💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
💚 دعا براے ظهور و تشکیل حکومت اسلامی،جهت رفع غربت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
💜 پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند:
مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ کسے که صبح کند و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست! امروز نه یڪ مسلمان معمولی، بلکه امام و ولے امر کل مسلمین جهان به شدت مورد ظلم و فراموشے مردم قرار گرفته؛ و جز عده اندکے از شیعیان کسے به فکر ایشان نیست!
💌 امام کاظم علیه السلام:
هُو الطَّرِيدُ الْوَحِيد الْغَرِيب الْغَائِب عَنْ أهْلِه
اوست رانده شده و تنها و غريب و غائب از خاندان خود..
😔 امام زمان عجل الله تعالی فرجه غربت کشیده است و غریبِ همه غریبان است؛ غربت یعنے از وادے خلافت دور مانده است و باید دعا کنیم که خداوند متعال هرچه زودتر امام غریبمان را به جایگاه اصلے خود که همان تشکیل حکومت اسلامے و عدل جهانے است، برساند.
💜 امام کاظم(علیهالسلام) در ادامه فرمودند:
يَا بُنَيَّ إِنَّمَا هِيَ مِحنَة مِنَ اَللّه اِمتَحَنَ بِها خَلقَه؛ پسر جان! غیبت قائم عج یڪ آزمون الهے است که به وسیله آن بندگانش را مے آزماید.
👈یادمان باشد کوفیان با ظهور (حسین علیهالسلام) و ما با غیبت حسین زمانمان امتحان شدهایم
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🎬 دانلود #کلیپ
📌 خلاصه سخنرانی؛ #آثار_دینی_اجتماعی_اعتقاد_به_مهدویت (قسمت اول)
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 مهدویت و اعتقاد به امام حی و حاضر یکی از مهمترین شاخصههای تشیع است.
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
مهارتهای زندگی
امام حسن علیه السلام:
با مردم به گونه اى رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند.
أعلام الدّین، ص ۲۹۷
امام حسین علیه السلام :
هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید
خدا او را به مردم واگذار کند
میزان الحکمة جلد ۴ صفحه ۴۸۸
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
قسمت (7).
#نگاه_خدا
شامو که خوردم رفتم تو اتاقم ،گلو گذاشتم کنار عکس مامان
رو تختم دراز کشیدم
گوشیم زنگ خورد شماره خونه مادر جون بود
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام عزیز دل مادر تو خوبی؟
- خیلی ممنون آقاجون خوبه؟
مادر جون: خوبه ،ولی همش بهونه تو رو میگیره ،چرا نمیای یه سری به ما بزنی ؟
- الهی قربونتون برم ، چشم فردا حتما میام
مادر جون: الهی فدات شم باشه منتظرت هستیم
اینقدر خسته بودم که بعد خداحافظی از مادر جون رفتم تو کما 😃
صبح نزدیکای ساعت 10 بیدار شدم رفتم دوش گرفتم
لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مادر جون
زنگ در و زدم ،در که باز شد کل خاطراتم مرور شد
مادرم چقدر عاشق این خونه بود😔 ،یه حوض وسط حیاط دور تا دورش گل و گلدونای قشنگ ، اطراف خونه هم پر از درخت😍
ده دقیقه ای به حیاط خیره شدم که با صدای مادر جون به خودم اومدم
رفتم داخل خونه مادر جونو بغل کردم و صورتشو بوسیدم
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام به روی ماهت ،خیلی خوش اومدی
- آقا جون کجاست ؟
مادر جون :بالا تو اتاقشه!
- پس من میرم پیش اقاجون
مادر جون:برو مادر ببینه تو رو خوشحال میشه
رفتم سمت اتاق آقاجون ،از لای در نگاهش میکردم و خیره شده به عکس مامان و گریه میکنه ( مامانمو اقا جون خیلی به هم وابسته بودن جونشون واسه هم در میرفت،تو فامیل همه میدونستن مامانم چقدر بابایی)
- سلام اقا جون
آقاجون : سلام سارای من
رفتم کنارش نشستم و سرمو گذاشتم روی پاهاش
اقاجونم دست میکشید رو موهامو میبوسید سرمو
( هر موقع حالم بد بود تنها جایی که آرومم میکرد پاهای اقا جونو ،دست کشیدن به موهام بود)
- آقا جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود، شرمنده که دیر اومدم
آقا جون : اشکال نداره بابا ،تو هم حالت از ما بهتر نبود
شنیدم دانشگاه قبول شدی؟
سرمو بلند کردمو نگاهش کردم
شما از کجا خبر دارین ؟
آقا جون: دیروز حاج رضا زنگزد گفت ،بابا خیلی مبارکت باشه،موفق باشی
- الهی قربونتون برم من
صدای مادر جون اومد: اکه صحبتاتون تمام شده بیاین ناهار آماده است
بوی قرمه سبزی کل خونه رو پیچیده بود ،منم عاشق قرمه سبزی بودم
ناهارمونو که خوردیم ،سفره رو جمع کردم ،ظرفا رو شستم ،اومدم کنار آقا جون تو پذیرایی نشستم
،مادر جون از روی طاقچه یه چیزه کادو شده رو آورد
مادر جون: سارا جان این کادوی دانشگاهته امیدوارم دوستش داشته باشی
کادو رو گرفتم بازش کردم چادر مشکی بود ،( من موقعی میخواستم چادر بزارم که مادرم سلامتیشو به دست بیاره ،وقتی خدا سر قولش نبود من چرا باشم)
- لبخند زدمو : دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدین
آقا جونم دست کرد تو جیبش ،یه سکه آورد بیرون : بیا عزیزم ،اینم کادوی من
پریدم تو بغلش و محکم بوسیدمش : من عاشقتونم دستتون درد نکنه
بعد نیم ساعت آقا جون رفت اتاقش یه کم استراحت کنه
مادر جون : سارا مادر ،میخوام یه چیزی بهت بگم که گفتنش برام خیلی سخته
- نمیدونستم چی میخواد بگه ،ولی دلم آشوب بود
مادر جون: حاج رضا که پدر و مادرش فوت شده ،تو دار دنیا یه برادر داره و بس
الان وظیفه ماست که این حرف و بزنیم
- چی شده مادر جون ،چرا اینجوری صحبت میکنین
مادر جون: هر مردی نیاز به همدم داره ، درسته که تو هستی کناره بابا ولی هیچ کس نمیتونه جای همسرو براش پر کنه
( اشک تو چشمام پر شد،دو ماه نگذشته چرا این حرف و میزنن )
- مادر جون چه طور راضی شدین این حرف و بزنین ،مگه مامان فاطمه دختر شما نبود ،چه طور میخواین خودتون با دستای خودتون واسه دامادتون زن بگیرین😢
#ادامه_دارد
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
قسمت ( 8).
#نگاه_خدا
مادر جون: عزیز دلم این چرخه طبیعته هر کی یه روز از دنیا میره و به جاش یکی دیگه به دنیا میاد
،حضرت فاطمه با اون مقامش لحظه ای که تو بستر بیماریش بود وصیت کردی امام علی بعد از اون هر چه زودتر ازدواج کنه
(اصلا از حرفاش هیچی نفهمیدم ،تا شب بابا بیاد خونه مادر جون اصلا حرفی نزدم،بابا هم که اومد زود شام خوردیم و برگشتیم خونه ،منم شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم ،تا صبح به خاطر حرفای مادر جون حرص خوردم و نخوابیدم دم دمای صبح خوابم برد)
صبح که از خواب بیدار شدم نزدیکای ظهر بود ،بلند شدم که برم یه چیزی درست کنم بخورم که رو اینه اتاقم یه کاغذ چسبیده بود
دست خط بابا بود :
سارای عزیزم میدونستم حال خراب دیشبت بابت چیه ،میخواستم بهت بگم من تا تو رو دارم به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکنم ،پس به خاطر حرفای مادر جونت ناراحت نباش ،صبحانه تو اماده کردم حتما بخور ،البته اینم میدونم چون دیشب تا صبح بیدار بودی تا لنگ ظهر خوابی😊
دوستت دارم سارای بابا
-واییی من عاشقتم بابایی😇
با خوشحالی رفتم دست و صورتمو شستم ورفتم تو آشپز خونه مشغول خوردن شدم
صدای زنگ ایفون اومد رفتم نگاه کردم دیدم عاطفه اس داره گریه میکنه
قفل درو زدم در باز شد دیدم یه چمدون دستشه هی گریه میکنه
رفتم دم در
- چی شده؟
عاطفه(همونجور که گریه میکرد) : اگر بار گران بودیم و رفتیم 😭😭😭،اگر نامهربان بودیم و رفتیم
- خندم گرفت : خل شدی به سلامتی 😂یا عاشق شدی؟
عاطفه اومد جلو و بغلم کرد: واییی سارا من دارم میرم خابگاه چه جوری دوریتو تحمل کنم😭😭
- ولم کن دارم خفه میشم ،نمیری که بمیری که ،همین بغل گوشمی یه سوت بزنم رسیدی😂
عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟😢
- هیچی یه بسته تخمه سیاه میخرم میخورم کیفشو میبرم😄
زد به بازوم : خیلی دیونه ای
- حالا با کی میخوای بری ؟
عاطی: با شاهزاده رویاهام 😂
- کشتی منو با این شاهزاده یه دفعه تو رویاهات بچه دار نشی یه وقت 😂😂
دوباره اومد بغلم کرد: واااییی دلم واسه خل بازی هات تنگ میشه 😭😭
- خل تویی که تو رویا زندگی میکنی ،پاشو برو دیر میشه شاهزاده نگران میشه 😆
عاطی: سارا زنگ بزنی براماااا ،من اخر هفته ها میام ،حتماً میام پیشت
- باشه وقت داشتم حتماً واست زنگ میزنم
عاطی: خیلی لوسی، تو نرفتی ثبت نام؟
- نه ،فردا میرم
عاطی: باشه ،خیلی دوستت دارم مواظب خودت باش
- الهیی قربونت برم من ،توهم مواظب خودت باش
عاطفه که رفت ،فهمیدم که چقدر تنهام ،راست میگفت چه طور بدون عاطی زندگی کنم
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
مهارتهای زندگی_آرامش زندگی
خانم محترم🌸🍃
مردها غالباً غم و غصه های خود را پنهان و عصبانیت خود را آشکار می سازند.
چشمهایتان را به روی غم های پنهان شوهرتان باز کنید
و به روی عصبانیت آشکار او ببندید .
آقایان محترم🌸🍃
برای شاد کردن همسر خود؛ بیرون خانه به تلفنهای همسرتان در کمال احترام و لطف پاسخ دهید.
اگر مشغول کاری هستید خیلی مودبانه معذرت بخواهید و بگویید در اولین فرصت زنگ میزنم و حتماً زنگ بزنید
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
✅کلیپ صوتی👆👆
🌸 #میلاد_حضرت_زهرا(سلام الله علیها)
♨️فضائل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285