#داستانک💫
#مال_حرام🔥
شریک بن عبدالله، مردی بود عالم و زاهد، روزی بر مهدی، خلیفه عباسی وارد شد. خلیفه سمت قاضی القضات بغداد را به شریک پیشنهاد کرد اما او، چون حکومت مهدی عباسی را غاصب و ستمگر می دانست، پیشنهاد خلیفه را نپذیرفت.
خلیفه، گفت: حالا که پیشنهاد قضاوت را نمی پذیری، مربی فرزندان من باش.
شریک چون از مصاحبت و همنشینی خلیفه و فرزندانش نفرت داشت، این پبشنهاد را هم نپذیرفت.
مهدی عباسی گفت؛ پس لااقل امروز ناهار را مهمان دستگاه خلافت باش تا ما از نصایح تو بهره مند شویم.
شریک اجبارا این پیشنهاد را می پذیرد. هنگام صرف غذا، سفره شاهانه ای با انواع غذاهای لذیذ گسترده شد و شریک هم تناول نمود.
بعد از خوردن غذا، آشپز مخصوص سلطنتی رو به مهدی عباسی کرده و گفت؛ این عالم زاهد پرهیزکار بعد از این روی سعادت را نخواهد دید.
کم کم این غذای حرام در روح و کالبد عالم اثر گذاشت و او پس از مدتی هر دو پیشنهاد خلیفه را می پذیرد و دین و ایمانش را به خلیفه عباسی می فروشد و در مقام قضاوت، حکم های خلاف دین می کند تا جایی که امام صادق (ع) او را نفرین نموده، فرمود: خداوند گوشت بدن او را با شانه های آتشین در قیامت از بدنش جدا گرداند.
📙مفاسد مال و لقمه حرام، سید اسماعیل گوهری، ص ٣٦، با کمی تغییر
#حرام_خواران_منفورند🤢
@zohoore_ghaem
#حدیث_قدسی✨
بنده من! تو دعا کن؛ من اجابت می کنم، بدان که تمام دعاها به پیشگاه اجابت من می رسد؛ مگر دعای کسی که مال حرام می خورد.
📘 عدة الداعی و نجاح الساعی، ص١٣٩
#حرام_خواران_منفورند😡
@zohoore_ghaem