eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
769 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
25 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مقام معظم رهبری : 🌷"روزبه‌روز باید یاد و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفتند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند..... (شهید آوینی) ✅ ۲۲ اسفندماه ✅روز گرامی باد.
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 خیلی زینبی بود و نسبت به حضرت زینب(س) حساسیت خاصی داشت . همیشه می گفت : تا زمانی که زنده باشم،تو سوریه میمونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم. یادم هست که می گفت: «با چند نفر از دوستان با هم نشسته بودیم و در مورد تحولات صحبت می کردیم. یکی از همرزمان گفت: «اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم . هر کسی که نشسته بود یه چیزی میگفت . یکی می گفت می رم لبنان ، اون یکی می گفت می رم عراق . به آقا گفتن : شما کجا میرید، ؟ لبخند همیشگی خودش را زد و گفت: «من ميرم حرم بی بی دم در حرم می مونم ،تا آخرین قطره از حرم خانم می کنم تا کسی نگاه چپ به حرم نکنه . سرشون رو انداختن پایین. یکیشون گفت: ایول آقا ، دست مارو هم بگیر . حسادت داشت... شادی روح و
‹ عزیزے‌میگفت:«شهدایے‌که‌ تفحص‌میشن‌وچنتا‌تیکه‌ استخون‌ازشون‌هست چشم‌داشتن قلب‌داشتن اماچی‌شدن؟! چشماشون،قلباشون‌با‌خاک شلمچه‌آمیخته‌‌شده‌وجامونده همونجا...😭💔 مبادا‌رفتین‌شلمچه‌باکفش‌راه‌برین شایدپاگذاشتین‌روچشم‌وقلب یه‌شهید💔
😱😱😱شهیدی که کارنامه دختر خود را امضا کرد زهرا صالحی دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید :سال ۶۲ کلاس اول راهنمایی بودم. یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم شهر خوانسار برای او مراسم گرفته بودند بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم. وقتی وارد مدرسه شدم دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند. پس از مراسم راهی کلاس شدم خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد .در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. ناظم از من خواست که حتماً اولیای آن را امضا کنند و فردا ببرم مدرسه. به این فکر فرو رفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟ وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد..... ادامه داستان‼️‼️‼️ 👇👇👇 # کانال زیر چتر شهداء🌷 @zirechatreshohada1401 🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
زهرا صالحی دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید :سال ۶۲ کلاس اول راهنمایی بودم. یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم شهر خوانسار برای او مراسم گرفته بودند بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم. وقتی وارد مدرسه شدم دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند. پس از مراسم راهی کلاس شدم خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی اثلث دوم را به من داد .در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. ناظم از من خواست که حتماً اولیای آن را امضا کنند و فردا ببرم مدرسه. به این فکر فرو رفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟ وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد. در خواب پدرم را دیدم که از بیرون آمده بود. مثل همیشه با ما بازی می‌کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم پرسیدم :آقا جون ناهار خوردید؟ گفت :نه نخوردم به آشپزخانه رفتم تا برای پدر غذا بیاورم پدر گفت: زهرا برنامه امتحانی را بیاور امضا کند گفتم آقا جون کدام کارنامه؟ گفت :همان برنامه امتحانی که امروز در مدرسه دادند. رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد می دانستم که پدر هیچ گاه با خودکار قرمز امضا نمی‌کند بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم صبح از خواب بیدار شدم.موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می‌کردم ناگهان چشمم به برنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود. یکباره خواب دیشب برایم تداعی شد که در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود:(( اینجانب رضایت دارم ،سید مجتبی صالحی)) و امضا کرده بود. خبر خیلی سریع پخش شد .علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می‌کنند. برنامه امتحانی به رویت حضرت امام نیز می‌رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهرخودکار ای که امضا را زده شبیه به هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد .در آن ایام پدر به خواب مادرم می‌آید مادر شهید را به حضرت زهرا ( س )قسم می‌دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند واز امضای نامه می پرسند چه بکند؟ شهید می گوید: سادات خانم (اسم همسر شهید) تو هم شک داری ؟باگریه می گوید: نه ،او ادامه می‌دهد: اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود. خانم صالحی حضور پدرش را در همه مراحل زندگی اش احساس کرده از تولد و نامگذاری اولین فرزندش که پدر به خوابم می آید و نام نوه اش را مجتبی می‌گذرد تا... شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری از شاگردان شهید آیت الله سعیدی بود که در سال ۱۳۲۳ در خوانسار متولد و در تاریخ ۲۹/ ۱۱ /۱۳۶۲ به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم در قطعه چهارم ردیف ۵به خاک سپرده شد. کارنامه امضا شده این شهید هم اکنون در موزه شهدا موجود است. منبع :كتاب شهیدان زنده اند انتشارات شهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید بلباسی میگفت: چندبار به آقامحمد گفتم ؛ برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف . ولی ایشون هی طفره میرفت! بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت: دوتاکفن میخوای ببری پیش بی کفن!💔