نام شعر: «پشت در مردی نبود»
پشت در مردی نبود
خاک، بر سر خاک کرد و آب هم شعله گریست
مادر صبر چو از جا برخاست
هر قدم کوه، نگاهش ذوالفقار و هیبتش نور. مثل شبنم، همچو گلبرگی، تمامش نور
نور از راه رسید
پشت در بر سر دستان کسی آتش دوزخ خندید
قاتل زهرا بود
خاک، بر سر خاک کرد و آب هم شعله گریست
هر قدم عرش زمین خورد و ببین دریا سوخت
قدح و سقا سوخت
درب جنت بود
حیدر غرق غربت بود
آه تیغ مرتضی خون میگریست
درب هم آتش گرفت
درب هم آتش گریست
خاک، بر سر خاک کرد و آب هم شعله گریست
آه ماه مصطفی آتش گرفت
پشت در رعنا زنی میسوخت
عشق مرتضی میسوخت
آه امید محمد، مادر زینب، ببین والا زنی میسوخت
آه، از آه علی حتی دل آتش ببین میسوخت
وای حق حیدر و هم همسر و هم محسنش میسوخت
قاتل زهرا به سمت در قدم برداشت ست
دختر روح الامین و همسر حیدر، هنوز از پا نیفتاده ست
یک لگد آن بی حیا زد
سایهی شرم به روی در و دیوار حرم افتادست
زان لگد عرش خدا، هم ستون آسمانها بین زمین افتاده ست
آه، از مسمار هم، خون میچکد
مادر زمین افتاده است
وان طناب جهل مردم گردن شیر خدا افتاده است
غیرتِ الله، نفْسِ مصطفی از بهر اسلامِ محمد بر زمین افتاده است
آه فردوس برین در غم ببین میسوخت، آتشِ سرگشتهی حیران دخیل چادر مادر شدست
از غمش شهر مدینه میگریست
خاک، بر سر خاک کرد و آب شعله گریست
#شاعر_اهلبیت_فتاحی
#فاطمیه_١۴٠٢
#واحد_شعر
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk