حدیث کساء_مهدی سلحشور.mp3
5.42M
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
📚 #حدیث_کسا
🎙با نوای حاج مهدی سلحشور
پویش همگانی قرائت حدیث کساء
به نیت تعجیل فرج(#روز_دهم)
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
عشاق الحسین محب الحسین_۲۰۲۲_۱۲_۱۳_۲۱_۰۴_۵۲_۵۲۹.mp3
7.73M
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
"حضرت زهرا ما رو کرده پا بست خودش
کربلاییسیدرضا #نریمانی
◾️ #حضرت_زهرا ؛ #فاطمیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
1_1470811194.mp3
11.56M
#انسان_شناسی ۲۲
#استاد_شجاعی 🎤
🔺تمام اعتبار انسان، به وجودِ شیطان وابسته است!
🔺تمام قیمت انسان، به وجودِ شیطان وابسته است!
🔺تمام رشــد انسان، به وجودِ شیطان وابسته است!
یعنی چی؟
یعنی اگر شیطان نبود، ما اعتبار و قیمت و رشدی نداشتیم؟
#شیطان_شناسی
#شکر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
سلام و عرض احترام خدمت اعضای کانال
ختم هفتگی قرآن کریم هدیه به ائمه معصومین علیهم السلام و اموات و تمام شهدای صدراسلام تا الان ...
👈نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر ارواحنا فداه... وحاجت روایی تمام شرکت کنندگان در این ختم...
#سلامتی_رهبر_عزیزمان
#پیروزی_اسلام
#نابودی_دشمنان_اسلام
#سلامتی_همه_مسلمانان_جهان
⬅️تا یک هفته فرصت تلاوت دارین 🌼
لطفا جزء مورد نظر خودتون رو به آیدی زیر اعلام بفرمائید. 👇🏻
@Gol_narges_110
1✅
2✅
3✅
4✅
5✅
6✅
7✅
8✅
9✅
10✅
11✅
12✅
13✅
14✅
15✅
16✅
17✅
18✅
19✅
20✅
21✅
22✅
23✅
24✅
25✅
26✅
27✅
28✅
29✅
30✅
جزءهای پذیرفته شده توسط شما بزرگواران با ✅مشخص میشود.
لطفا اطلاع رسانی کنید تا با توکل به خدا در هر هفته یه ختم قرآن را داشته باشیم ان شاءالله🙏🏻
اجرتون با خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها🙏🏻
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🔆امروز 432216 وز از غیبت بهارانسانیت گذشت😔
#نکته_های_ناب_مهدوی
#در_کلام_بزرگان
❓❓❓ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ؟
☘ ﺭﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻮﺳﻒ ﻋﺸﻖ ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ، ﻋﺸﻖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺖ ﺍﺳﺖ...
☘ﻣﺎﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﻧﻤﯽﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺗﺐ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪﯼﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍق ﺣﻀﺮﺕ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﺺ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ(علیهالسلام) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ(علیه السلام) ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ “ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﻮﯾﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﺸﯿﺪ . ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﺩ ﻣﯽ ﺷﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﺩ ﺑﺸﯿﺪ” ـ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺍﻣﺎﻡ، ﻣﺄﻣﻮﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﻫﺮﮐﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ.
☘ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﺩﺭﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ؟
🍃ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ ﯾﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ؟!...
✍استاد پناهیان
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما😥
┄┅══✼🌼✼══┅┄
#سلاااام_یابن_الزهرا_مولاجااانم
▪️فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست؟
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟؟؟😭
▪️در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا...
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست؟؟؟😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
ظهور نزدیکه ان شاءالله
سلام و عرض احترام خدمت اعضای کانال ختم هفتگی قرآن کریم هدیه به ائمه معصومین علیهم السلام و اموات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #دوازدهم
نزدیک ظهر بود...
خانم بزرگ در آشپزخانه...
مشغول آماده کردن سفره ناهار بود. آقا بزرگ و یوسف درحیاط حرفهایی میزدند که مردانه بود. و خانم بزرگ خوب این را درک میکرد.
پیچ رادیو قدیمی را باز کرد...
نوای روحبش کلام الله در خانه پیچید.
آقابزرگ و یوسف به سمت حوض کوچک وسط حیاط رفتند، برای وضو.✨
خانم بزرگ وضو گرفته از آشپزخانه بیرون آمد،...
سجاده ها را از روی طاقچه برداشت. نزدیک ورودی حیاط رو به آقابزرگ گفت:
_آقاجلال،.. سجاده رو بیارم براتون حیاط، یا میاین داخل!؟😊
آقا بزرگ با #لحن_شیرینی گفت:
_شما کجا میخونی..؟! هرجا هسی برا منم سجاده رو همون جا بذار😊❤️
خانم بزرگ_هوا سرد نیست؟!😊
_نه،اصلا اسفند شده، ولی مثل بهاره!😊👌
خانم بزرگ بود و زانو دردش...
میز و صندلی مخصوصی،آقابزرگ برایش تهیه کرده بود،..تا در نماز، از زانودرد در امان باشد. و گوشه ایوان گذاشته بود.
💫مخصوص نماز هایی که #دونفره میخواندند.💫
به سمت میزش رفت.سجاده خودش را گذاشت. کمی جلوتر سجاده آقابزرگ را پهن کرد.سجاده ای که برای مهمان گذاشته بود، کنارش پهن کرد تا یوسف روی آن نماز گذارد.
مقنعه اش را سرکرد...
چادرش را پوشید. 💚عطر خوشی💚 در هوا پیچید. که ادمی را مست میکرد.
این همان #عطرتربتی😢 بود که مادرش به او بخشیده بود. و حالا همچنان او را نگه داشته بود.
آقابزرگ وضو گرفته،...
آستین پیراهنش را به پایین میکشید. و به سمت سجاده ای که خانم بزرگ انداخته بود آمد.
_به به.. به به...عجب عطری #خاتون_جان.😢
قطره اشکی سمج از گوشه چشمش چکید.😢 گرچه سریع پاکش کرد. اما یوسف و خاتون هردو دیدند.
با لحن آرامی گفت:
_خیلی خوب کاری کردی اومدی بیرون. از کجا فهمیدی نماز اینجا بیشتر به من میچسبه؟!😊❤️
خانم بزرگ لبخندی زد.☺️❤️ و چیزی نگفت.
یوسف سجاده اش را جمع کرد،...
انگار که دلخور شده بود.ترجیح میداد تنهایی نماز بخواند. هم خلوت عارفانه و عاشقانه شان را به هم نمیزد! و هم راحت تر با خدایش حرف میزد.
_بااجازتون من میرم داخل میخونم.
خانم بزرگ خواست حرفی بزند تا دلجویی کند، اما آقابزرگ سریع گفت:
_باشه بابا جان هرجور راحتی
آقابزرگ کلاه سفیدی که یادگار حج بود را روی سرش گذاشت،...
عبایش را انداخت، و شروع کرد به اذان و اقامه گفتن.هراز گاهی به #بهانه صاف کردن آستین لباسش #نگاهی به همسرش میکرد.💞👌
اذان و اقامه شان تمام شده بود... دستهایشان را بالا بردند. و خواندند ۴ رکعت نماز جماعتی که سجده هایش با هق هق آقابزرگ😭 و ریزش اشک های بی پایان خانم بزرگ 😭همراه بود.
یوسف گیج بود،...😢😥
حال خودش را نمیدانست. وارد پذیرایی شد، پشت پنجره به تماشای زوجی👀💞 بود که بعد از گذشت نزدیک ۶٠ سال😯 از زندگی مشترکشان #همچنان_دلداده اند.
💎باید #آقابزرگ را #الگو قرارمیداد.💎
✨چقدر زیبا #بندگی میکرد.
✨چقدر زیبا #همسرداری میکرد.
✨و چقدر زیبا با بهترین لحن ممکن #تشکر میکرد.
یوسف، سرش را پایین انداخت.
خانه فقط دو اتاق داشت. راهش را کج کرد به سمت اتاق میهمان.در رابست.
چنان در فکر بود که حواسش نبود، جهت قبله را اشتباه کرده،😞چند دقیقه ای فکر کرد، سجاده را چرخاند بسمت راست، ایستاد، اما نای ایستادن نداشت،
اینجا کسی نبود..بی نامحرم، بی واسطه، خودش بود و محبوب، خودش بود و معبود...آرام روی زمین نشست....
زانوانش را در بغل گرفت، سرش را روی دستانش گذاشت، و آرام آرام اشکهایش جاری میشد.😣😭
حس کرد صدایی از بیرون می آید،..
حتما خلوت عاشقانه و عارفانه شان تمام شده بود. به خودش آمد....بلند شد تا نماز گذارد.
هنوز تکبیر نگفته بود که آقابزرگ با خنده در زد.
_یوسف باباجان..!😁نمازت رو خوندی بیا ناهار، فقط زود بیا، تو رو نمیدونم، ولی #دستپخت_خاتون ترمز من یکی رو که بریده😁😋
بالبخند☺️ از #جمله_شیرین_آقابزرگ نماز را شروع کرد.
سرش را از سجده برداشت...
نمازش تمام شده بود، اما درد دلهایش نه، روی دوزانو نشست،تسبیح فیروزه ای را برداشت.ذکر تسبیحات را میگفت، سجاده را جمع کرد.در را باز کرد.
با تسبیح وارد پذیرایی شد....
با صحنه ای که دید چنان ذوقی😍در دلش بوجود آمد که نتوانست آن را بروز ندهد.
آقابزرگ و خانم بزرگ #کنارهم،..روی#زمین، مقابلشان سفره ای #ساده، اما #صمیمی،پهن بود...
☺️😍عطر دلپذیر دستپخت خانم بزرگ شیرین پلو با قیمه، که #آقابزرگ_عاشق_این_غذابود.
نزد یوسف که نوه شان بود، چنان آرام باهم حرف میزدند، که گویی #تازه به هم رسیده اند.🙈
یوسف_عجب غذایی خانم جون..!! دستتون درد نکنه..! هوووووم....😋شیرین پلو با قیمه😍👏
ادامه دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah