سابق ✅ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷: صدور حکم اعدام مرتد (آیات شیطانی) ✅فروردین ۱۳۶۸: عزل آقای از قائم مقامی رهبری ✅ ۴اردیبهشت ۱۳۶۸: فرمان قانون اساسی ✅ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۸: تشخیص سرطان معده ✅ ۲ خرداد ۱۳۶۸: انجام عمل جراحی ☑️ ۱۳ خرداد ۱۳۶۸: ؛ ساعت ۲۲:۲۰ ☑️ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸: از نیمه خرداد کشم! ☑️ ۱۶ خرداد ۱۳۶۸: و بی‌نظیر در جهان، از مصلای تهران تا شادی روح آن مجاهد نستوه صلوات •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
بسم الله... 💢💝 یک سال و خورده‌ای بود که از سوری برگشته بود. توی این مدت خودش را به هر آب و آتشی زده بود تا دوباره اعزامش کنند.اما نمی کردند.😐 بهش می گفتند: "یک بار رفتی کافیه .همین هم از سرت زیادی بود. نیروی تازه کار و دوباره اعزام به سوریه⁉️ محاله."😒 عین خیالش نبود. به هر کسی که فکرشو بکنی رو مینداخت. پیش هر کسی که فکرش را بکنی می رفت و به او التماس می کرد. اما دریغ از یک ذره فایده.😞 بی قرار شده بود. ناآرام شده بود. مثل مرغ سرکنده شده بود.😑 نمی توانست یک لحظه هم نرفتن به سوریه را توی ذهنش تصور کند.🙄 شنیده بود لشکر هم نیرو می فرستند سوریه به ذهنش رسیده بود که از این طریق برود. برای همین رفت دنبال کار اش.😐 می خواست زندگی و بارو بندیل را جمع کند و بیاید ساکن قم بشود‼️ فقط برای همین مسئله; به سوریه.اما نشد.🤦🏻‍♀️ یک بار هم که با یکی از دوستانش رفته بود مشهد، افتاد دنبال اینکه خودش را جا بزند و با بچه های برود سوریه.😥😲 اما همان هم نشد. رفیقش به او گفت:" محسن، چته تو؟🤨 میدونی داری چیکار می کنی؟" جواب داد: "آره. می خوام اونقدر این درو بزنم تا بالاخره در رو به روم باز کنن."😌👌🏻😎 ❇️❇️ بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی."😢 می‌گفت: "مامان نارنجک می‌افتاد نزدیکم، منفجر نمی‌شد. گلوله از بیخ گوشم رد می‌شد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔 ماه ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد.😌 می‌خواست آنجا ازم بگیرد که دوباره به رود سوریه یک روز وسط کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم دیدی یه دفعه را آوردند توی حرم.😮 مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت.🤔 از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟" گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته."😔 محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام بشه؟" مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم."😯 توی آن سفر مدام به عروسم می‌گفت: "به مادرم بگو برا و برای دعا کنه." شب یکدفعه وسط برایم داد. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401