eitaa logo
زیرگنبدطلا
5.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
♡کانال رسمی کودک و خردسال حرم مطهر ♡کانال تخصصی جشنِ تکلیف ♡تنها مرجعِ اطلاع‌رسانی برنامه‌های کودک و خردسال ♡برگزاری تخصصی جشن تکلیف به صورت گروهی یا اختصاصی در حرم مطهر ♡برگزاری جشن روزه‌اولی‌ها به صورت گروهی و یا انفرادی ♡آیدی پاسخگویی: @Revaghekoodak
مشاهده در ایتا
دانلود
حر به امام رسید به امام گفت سرور و مولای من🌷من همون کسی هستم که نگذاشتم شما برگردید😔 فکر نمی کردم کار به اینجا برسه😔فکر نمی کردم جنگ بشه😔 حالا از کاری که کردم خیلی پشیمونم آیا خدا توبه من رو قبول میکنه😔 امام حسین علیه السلام گفتن توبه تو قبول میشه🌷 حر از شنیدن حرف امام حسین علیه السلام خیلی خوشحال شد 🌹بلافاصله رفت داخل سپاه امام حسین علیه السلام ایستاد😍 سربازهای دشمن وقتی دیدن که حر رفته توی سپاه امام حسین علیه السلام و خیلی هم خوشحاله خیلی تعجب کردن و تازه فهمیدن که چه اتفاقی افتاده کمی که گذشت فرمانده جنگ یک تیر داخل کمانش گذاشت و به طرف سپاه امام حسین علیه السلام رها کرد🏹 بعد از اون هم همه سربازها شروع به تیراندازی کردن🏹 مثل این بود که بارون تیر بر سر و روی امام حسین علیه السلام و یارانش می‌بارید🏹حر به امام گفت من اولین نفری بودم که مقابل شما ایستادم😔اولین نفری بودم که به شما ستم کردم😔 الان میخوام که اولین نفری باشم که از شما محافظت میکنه😍 میخوام اولین نفری باشم که در راه شما و خدا شهیدمیشه🌹 حر با اجازه امام حسین علیه السلام به میدان رفت اولین کسی بود که فورا با سربازهای دشمن جنگید🌷 سربازهای دشمن یکی یکی به سمت حر اومدن حر همه اون ها رو کشت وقتی فرمانده جنگ این اوضاع رو دید کلی از سربازهاش رو جمع کرد و گفت برید حر رو بکشید😔 یکی از یاران امام حسین علیه السلام به کمک حر رفت 🌹دوباره گروهی از دشمن به سمت او حمله کردن و اون رو روی زمین انداختن😭 یاران امام حسین علیه السلام به سمت میدان دویدن و بدن زخمی حر رو بردن🌷 امام حسین علیه السلام کنار حر نشستن خون رو از صورت حر پاک کردن و گفتن تو جوانمرد و آزاده هستی🌹 حر نگاهش به پرنده توی آسمون بود🕊 در همون لحظه روح حر همراه پرنده پرواز کرد و در آسمان آبی بالا رفت🕊 ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
هوا تاریک شده بود 🌑 از سپاه دشمن صدای خنده و شادی و خوشحالی میومد😠 اما خیمه های امام حسین علیه السلام ساکت بود 😔 همه به فکر جنگی بودن که فردا شروع میشد 😔 امام حسین علیه السلام🌹 یارانشون رو جمع کردن 💐و بهشون گفتن دشمن فقط دنبال منه 😔با شما کاری نداره تا هوا تاریکه🌑 اگر میخواین برید و جونتون رو نجات بدید🌼 در میان اون جمع یک نوجوانی بود که از همه سنش کمتر بود اون نوجوان قاسم، برادرزاده امام بود🌺 میون اون جمع قاسم بلند شد و از امام حسین علیه السلام پرسید🌺 عموجان اگر من پیش شما بمونم فردا کشته میشم❓ امام حسین علیه السلام از او پرسیدن به نظر تو مرگ چطوری هست🌷 قاسم گفت اگر در راه تو باشه از عسل هم شیرین تر هست🍯 امام فرمودن فردا تو شهید میشی🌹 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
امام دوباره به یارانشون گفتن هر کس میخواد بره، چون اگر بمونه فردا کشته میشه💐 اونشب تعدادی از همراهان امام وقتی هوا تاریک بود فرار کردن و رفتن😔 امام ماندن و خانواده و ۷۲ نفر یار💐 اونشب قاسم خیلی به سوال عموش فکر کرد🌹 عموش در رابطه با مرگ ازش پرسیده بود قاسم فکر کرد آیا جواب خوبی به سوال امام داده یا نه🌹 همون موقع چشماش روی هم گذاشت تا بخوابه که احساس کرد کلی پروانه نورانی🦋🦋 دورش دارن پرواز میکنن چشماش رو باز کرد ولی هیچی ندید🌿 دوباره چشماش رو بست و دوباره همه جا پر از پروانه های نورانی شد 🦋 اون شب هر بار که قاسم چشماش رو روی هم می گذاشت پروانه ها رو میدید🦋 و به محض اینکه چشماش رو باز میکرد پروانه ها ناپدید میشدن🌿 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
صبح شد🌕 و روز مبارزه بزرگ رسید☄ ‌مبارزه توی سرزمینی به اسم کربلا بود سپاه دشمن🏇🏇 مقابل سپاه کوچک امام حسین علیه السلام ایستاده بودن😱 یکدفعه سربازهای دشمن تیرهاشون رو داخل کمون گذاشتن و به طرف یاران امام پرتاب کردن🏹🏹🏹 تعداد زیادی از یاران امام حسین علیه السلام کشته شدن😭 و تعدادی زخمی شدن😭 پسر بزرگ امام حسین علیه السلام به میدان رفتن و شهید شدن😭 قاسم آماده بود به میدون بره و بجنگه😔 امام وقتی قاسم رو دید گریشون گرفت🌹 امام به سر تا پای قاسم نگاه کردن به خودشون گفتن چطور پسری با این قد و قواره کوچک می تونه با سربازهای دشمن بجنگه😔 و پیروز بشه امام با خودش فکر کرد او هنوز برای جنگیدن کوچیکه🌹 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
امام دوست نداشتن قاسم به میدان بره و با کسی بجنگه🌹 امام دستشون رو روی شونه قاسم گذاشتن و با مهربانی در چشمش نگاه کردن و گفتن🌹 دلم نمیخواد تو به جنگ بری و کشته بشی🌷 قاسم به سربازهای دشمن نگاه کرد😔 به هزاران سرباز که تا دوردست ها ایستاده بودن و بیشترشون سوار اسب هایی بودن که آروم و قرار نداشتن🏇 قاسم به عموش گفت عموجان من زنده بمونم و شما شهید بشید🌹من دوست ندارم همچین روزی رو ببینم🌹 امام حسین علیه السلام اجازه ندادن به میدان بره و بجنگه🌹 قاسم شجاع ما گریه کرد😭 و به دست و پای امام افتاد و خواهش کرد که اجازه بدن و به جنگ بره😭 امام حسین علیه السلام اون رو بغل کردن و موهاشون رو بوسیدن🌹 قاسم با التماس به چشم های امام حسین علیه السلام نگاه میکرد با نگاه با عموش حرف میزد🌹 امام نمیدونستن چطور میتونن قاسم رو از رفتن به جنگ با این سربازهای بی رحم منصرف کنن😔 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
قاسم توی چشم های امام حسین علیه السلام نگرانی رو دید😔 اما دوباره خواسته اش رو به زبون آورد التماس کرد که عمو جان اجازه بدید من هم وارد میدان جنگ بشم🙏 امام حسین علیه السلام وقتی اصرارهای زیاد قاسم رو دیدن اجازه دادن🌹چند دقیقه بعد قاسم وارد میدان جنگ شد قاسم شجاعانه جنگید او شجاع و نیرومند بود👌سربازها وقتی به قاسم نزدیک میشدن می ترسیدن و فرار می کردن🏇 اون حاکم ستمگر😡 وقتی دید سربازها دارن فرار می کنن سرشون داد زد و گفت چی شده❓ چرا فرار می کنید❓ از یک بچه ترسیدید😤 کلی سرباز رو جمع کرد و فرستاد به جنگ با قاسم😔قاسم مثل یک مرد نیرومند جنگید🌷 ولی لحظه به لحظه تعداد سربازهای دشمن زیاد و زیادتر میشد😱 قاسم با تمام نیرویی که داشت جنگید اما یکی از سربازهای بی رحم قاسم رو زخمی کرد😭 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
قاسم از درد زیاد با صدای بلند گفت عمو جان🌹 امام حسین علیه السلام میون اون همه گرد و غبار 🌫صدای قاسم رو شنیدن به سرعت به طرف قاسم دویدن و دیدن اون سرباز بیرحم بالای سر قاسم🌹 ایستاده و از چانه اش داره عرق میاد😔 امام فورا به اون سرباز حمله کردن و با ضربه ای دستش رو قطع کردن👌 سرباز دشمن چون دستش قطع شده بود از درد دندونش رو روی هم فشار میداد🤒 تمام نیروش رو جمع کرد و به یاراش گفت چرا حمله نمی کنید👺پس منتظر چی هستید یک دفعه بیشتر از ده نفر به امام حمله کردن 😱امام با همه اونا جنگیدن و مجبورشون کردن عقب نشینی کنن😨 قاسم نوجوان و شجاع ما درد زیادی رو تحمل میکرد🌹 یک لحظه چشماش رو بست وقتی چشماش رو باز کرد عموش رو دید که روی صورتش خم شده بود و گریه میکرد🌹 قاسم با لبخند کوچکی دوباره چشماش رو بست نگاه امام به موهای خونین قاسم افتاد😭 فهمید اون دیگه چشماش رو باز نمی کنه😔 اون رو بغل کرد و به خیمه برد🌹 قاسم نوجوان و شجاع ما برای همیشه خوابید و اطرافش پر از صدای بال پروانه ها شد🦋🦋🦋 ☘🥀☘🥀☘🥀☘ 🥀@shodeam9saleh🥀
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
༺◍⃟🖤჻ᭂ࿐❁ ببیند خیر آنکه راحت را نشانم داد...💔 آوازت دنیارو گرفت ای دنیای بچه‌گیام... ༺◍⃟🖤჻ᭂ࿐❁ @ziregonbadetala
17.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند ثانیه همراه بشیم با فرشته‌های حرم...💔💔 🎞فاطمه‌پورهمت ╭━═━⊰🏴⊱━═━╮ @ziregonbadetala ╰━═━⊰🏴⊱━═━╯
༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁ مرا ز خاطر تو هیچ کس جدا نکند.. مامان جان؛ ان‌شاءالله نسل حسینی تربیت کنیم💔 ♡♡در خیمه‌گاه سید‌الشهداء، در کودک منتظرتون هستیم ♡♡ ⏰شروع پذیرش یک ساعت قبل از اذان مغرب میباشد ╭━═━⊰🏴⊱━═━╮ @ziregonbadetala ╰━═━⊰🏴⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بلدم گریه کنم اگه منو میخری نیومدم بازی کنم من اومدم نوکری... 🎞فاطمه‌آقاجری
امروز صحبت سرِ روضه‌های خانگی بود.. بچه‌ها تو رواق چه با ذوق در مورد روضه‌های در منزل صحبت میکردن... 🏴ان‌شاءالله روضه‌هاتون مستدام🏴 این روزا بچه‌ها رو که تو رواق میبینم با خودم میگم خانواده‌ها چقدر خوب تربیت کردن این کوچولوهارو... چقدر غم شما محترمه حسین جان...🖤 ╭━═━⊰🏴⊱━═━╮ @ziregonbadetala ╰━═━⊰🏴⊱━═━╯