🌷 #خاطره_شهدا
عاشق تفنگ بود اونم تفنگAK47 یا همون چیزی که ما بهش میگیم کلاشنیکف. کلی اطلاعات ریز و درشت از این اسلحه داشت. فکر میکنم مجلات مربوط به اسلحه رو نیز می خرید. تو سایت اسلحه هم میرفت. همیشه بهش میگفتم آخه تو با این هیکلت، تفنگ برای چی میخوای؟! اما اون عزیز به هممون ثابت کرد دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام نه هیکل می خواد نه ادعا. بی ادعا رفت و به آرزوش رسید...
#شهید_مهدی_صابری
.
آخرین باری که مهدی به ایران اومد
با هم به #مشهد رفتیم
بعد از اینکه زیارت کردیم
تو صحن سقاخونه دیدم وایساده
و می خنده
به مهدی گفتم:
چیه مادر، چرا می خندی؟
گفت:
مادر امضای شهادتم رو از آقا #امام_رضا(ع)گرفتم!
#شهید_مهدی_صابری
.
سلام
قسمت اول
شهید مهدی صابری شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد!
آقا مهدی بعد از رضایت پدر و مادر به عضویت تیپ فاطمیون درآمد در حالی که میتوانست درسشو رو ادامه بده و در رفاه به زندگیش برسه ولی ترجیح داد به تکلیف الهی خودش عمل کنه
بعد از حضور در سوریه مدتی در تیپ فاطمیون بود تا اینکه مسئول مخابرات منطقه درخواست نیروی کمکی از بچههای فاطمیون کرد ، با توجه به اینکه در آن موقع عملیاتی در پیش نبود و آقا مهدی هم دوست نداشت بیکار بمونه به همراه یکی از دوستانش قبول کردند به کمک مخابرات بروند ، بعد از مدت کوتاهی دوست آقا مهدی به تیپ فاطمیون برگشت ولی آقا مهدی ماند.
حدود یک هفته بعد مسئول مخابرات عوض شد وشخص دیگری به منطقه آمد آقا مهدی که دیگر تمایلی به ماندن در مخابرات را نداشت در کمال ادب و احترام پیش مسئول جدید رفت و با او صحبت کرد و دلایلی آورد که نمیتواند در این قسمت بماند ،
حاج وحید مسئول جدید بود و کسی او را نمی شناخت ، او بعد از اینکه صحبتهای آقا مهدی را گوش کرد با آرامش به او گفت آقا مهدی این حقیر هیچ وقت کسی را به اجبار در کاری نگه نمیدارم ، ولی برای شما پیشنهادی دارم شما یک هفته در کنار ما بمان بعد اگر خواستی بروی قول میدهم بدون هیچ سوالی تسویه شما را بدهم ، یک هفته آقا مهدی شد سه ماه....
ادامه دارد...
.همرزم شهید
#شهیدانه
#شهید_مهدی_صابری