📌| خاطره ای از زبان همرزم درباره اخرین اعزام به سوریه |
💠یک روز ،پیش نماز ما بود و ما پشت سرش نماز میخوندیم گفتیم:
حاج آقا الان رسمه پیش نماز بین نماز سخنرانی کنه بلند شدند صحبت کردند گفتن که تا میتونید نیکی به #پدر و #مادرکنید♡ هر چی میخواید تو این دنیا از #پدر و #مادرتون بخواین که براتون دعا کنن حتما بدست میارید چند تا حدیث هم از معصومین گفتن دراین باره.📚🖇
💠این بار آخر که اعزام شده بود سوریه حال و هوای عجیبی داشت یکی ازدوستان به شوخی گفت:
#حاجمحمدحسین سوریه رو کنترات برداشتی
که گفت این بار با دفعه های قبلی فرق میکنه!
پرسیدیم چه فرقی میکنه؟!
گفت فرقشو بعداً میفهمید وقتی شھید شدن ما اون موقع فهمیدیم که منظورشون چی بود.(:
💠یه ساختمانی بود که کارهای شھدا رو اونجا انجام میدادیم یه روز که کار یکی از شھدا رو داشتیم انجام میدادیم کارا که تموم شد،
#سیدعماد یه حال عجیبی داشت تابوت ها رو شمرد به یازدهمی یا دوازدهمی که رسید با خودکار🖊 یه علامت زد به تابوت گفت بچه ها این تابوت منه گفتیم سید چی میگی با همون لبخند قشنگی که همیشه رو لباش بود گفت جدی میگم بچه هاحالا میبینید که این تابوت منه یا نه واقعا هم همون تابوتش شد.❤️(:🕊
---❁•°🕊️•°❁---
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
---❁•°🕊️•°❁---