eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
72.6هزار عکس
74.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
49.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 علیه السلام 9 🔶️ عادت داشتم روز آهنگ‌های شاد و مبتذل گوش می‌دادم... اما بعد تصادف و تجربه‌ام، قبل از عاشورا دعا کردم: « یا امام حسین(ع) می‌خوام زیاد گریه کنم،» عاشورا رفتم سینه زدم، گریه کردم... – محسن حسنوند _ فصل ۴ قسمت ۲۸ ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
44.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 علیه السلام ۱۰ 🔶️ سفارش حضرت و حضرت سلام‌الله‌علیهما... – راحله خمسه _ فصل ۴ قسمت ۱۷ @sahife2 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
36.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام 18 💠 شرح بخشی از زیارت عاشورا: 🔶️ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ «أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ » الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام... 🔶️ «مهج» چیست؟ و بذل مهج به چه معناست؟ – عباس ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
41.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام 22 🔶 ...هر چه ادامه می‌دادم مسیر را می‌دیم به جایی بدتر مرا می‌بُرد،گویی واقعا گمراهم می‌کند احساس ترس پیدا کردم و قطع امید از او کردم... 🔶 لحظه‌ای که ناامید شدم صدایی ندایی شنیدم از پشت سر، صدای پای اسبی آمد، نگاه کردم از فاصله دور، نزدیک‌تر می‌شد متوجه شدم اسبی می‌آید که سواری با هیبت دارد که دیدنش دلگرمم می‌کرد... محسن اسکندری - فصل 4 قسمت 24 💪💪 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام 23 🔸آغوش پر مهر حمایت حضرت (سلام‌الله‌علیها) از محبین در برزخ – حسین صاحبی ( 1 و 2 ) - فصل 5 قسمت 15 💪💪 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
28.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام 25 💠 بزرگترین پیام زندگی پس از زندگی 🔶 بسیاری از تجربه‌گران به خاطر پدر و مادر یا دعای ایشان بازگشتند و بسیاری نیز به خاطر شفاعت اباعبدالله الحسین علیه السلام... 🔶 سینه بزنی بخشیده شدی؟ خیر! بلکه سینه بزنی کمکت می‌کنند، آن هم کمک خوب... 🔶 کمک ، دادن فرصتی دوباره برای خوب شدن... بحث فقط سینه زنی نیست، بحث عشق است و نشان دادن ارادت... ─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل ششم) 🔸 قبر دایی ام باز بود خودش لبه قبر نشسته بود. من پایین رو نگاه می کردم اون پایین خیلی خوشگل بود هرچی به دایی ام می گفتم بیا باهم بریم اون پایین یه چایی باهم بخوریم میگفت: نه تو الان وقتت نشده. توی قبر راه پله داشت و من می دیدم قبرهای کناری تابوت را که کج می کردند تا مرده را در قبر بگذارند مرده خودش پایین می آمد و دوان دوان از پله ها پایین می رفت چون اون پایین خیلی قشنگ بود ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل ششم) 🔸کسانی که اون پایین قبرها بودن همه شون اون کویر رو دیدن اون سؤال جوابها رو دیدن و دیدن که خدا چقدر بزرگه چه چیزهایی رو داره می بخشه چه جاهایی خدا کمک می کرده ولی ما درگیر چی ها بودیم! اونجا دیگه هیچکس از هیچکس گله ای نداره می دونند این دنیا فانی بود الکی بود . اونجا آنقدر آسمون نزدیک بود می تونستی به ابرها و ستاره ها دست بزنی اگر نور کم بود می تونستی ماه رو بیاری جلوتر آنقدر آسمون نزدیکه ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
44.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل ششم) 🔸از تونل وارد کویر بزرگی شدم که هیچ آبی نبود! تشنه بودم، زمین را می کندم که به نم آبی برسم و می خواستم گریه کنم که اشکم را بخورم اما اشک خشک می شد! دو نفر را در دو طرفم احساس کردم و شخص سومی که حالت قاضی داشت اما هیچ کدام را نمی دیدم فقط حس می کردم این دونفر یکی کارهای بد من را میگفت و دیگری کارهای خوبم را یکی میگفت دل فلانی را شکستی آن دیگری می گفت اما به کبوترها دانه هم دادی و گاهی اینها به هم رفع می شد ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل ششم) 🔸در کویر تشنه افتاده بودم. گروهی اسب سوار رسیدند گفتم: به من آب بدهید گفتند: آب پیش آن سواری است که می آید، سوار رسید گفتم: به من آب بده گفت من را شناختی؟ گفتم: نه! گفت: من صاحب هیأتی بودم که در آن زنجیر می زدی. رفتم و همه هیأتها از بچگی ام را مرور کردم اما او را یادم نیامد او بدون دست از مشکی که همراه داشت به من آب داد و آن آب مثل انبوهی از ستارها می درخشید و فرو می ریخت و خیلی خنک بود آن آب من را شفا داد و به زندگی برگشتم ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links