eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
57.3هزار عکس
58.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
dars_akhlaq.mp3
4.62M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 💢 موضوع:مثل مردم زندگی کنیم 🌹 بسیار زیباست 🔍 @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف ا
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
dars_akhlaq.mp3
4.62M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 💢 موضوع:مثل مردم زندگی کنیم 🌹 بسیار زیباست و دلنشین😍 👌 💯💯💯 🔍 🔍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🔴کــانال درس اخلاق ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
@dars_akhlaq.mp3
2.84M
🔊 💐🎙 💢موضوع: فرصت زندگی 🌹 بسیار زیبا و دلنشین 👌👌 💯💯💯 💢 💢 ✅ارسال به دیگران فراموش نشود ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🔴کــانال درس اخلاق ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
✅شکر، راه آسان شدن و : گاهی آنچنان درگیر رفع مشکلات دنیوی یا غیردنیوی می‌شویم که "زندگی و بندگی" را بسیار دشوار تصور می‌کنیم، در حالی که نه زندگی دشوار است و نه بندگی. ♦️خداوند برای بنده خودش سختی نمی‌خواهد و راه رسیدن به "زندگی خوب" و "بندگی خوب،" بسیار هموار است.✔️ ♦️ برای ساده شدن زندگی و بندگی یک راه بسیار شیرین و آسان وجود دارد؛راهی که کمک می‌کند تا موانع حرکت خود در دنیا و موانع رشد روحی و معنوی خود را به آسانی از پیش پا برداریم، 👈 این راه شیرین و آسان، همانا است.✔️ ♦️ کسی که در تمام شرایط خدا را شاکر است، محبت و توکلش به خدا افزایش پیدا می‌کند و منافع دنیوی و اخروی بسیاری کسب می‌کند.👌 ⏰ @Tanhamasirikerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 🔵 احترام متقایل در 📩 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 🌹کانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 👀 حتما ببینید 👌👌 🔻🔻 موضوع 🔻🔻 شوهر پولداربد اخلاق بهتره ⁉️ یا بی پول خوش اخلاق🤔 👌 😍 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 🌹 کانال درس اخلاق ✨✨✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
@dars_akhlaq (1).mp3
19.49M
🔊 كليپ صوتی فوق العاده 👌👌 🌸 حجت‌الاسلام استاد ⭕️ موضوع : مهارت های عبور از مشکلات در زندگی 😍 👌 🗓 جلسه 1 🔍 🍃 🔴 بسیار عالی حتما گوش کنید و به دیگران هم ارسال کنید🙏 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 🌹کانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما خیلیاتون شنیدین که میگن خدا می‌رسونه، مخصوصا وقتی بیفتید تو پروسه و اینا؛ اما ته دلتون فکر می‌کنید اگه قرار بود خدا برسونه که هیچ جوونی پشت موانع ازدواج نمی‌موند و هرکس هر موقع اراده می‌کرد میرفت سر خونه زندگیش! شروع این رو ببینید. پس‌انداز داشتن ولی کم بوده. با اینکه از و خرج‌های مختلف فاکتور گرفتن بازم کم بوده ولی کردن و پیش رفتن و خدا به معنای واقعی کلمه از و رحمت بهره‌مندشون کرده و از من حیث لايحتسب بهشون رسونده، اونقدر که باب میل‌شونم گرفتن و عکاسی هم رفتن و بعدها طلاشونم خریدن 🆘 @Roshangari_ir
✨عید مبعث عید رجوع به فطرت الهی 💎 امام خامنه ای : مبعث، عید و روز رجوع به و همراه با «عقلانیت، آزادگی، عدالت و بندگی خدا» است 🔆 و وظیفه‌ی پیامبران الهی، انسان‌ها به سوی این پاک و در چارچوب خداوند متعال و است. 💠 جریان جاهلیت متعلق به دوران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیست بلکه جبهه‌ای در مقابل شده به‌وسیله‌ی پیامبران است که امروز نیز با استفاده از و و در شاکله‌ای جدید، ظهور یافته است. ♨️ نتیجه‌ی عملکرد ، همواره ، محنت و و کشتار میلیون‌ها انسان و غارت منابع ملت‌ها و فساد بوده که نمونه‌ی بارز آن است. ۹۵/۲/۱۶ 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش https://eitaa.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
✳ یک روز می‌فهمیم زندگی دنیا اصلا زندگی نبوده! 🔻 «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» انسان می‌گوید: ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم! انسان وقتی وارد صحرای و عالم می‌شود تازه می‌فهمد که زندگی‌اش آن است و این که در بوده اصلا نبوده بلکه جلسه‌ی بوده. درست مثل یک دانشجو که ساعتی در جلسه‌ی امتحان است و آن امتحان، سرنوشتش را در همه‌ی عمر و برای ده‌ها سال تعیین می‌کند. در این‌جا تعبیر قرآن تعبیر عجیبی است، کأنه می‌خواهد بگوید قبل از این‌جا اصلا زندگی نبود. «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم. 👤 📚 | ج۲۸ 📖 ص ۵۴۴ #⃣ 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: از غذا انرژی نمیگیره از انرژی میگیره غذا نقش خیلی کمی داره... مثلاً میگی خوابم میاد ی دفعه ای یه قوی گرم کننده میاد دیگه خواب کجا بود... هوشیار سرحال... خوابم برد بیدار نشدم.. یه پیدا کن سر ثانیه بیدار میشی... تمرکز ندارم... یه پیدا میشه که به آدم تمرکز میده حتی خیلی از مشکلات جسمی رو میتونه برطرف کنه... ما باید داغ باشه پر از حرارت یه خوب حرارت از خدا حرارت هرچه خوبی که تو وجودت جمع کردی و هیچ عاملی مثل مفهوم تقرب و در تقرب نمیتونه این رو بده به هیچ وجه شاید آدم گرم بشه یه انگیزه کوتاه رو پیدا کنه از عشقهای زمینی از انگیزه برای کار و موفقیت و تلاش و... ولی دائمی نیست ونیاز انسان رو برآورده نمیکنه با اینا طعم حقیقی اون گرما رو نمیشه چشید برای همین کار اومدن که زندگی کن گرم باش پرحرارت باش خوش بگذرون... 🇮🇷به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/4119134328C112e25a644
🔹بازتاب نماز در ✍هرطور با نماز رفتار کنیم بازتابشو در همه ابعاد زندگی میبینیم ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem
♦️ گیره روسری خونین و تیکه های بدن شهدای عزیزمون....😭 •─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ 🌹 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem
هدایت شده از در جمع شهیدان
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدایت شده از ظهور نزدیک است
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدایت شده از ظهور نزدیک است
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدایت شده از ظهور نزدیک است
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدایت شده از ظهور نزدیک است
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174
هدیه به ارواح مطهر و و و و همه شهدای جبهه مقاومت و اموات ذوی‌الحقوق و... : سرگرمی‌ های روزمره نباید ما را از نورانیت و طهارت دور کند غفلتها و سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی، همواره با ما هست، باید نگذاشت این عوارض ، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [] دور کند. تعداد صلوات سهم شما👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/174