🥀🌹🌴🕊🌴🌹🥀
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
فرمانده تیپ ۱۸ #جوادالائمه
#شهادت : ۶۳/۱۲/۲۳
#شرق_دجله
#عملیات_بدر
گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است.
منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با #موتور_گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و #فرمانده_تیپ می خواهد سخنرانی کند.
ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#کلیپ_شهدایی
کلیپی بسیار زیبا از
#سه_شهید_گمنام
#سه_برادر
#علی ، #مهدی و #حمید_باکری
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺
#کرامات_شهدا
زماني بچه ها در #شلمچه پيكر يكي از #شهدا را كه از نيروهاي #غواص بود، كشف كردند....
اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند #پلاك آن #شهيد بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: #پلاك_شهيد كه پيدا نشد، پس پيكر #شهيد را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم.
صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك #غواص بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟»
من گفتم دنبال #پلاك_شهيدي مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم. او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، #پلاكش را هم پيدا مي كنيد».
صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك #شهيد را هم پيدا كردند.
راوي :
#بسيجي_گمنام
شادی روح #امام_راحل و شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
👇┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
#لینک کانال ما 👇
# زیر چتر شهداء🌷
@zirechatreshohada1401
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺
#کرامات_شهدا
#مداح_شهید
#نقی_خیرآبادی
یکی از همسنگرانش نقل میکرد:
قبل از عملیات کربلای یک در سال 1365 بود، می دیدم #شهید_خیرآباد بعد از استراحت کوتاهی که پس از شناسایی شب قبل داشتیم ، تنهایی به سمت سنگری که کمی از خط مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد.
یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود.
چند صد متری که از محل اردوگاه
( سنگر پشت خط) دور شدم....
دیدم #نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و روضه سیدالشهداء(ع) می باشد.
این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون مداح اهل دل بود.
اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه مار نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیه کمر تا جلوی صورت #نقی بلند شده است.
ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم وضع بدتر شود و مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم
اما در کمال ناباوری دیدم وقتی روضه #نقی تمام شد، مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد.
بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است، اگر این مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟
سعی داشت از پاسخ من طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی روضه میخوانم می آید و هنگامی که روضه تمام میشود میرود .
در این موقع بود که از من تعهد گرفت تا وقتی که زنده است این جریان را برای کسی بازگو نکنم
شادی روح #امام_راحل و شهدا
#صلوات
👇┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
#لینک کانال ما 👇
# زیر چتر شهداء🌷
@zirechatreshohada1401
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#ماه_رمضان
#در_اسارت
#سِحر_آب
ماه رمضان فرا رسید، گرمترین و طولانیترین روزهای تابستان بود.
از اوایل صبح تشنگی آغاز میشد.
حداقل زمان ممکن را بیرون میآمدیم.
عدهای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز میکشیدند.
عدهای دیگر دائماً زیر دوش بودند.
مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آنها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه میرسید، بیرون آسایشگاه مینشستیم و با شلنگ و آب آن بازی میکردیم.
تشنگی بیداد میکرد ، 10 ساعت از سحری میگذشت ، به قطرات آب نگاه میکردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر میکردم هیچچیز در زندگی نمیتوانست آنقدر دوست داشتنی باشد.
بعضی از آنها کروی، بعضی با حجمهای منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون میآمدند رقصکنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین میآمدند.
بازی نور در این قطرات چه شگفتآور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمیتوانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنهام و آب زلال پیدا میشد بیان کنم ، همین قدر میتوانم بگویم آب کاملاً زنده بود.
یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی میکرد.
آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، بهمحض اینکه اولین جرعه آب را مینوشیدم، تمام آن سِحر باطل میشد.
راوی :
سید حسین هاشمی
یاد باد
آن روزگان
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
🌴💐🕊🌹🕊💐🌴
#کلاس_درس_شهدا
#شهید_والاقمام
#ابوالفضل_راه_چمنی
یه قرآن جیبی داشت که هر جا وقت داشت ، آن را تلاوت می کرد .
همیشہ دائم الوضو بود و به نماز اول وقت تو هر شرایط و مکانی اهمیت می داد .
ولادت : ۶۴/۱۲/۲ - تهران
#شهادت : ۹۵/۱/۱۸ - سوریه
مزار : ورامین ـ پاکدشت
#گلزار_شهدای روستای ارمبویه
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#خاطرات_آزادگان
#ماه_رمضان
#در_اسارت
شکنجه به جرم نماز و روزه
روزه گرفتن جرم سنگینی بود اما آن سال اسرای اردوگاه عنبر تصمیم گرفته بودند ماه رجب و ماه شعبان را به استقبال از ماه رمضان روزه بگیرند.
به همین دلیل غذای ظهر را میگرفتیم و در یک پلاستیک میریختیم و چهار گوشه آن را جمع کرده و گره میزدیم و این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میکردیم.
غذای سرد ظهر را با غذای مختصری که احیانا در شب میدادند، موقع افطار می خوردیم و تا افطار بعد به همین ترتیب میگذشت.
البته چند مرتبه موقع تفتیش اسرا از چند نفر غذا گرفتند و آنها را شکنجه کردند.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#اکبر_شوخ_چشم
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#خاطرات_آزادگان
#ماه_رمضان
#در_اسارت
روزه گرفتن جرم سنگینی بود، بچه ها غذای ظهر را می گرفتند و در یک پلاستیک می ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میک ردند و افطار می خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می گرفتند او را شکنجه می دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می دادند را بچه ها به عنوان افطار می خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می گذشت.
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
#شهیدانه
#احترام_به_والدین
#شهید_والامقام
#علی_اصغر_ارسنجانی
برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نصف شب بود.
با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. #علی_اصغر را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح بود.
فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که پدرش می خواسته بره مسجد، #اصغر رو پشت در دیده...
#مثل_شهدا
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
ٌ#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#مادرانه
برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن،
داوطلب زیاد بود
قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان.
همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد!
گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه،
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان .
جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتن الا پیرمرد!
گفتن بیا!
گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره!!
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#علی_اکبرهای_بی_کفن
بارها گفته ام که بچه های #کمیل در این کانال، کاری کردند که از #شجاعت بالاتر است.
آنها چنان #ایثار و #اخلاصی از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود.
ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی #کربلا مشاهده نکرده ایم.
حکایت بچه های #کمیل را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد.
بچه های کمیل، #علی_اکبرهایی بودند که #لب_تشنه، #بی_کفن و #غریب، به مهمانی #مادر مظلومه ی خود رفتند.
برای این مطلب هم دلیل دارند.
در روایات ما #حضرت_علی_اکبر_ع را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان #کمیل هم جوان بودند.
درباره #لب_تشنه آنها چیزی نمی گویم. سراسر این #حکایت، داستان #تشنه کامی آنها بود. چه بسیار از #مجروحان که بخاطر نرسیدن #آب به #شهادت رسیدند.
درباره #بی_کفن بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی #شهیدی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان #کفن او بود. اما در کانال #کمیل به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم #مجروحان، مجبور شدیم که از چفیه ی #شهدا هم استفاده کنیم. لذا #پیکرهای پاره پاره #شهدا در انتهای کانال #بی_کفن و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد.
می گوییم #غریب؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار #منافقین به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند.
حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد.
اما مهمانی #مادر :
#ابراهیم_هادی بارها به دوستانش گفته بود که #شهدای_گمنام ، #مهمانان ویژه ی #حضرت_زهرا_س در عالم #برزخ هستند.
او عشق و محبت به #مادر_سادات_س را در دلها نهاد .
ما شاهد بودیم که بیشتر #شهدای_گردان_کمیل با ذکر نام #مادر_سادات_س به #شهادت رسیدند.
برخی از #شهدای_گمنام، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان #شهیدشان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم #گمنام و #غریب در کنار مادر رزمندگان، #حضرت_زهرا_س بمانیم ، زیرا #شهدای_گمنام مورد عنایت خانم #حضرت_زهرا_س هستند.
#حضرت_امام_ره نیز در سخنانی در مورد #شهدای_گمنام فرمودند: سلام ما بر این #پاره_های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان #حضرت_زهرا_س ندارند.
برای همین موارد است که همیشه می گوییم: #شهدای_کانال_کمیل، #علی_اکبرهای بی کفن و #لب_تشنه و #غریبی بودند که به دیدار #مادر پهلو شکسته ی خود رفتند .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطرات_تفحص
#زیارت_عاشورا
ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. #شهدا خودشان را نشان نمی دادند.
شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری #شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور #شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن #زیارت_عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک #شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود .
بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است . اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد :
#الله_اکبر ... #شهید... #شهید...
به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند : #زیارت_عاشورا کار خودش را کرد .
پیکر #شهید کاملا از خاک خارج شد . اما هر چه گشتیم از #پلاک او خبری نبود! او یک #شهید_گمنام بود . ما پس از پایان #زیارت_عاشورا همگی #شهدا را به حق سید و سالار #شهیدان قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این #شهید_گمنام به جز سربند زیبای #یا_حسین_ع کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد .
روی آن کتابچه نوشته شده بود :
#زیارت_عاشورا
📚 کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹
شادی روح #امام_راحل و #شهداء
#صلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401