مولای من، رهبرم ببین این یزیدیان زمان با دلت چه کردنت که بر سر علمدار لشکرت اشکانت جاری شد😔
رهبرم شاید اشکانت حکایت خواستی دارند که اینگونه مانند ابر خزان می بارند
شاید اشکانت به این دلیل باشد که علمدار سپاهت فرمانده ی فرماندهان را ملاقات کرد....
اگر قطره قطره اشک هایت حکایت از تنهایی داشته باشد
"من" نه بلکه "ما" ، ما #جبهه_ی مقاومت نمی گذاریم که لحظه ای تنهایی و غم داشته باشی.
به چادر مشکی مادرم زهرا که بر سرم است قسم می خورم که #ما انتقام
قطره قطره خون علمدارمان
را میگیریم.
وعده ی خدا صدق است، آنجا که می گوید:
" جاء #الحق و ذهق الباطل ان الباطل کان ذهوقا"
همانا حق می آید و باطل نابود می شود.
رهبرم
ای پدر ملت مسلمان و مظلوم عالم
ما در رکاب تو #انتقام این همه ظلم و ستم
و نامردی را میگیریم.
ما دختران و پسران تو تا آخر #ایستاده_ایم
#انتقامی_سخت در راه است.....
#رهبرم
#سردار_سلیمانی
#انتقام_سخت
🔴 تغییر موضع و تلاش انگلیس برای جدا کردن حساب اَنگلستان از آمریکا بعد از مشاهده جمعیت میلیونی در ایران!
⭕️ جرمی هانت، وزیر خارجه سابق انگلیس:
♦️ آمریکا هزینه این عمل خود [ترور سپهبد #قاسم_سلیمانی] را پرداخت خواهد کرد؛ تنها گذر زمان نشان خواهد داد آمریکا چه عملی را انجام داده است.
♦️ در ایران هیچکس نمیخواست که این اتفاق رخ دهد.
♦️ ایرانی ها قطعا #انتقام خواهند گرفت. اما آنها جنگ نمیخواهند.
#انتقام_سخت
eitaa.com/shakhes1
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
🔷 مقام معظم رهبری امام خامنه ای (حفظه الله ) :
💥 حادثه مهمی اتفاق افتاده است ، بحث #انتقام چیز دیگری است حالا یک #سیلی به آنها زده شد این مساله دیگری است . کارهای نظامی این چنینی کفایت آن قضیه را نمیکند .
🔺 باید حضور فساد برانگیز آمریکا در منطقه به پایان برسد .
✍ " انتقام سخت "
وعده ی رهبرمان در دل دنیا سند است
سهم حیفا و تلاویو چون عین الاسد است .
حسین خلیلی
#وعده_صادق
#انتقام_سخت
🇮🇷 @rasme_shohada
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان #حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین #غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و #انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان #غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_یکم
💠 به نیمرخ صورتش نگاه میکردم که هر لحظه سرختر میشد و دیگر کم آورده بود که با دست دیگر پیشانیاش را گرفت و بهشدت فشار داد.
از اینهمه آشفتگیاش #نگران شدم، نمیفهمیدم از آن طرف خط چه میشنود که صدایش در سینه ماند و فقط یک کلمه پاسخ داد :«باشه!» و ارتباط را قطع کرد.
💠 منتظر حرفی نگاهش میکردم و نمیدانستم نخ این خبر هم به دیوانگی سعد میرسد که از روی صندلی بلند شد، نگاهش به تابلوی اعلان پرواز ماند و انگار این پرواز هم از دستش رفته بود که نفرینش را حواله جسد سعد کرد.
زیر لب گفت و خیال کرد من نشنیدهام، اما بهخوبی شنیده و دوباره ترسیده بودم که از جا پریدم و زیرگوشش پرسیدم :«چی شده ابوالفضل؟»
💠 فقط نگاهم میکرد، مردمک چشمانش به لرزه افتاده و نمیخواست دل من را بلرزاند که حرفش را خورد و برایم #دلبری کرد :«مگه نمیخواستی بمونی؟ این بلیطت هم سوخت!»
باورم نمیشد طلسم ماندنم شکسته باشد که ناباورانه لبخندی زدم و او میدانست پشت این ماندن چه خطری پنهان شده که پیشانی بلندش خط افتاد و صدایش گرفت :«برمیگردیم بیمارستان، این پسره رو میرسونیم #داریا.»
💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند که فقط حیرتزده نگاهش میکردم. به سرعت به راه افتاد و من دنبالش میدویدم و بیخبر اصرار میکردم :«خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمیگردیم؟»
💠 دلش مثل دریا بود و دوست داشت دردها را به تنهایی تحمل کند که به سمت خط تاکسی رفت و پاسخ پریشانیام را به شوخی داد :«الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!» و میدیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم میچرخد که شربت شیرین ماندن در #سوریه به کام دلم تلخ شد.
تا رسیدن به بیمارستان با موبایلش مدام پیام رد و بدل میکرد و هر چه پاپیچش میشدم فقط با شیطنت از پاسخ سوالم طفره میرفت تا پشت در اتاق مصطفی که هالهای از اخم خندهاش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد :«همینجا پشت در اتاق بمون!» و خودش داخل رفت.
💠 نمیدانستم چه خبری شنیده که با چند دقیقه آشنایی، مصطفی مَحرم است و خواهرش نامحرم و دیگر میترسد تنهایم بگذارد. همین که میتوانستم در #سوریه بمانم، قلبم قرار گرفته و آشوب جانم حس مصطفی بود که نمیدانستم برادرم در گوشش چه میخواند.
در خلوت راهروی بیمارستان خاطره خبر دیروز، خانه خیالم را به هم زد و دوباره در #عزای پدر و مادرم به گریه افتادم که ابوالفضل در را باز کرد، چشمان خیسم زبانش را بست و با دست اشاره کرد داخل شوم.
💠 تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم که چشمم به زیر افتاد و بیصدا وارد شدم.
سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرفهای ابوالفضل دل مصطفی را سنگینتر کرده بود که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بیحرکت مانده و همه #احساسش از آسمان چشمان روشنش میبارید.
💠 روی گونهاش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانیاش پیدا بود قفسه سینهاش هم باندپیچی شده است که به سختی #نفس می کشید.
زیر لب سلام کردم و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از #غصه آتش گرفت.
💠 ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد :«من از ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!»
سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد :«الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا!»
💠 مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش میکرد و ابوالفضل واقعاً قصد کرده بود دیگر تنهایم نگذارد که زیر گوش مصطفی حرفی زد و از جا بلند شد.
کنارم که رسید لحظهای مکث کرد و دلش نیامد بیهیچ حرفی تنهایم بگذارد که برادرانه تمنا کرد :«همینجا بمون، زود برمیگردم!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را نیمه رها کرد.
💠 از نگاه مصطفی که دوباره نگران ورود غریبهای به سمت در میدوید، فهمیدم ابوالفضل مرا به او سپرده که پشت پردهای از #شرم پنهان شدم.
ماسک را از روی صورتش پایین آورد، لبهایش از تشنگی و خونریزی، خشک و سفید شده و با همان حال، مردانه حرف زد :«#انتقام خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو #زینبیه پَرپَر شدن، از این نامسلمونا میگیریم!»
💠 نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد و او همچنان لحنش برایم میلرزید :«برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟»
نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمیزند که به لکنت افتادم :«برا چی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
⛔️چه کسانی #دفاع_مقدس را #غیرعقلانی و #غیرمدبرانه می خواندند؟!
پاسخ مقام معظم رهبری به شبهات دگراندیشان و #تحریف_گران_تاریخ_جنگ
🔳مقام معظم رهبری در سخنرانی تاریخی خود در چهلمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی، در پاسخ به برخی تفسیرهای تحریف آمیز، پدیده دفاع مقدس را یکی از «عقلانیترین و مدبرانهترین حرکات ملت ایران» برشمرده، فرمودند:
🔻دفاع مقدّس یکی از عقلانیترین حوادث ملّت ایران بود. بعضیها با استناد به یک خطایی که در یک بخشی انجام گرفته یا یک جمعی انجام دادهاند، مجموعهی دفاع مقدّس را به بیتدبیری متّهم میکنند؛ ابداً این جور نیست؛ دفاع مقدّس از اوّل تا آخر مدبّرانه و عُقلائی بود.
🔻حتّی قبول قطعنامه هم در پایان کار، در آن شرایط که امام از آن تعبیر کردند به «نوشیدن جام زهر»، این هم مدبّرانه بود. در آن مقطع، این کار، کار مدبّرانهای بود، باید انجام میگرفت. اگر مدبّرانه نبود، اگر عاقلانه نبود، امام انجام نمیداد. ما از نزدیک شاهد بودیم و میدیدیم که چه دارد میگذرد؛ کار، بسیار عاقلانه بود. بنابراین، از اوّل تا آخر، مسئلهی دفاع مقدّس یک پدیدهی عُقلایی و یکی از عقلانیترین حرکات ملّت ایران بود و تحریفها را در این مورد بایستی مراقب بود.
⚫️این سخنان در محافل سیاسی مختلف محل بحث و بررسی فراوان قرار گرفته و جالب آنکه برخی جریان های زاویه دار، در اقدامی شیطنت آمیز، تلاش دارند آن را مستمسکی برای #تطهیر_کارشکنی_ها و #خیانت_های_دهه_شصت قرار دهند که این نیز حکایت از #مظلومیت مضاعف دهه شصت دارد.
🔶پرسش اساسی پیرامون بیانات مذکور آنکه، چه کسانی در دوران جنگ تحمیلی، دفاع مقدس را زیر سؤال بردند و غیرعقلانی نامیدند؟!!
🔻پاسخ به این پرسش بنیادین، در رازگشایی از بیانات حکیمانه مقام معظم، بسیار راهگشاست. در این یادداشت به اختصار به ۵ طائفه از مخالفان دفاع مقدس می پردازیم:
1-نهضت آزادی
نهضتی ها از جمله مخالفان نشان دار دفاع مقدس بودند که در کوران جنگ تمام عیار تحمیلی، به جای نقش آفرینی در عرصه جهاد و شهادت، مدام به نق زدن و کارشکنی و تخطئه و تشکیک روی آورده بودند و تلاش داشتند، از روحانیت و رهبری و انقلاب اسلامی به دلیل قطع رابطه با شیطان بزرگ (که استعفا و حذف آنان از رأس هرم قدرت سیاسی را به دنبال داشت) #انتقام بگیرند. نامه ها و بیانیه های زهرآگین بازرگان و یارانش، بهترین سند برای اثبات مدعاست. اینها همان کسانی بودند که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، در اقدامی خیانت بار، قصد داشتند انقلاب اسلامی را #خلع_سلاح کنند که البته با روشنگری آیت الله خامنه ای، ناکام ماندند. آنان با سوءاستفاده از برخی رجال حوزوی منتقد انقلاب، برخی اظهارنظرهای خاص آنان را در رسانه های خود از جمله #میزان، به طور گسترده بازنشر کردند. نهضت آزادی پرچمدار تشکیک در دفاع مقدس در میان جریان های سیاسی ایران بود.
2- #انجمن_حجتیه
به موازات سمپاشی ضدانقلاب خارج نشین و طعنه های گاه و بیگاه سیاسیون زاویه دار داخلی، انجمن حجتیه تشکیلاتی بود که پرچمدار مخالفت با جنگ تحمیلی در دل #محافل_مذهبی بود. مخالفت های این طیف که ابتدای نهضت امام تا پیروزی نیز برقرار بود، در منشور روحانیت، جگرسوز تر از گلوله دشمن تعبیر شده است.دامن زدن به گفتمان معاندین در پوشش ادبیات مذهبی و ژست دینی،خیانتی فراموش ناشدنی است.
3- #جریان_منتظری
اظهارات گاه وبیگاه منتظری و خصوصا سخنان رادیکال او در 22بهمن 67، از نظر قدرت تخریب ارزشهای دفاع مقدس، قابل مقایسه با هیچ جریان دیگری نبود؛ سوابق مبارزاتی،منصب قائم مقامی و مرجعیت دینی او(که به برکت انقلاب اسلامی، رونق گرفته بود) انتشار گسترده سخنانش را به دنبال داشت.
#منشور_روحانیت امام خمینی در 5اسفند67 در حقیقت پاسخ به سخنان ضدجنگ منتظری بود و ایضا یکی از عوامل اصلی درنگارش نامه 1/6(که منتج به استعفای منتظری شد) نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است.
اعضا و سمپاتهای نهضت آزادی، سازمان منافقین و حجتیه، همزمان با سوء استفاده از نفوذپذیری منتظری، سهم مهمی در بیان مواضع رادیکال آقای منتظری داشتند. سخنانی که خون به دل امام، رزمندگان و خانواده های شهدا کرد.
4- #مجمع_عقلا
جمعی از نمایندگان مجلس و در رأس آنان #حسن_روحانی، محفلی را با انگاره های ضدجنگ در دل مجلس تشکیل داده بودند که در نهایت با تشر شدید امام منحل شد!(شرحش را در #راز_قطعنامه بخوانید)
5- #سکولارهای_حوزوی
در شرایطی که #شهید_صدر و #آیتالله_خوئی، در شرایط خفقان عراق، به حمایت از انقلاب اسلامی پرداختند، برخی سکولارهای حوزوی بلندگوی #bbc و #صدام و #منافقین شدند؛ از شیخ علی تهرانی و گنجه ای تا #تشیع_لندنی و دنباله های داخلی #ارتجاع_نجف، به سمپاشی علیه جنگ پرداختند.
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitta.com/asatid_enghelabi
هدایت شده از خیزش
♨️امام خامنه ای:
#آمران و #قاتلان سردار سلیمانی باید #انتقام پس دهند
۹۹/۹/۲۶
از عموم امت #حزب_الله دعوت بعمل می آید:
💢زنجیره انسانی
مطالبه #انتقام_سخت💢
👈 #تاریخ: یوم الله ۹ دی الی یوم الله ۱۳ دی ماه ۹۹
بمدت پنج روز #ساعت ۱۳ الی ۱۶
♨️مکان: #مشهد_مقدس خیابان امام رضا علیه السلام
حدفاصل میدان #بسیج (فلکه برق) تا #حرم_مطهر_رضوی
✓@masjed_mashhad
🖼 #پوستر/ #سردار_قاآنی خطاب به مقامات آمریکا:
بعید نیست در درون خانه از شما #انتقام بگیریم.!!
#انتقام_سخت✊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وضعیت شبکه کردستان ۲۴ پس از اصابت موشکهای سپاه پاسدارن به مقر جاسوسان و اشغالگران در اربیل عراق
🔻این دفتر تقریبا یک کیلومتر از کنسولگری آمریکا فاصله دارد
#انتقام
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
🔹 اسرائیل باید از صحنه روزگار حذف شود
#انتقام
سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
#پایان_اسرائیل
#فروپاشی_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
📌 تصاویری که ابوعبیده وعدهی پخش آن را داد💪💪💪
🇮🇷🇵🇸
#انتقام
#غیرقابل_ترمیم
#طوفان_الاقصی
#رژیم_حرامزاده_سگیونیستی
#اسرائیل_اوهن_من_بیت_العنکبوت
#اسرائیل_سُست_تر_از_لانه_عنکبوت
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
#پایان_اسرائیل
#فروپاشی_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
📌 آه از دردهای غزّه...
🇮🇷🇵🇸
#انتقام
#غیرقابل_ترمیم
#طوفان_الاقصی
#رژیم_حرامزاده_سگیونیستی
#اسرائیل_اوهن_من_بیت_العنکبوت
#اسرائیل_سُست_تر_از_لانه_عنکبوت
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹
سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
#پایان_اسرائیل
#فروپاشی_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
📌 تاریخ همان است ؛ حسینی و یزیدی...
🇮🇷🇵🇸
#انتقام
#غیرقابل_ترمیم
#طوفان_الاقصی
#رژیم_حرامزاده_سگیونیستی
#اسرائیل_اوهن_من_بیت_العنکبوت
#اسرائیل_سُست_تر_از_لانه_عنکبوت
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹
سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
#پایان_اسرائیل #فروپاشی_اسرائیل
#طوفان_الاقصی #فلسطین
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا از همه #انتقام میگیره!
حتی شما خانم عزیز!
#حجاب
#استاد قرائتی
سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
#پایان_اسرائیل #فروپاشی_اسرائیل
#طوفان_الاقصی #فلسطین
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
🔥 اوج اضطراب برای جهود خونخوار
🔴 منابعی در ایران و عراق به خبرگزاری فرانسه گفتند: #ایران با کمک #عراق و #یمن و #سوریه، پاسخ اولیه علیه اسرائیل را رهبری خواهد کرد. ابتدا به اهداف غیرنظامی حمله خواهد شد و سپس #حزب_الله نیز در موج دوم، پاسخ خواهد داد.
🟣 خبرنگار بیبیسی: رنگ #سرخ جایگاه سخنرانی رهبر مقاومت لبنان، نشانه #انتقام قطعی آنان است.
🚨 آکسیوس به نقل از مقامات اطلاعاتی آمریکا: #حمله_ایران این بار بسیار گسترده است!
🟠 یک روز پس از ترور #اسماعیل_هنیه در تهران و تهدید جمهوری اسلامی به #خونخواهی او، واشینگتن پست به نقل از یک منبع آگاه در پنتاگون گزارش کرد نیروی دریایی ارتش آمریکا ۱۲ ناو را در شرق #دریای_مدیترانه و #خلیج_فارس برای کمک به دفاع هوایی اسرائیل مستقر میکند! یگان دریایی ایالات متحده در منطقه به شمول #ناو_هواپیمابر یواساس تئودور روزولت، برای رزم خاکی و آبی آمادهاند و چهار هزار سرباز دارند! از قرار معلوم، این ناوگان دریایی چندی پیش به #دریای_سرخ منتقل شده بود.
🟣 مقامات اطلاعاتی آمریکا: #اسرائیل باید خود را آماده چند روز رهگیری حملات از سوی ایران بکنند. حملات ایران از نظر حجم و زمان، بیشتر و بلندتر از عملیات گذشته است.
🟤 ادعای اسکای نیوز: این بار ارتش ایران نیز در کنار سپاه پاسداران به #اسراییل حمله خواهد کرد. عمدهی اهداف در #حیفا و #تل_آویو است.
🖤 السلام علیک یا ابا عبدالله 🇮🇷🇵🇸
#شهید_اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز #مجازات_سخت #گنبد_پنبهای #پایان_اسرائیل #the_end_of_israeil
#وعده_صادق۲ 💪💪
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
گنجینهای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال #ظهور_نزدیک_است بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
@ba_Shaheidan