7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| رهبرانقلاب در دیدار کارگران:
👈 در این شعری که خواندید، اسم #بهار را آوردید، راجع به بهار سرودید و خواندید؛ من عرض میکنم #کار_هم_بهار_است.
🔹️ همچنان که بهار، استعدادهای زیرزمینی و استعدادهای طبیعی را شکوفا میکند -در بهار درختان میوه میدهند، برگ و بار میدهند، سایه میاندازند؛ در بهار طبیعت زنده میشود و استعدادهای درونیِ خودش را بُروز میدهد- کار هم همین جور است؛ کار، همهی استعدادهای باطنی و واقعی را در معرض بُروز و ظهور میآورد.
🔸️ اگر #علم باشد امّا این علم به کار نیفتد چه فایدهای دارد؟ اگر ابتکار و استعداد درونی در افراد باشد امّا کار نباشد و به کار نیفتد، این استعداد سودی به کسی نمیبخشد؛ کار است که استعدادها را، ظرفیّتها را، واقعیّتهای موجود را در منابع انسانی بُروز میدهد، ظهور میدهد و مورد استفاده قرار میدهد؛ خب این اهمّیّت کار است.
🌷 #گزیده_دیدار_کارگران
💻 @Khamenei_ir0
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
🍃قلم، خسته از نوشتن های همیشگی و دفترم پر از جملات تکراری ...
دلم، کلافه از آوارشدن هایی که بنای ساخته شدن ندارند و روزهایم بلاتکلیف امیدهایی که ناامید هستند.
.
🍃خوش ب حال #شهدا که راه را شناختند.آنان که #بندگی کردند و عاشق شدند و با #شهادت عاقبت بخیر...
.
🍃خوش به حال #روح_الله_قربانی ..
زندگی نامه اش را که خواندم دلم با #حسرت، آه کشید.
.
🍃سوغات #خرداد ماه است به #بهار و شاید هم #امانت خدا به خانواده اش....
.
🍃دعای مستجاب شده همسرش در #مشهد_الرضا و مدافع حریم آل الله....
عاشق خدا و بیقرار برای #شهادت...
.
#منتظر برای امام زمان و مجاهد در راه #تقوا....
.
🍃لبیک گوی دعوت حق و سوختن به رسم #حضرت_زهرا...
.
🍃خبر شهادت و دل بیقرار #همسر...
.
#معراج_الشهدا و پیکر سفید پوش
.
و زینبی که دلتنگ گفت #ما_رایت_الا_جمیلا...
.
🍃#تولدت_مبارک، قهرمان داستان عشق...
.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
🌹به مناسبت سالروز تولد #شهید_روح_الله_قربانی
.
📅 تاریخ تولد: ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب
.
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال سوریه، حلب
.
🥀محل دفن: بهشتزهرا قطعه ۵۳
@shohadae_sho
.
#چـادرانـہ
چادرت را بر سرت بیانداز
بیرون بیا
بگذار کوچه و خیابان
زیر گامهای نجیب تو
احساس غرور کنند
بگذار ببینند برگهای درخت بی عفتی
چگونه زیر پایت خش خش میکند
که #بهار زیر چادر توست
@Emamkhobiha🌹
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ویژه نوروز
📹 #کلیپ_نوشت | نوروز ایرانی؛ عید بهاری
💐 حضرت آیتالله خامنهای: یک نکته دربارهی #نوروز آمیختگی این عید ملّی با ذکر و نیایش و دعا و معنویّت است... بهار مظهر #امید است... #بهار به انسان میگوید که خزان و برگریزان حتماً رفتنی است و طراوت و نوسازی و نوگرایی حتماً آمدنی است. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱
🌱 به مناسبت فرا رسیدن ایام نوروز، رسانه KHAMENEI.IR ویژگیهای عید نوروز را براساس بیانات رهبرانقلاب مرور میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir