🇮🇷حاج قاسم به #آرزویش رسید
#مبادا_سست_شوید..
چون خبر شهادت #مالک_اشتر به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید بسیار #اندوهگین و افسرده خاطر شد #گریست و بر منبر تشریف برده فرمود: "ما از خدا هستیم و بسوى او باز مى گردیم، و ستایش خداوندى را سزا است که پروردگار جهانیان است، بار خدایا من #مصیبت اشتر را نزد تو بشمار مى آورم، زیرا مرگ او از سوگهاى روزگار است، خدا مالک را رحمت فرماید که بعهد خود وفاء نمود، و مدّتش را بپایان رسانید، و پروردگارش را ملاقات کرد، با اینکه ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود. خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید بخدا سوگند مرگ تو اى #مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد مى سازد یعنى اهل شام را خوشنود و عراق را خراب مى گرداند، بر مردى مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده می شود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى بر مى خیزند که مانند مالک شود".
خبر شهادت #حاج_قاسم_سلیمانی و مهندس ابوالمهدی توسط بالگردهای آمریکایی در #عراق، یعنی اینکه راهبردها و راهکارهای آمریکا در منطقه جواب نداده و آنها مجبور شدهاند دست به این جنایت هولناک بزنند.
چرا؟ چون راه زمینی ایران از قائمیه تا ابوکمال باز شده و دسترسی ایران به مرزهای #فلسطین اشغالی بطور کامل برای انتقال نیرو و تجهیزات برای نابودی اسرائیل مهیا شده است.
امروز اگر حاج قاسم و ابوالمهدی به #آرزوی خود رسیدهاند اما جبهه مقاومت را به جایی رساندهاند که بتواند نبرد را با نیروهای تازه نفس ادامه دهد.
#نگران_نباشید، امروز اگر خبر شهادت مالک اشتر #سیدعلی رسید اما بدانیم که این جبهه هزاران مالک دارد و تیغ تدبیر سیدعلی هنوز هست. مبادا محزون شوید، مبادا #ناامید شوید، مبادا #سست شوید. خون حاج قاسم مایه حیات اسلام خواهد بود کمااینکه خون #حمزه سیدالشهدا اسلام را حیات بخشید. خون حاج قاسم و ابوالمهدی عزیز، قلوب ایرانیان و عراقیها و میلیونها عاشق اهل بیت و دلبسته به اسلام را در راه #مقاومت محکم خواهد کرد. مبادا مبادا ناامید شوید.
جبهه مقاومت از این بعد، با اقتدار و انگیزه بیشتری علیه #آمریکاییها و #صهیونیستها وارد عمل میشود. یقین بدانید آمریکاییها دیگر به آخر خط رسیدهاند و بهای سنگینی پرداخت خواهند کرد. آمریکاییها من بعد نه در خلیج فارس که در هیچ کجای عالم دیگر #امنیت نخواهند داشت.
دعا کنید این خونها، #زمینه_ظهور حجت بن الحسن را هرچه زودتر فراهم کند...
#انتقام_سخت
#رسانهشهدایےمعرفت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••�
||•🇮🇷 @marefat_ir
||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
استاد میرباقریمنطق مبارزه .mp3
زمان:
حجم:
9.75M
🎧 استاد سید محمّدمهدی #میرباقری، ۸۷/۵/۳ (۱۲ سال قبل):
🔹 در #مبارزه، حلوا پخش نمیکنند. اگر شما #معنویت را به درون تمدن غرب بردهاید، آنها هم در داخل جامعه شما مشغول #توطئه_فرهنگی هستند!
🔹 برنامهریزیِ فرهنگی #حوزه باید در مقابلِ برنامهریزیِ فرهنگیِ #یونسکو باشد.
🔹 منکَر، #هالیوود است، نه جوانِ #هالیوودزده.
🔹 با #آفتهای_پوستی باید مبارزه کرد اما اولویت با اصلاح #کَبِدِ_بیمار است.
🔹 در مقیاس بزرگ فکر کنید، در مقیاس محدود عمل کنید. #کَلان بیندیشید و #خُرد عمل کنید.
🔹 #تبلیغ باید #متوازن باشد. گاهی، آنچه را که در درجه سوم اهمیت است، دهبار میگوییم، و آنچه را که در درجه اول اهمیت است، یکبار هم نمیگوییم! این درست نیست. تبلیغ باید متوازن باشد.
🔹 باید به جوانان و زنان، #نظام_فکری بدهید تا در مسیر مبارزه، منفعل نشوند.
🔹 بعضی جوانان از اینکه #تیم_محبوبشان گُل خورده، خوابشان نمیبرد، اما کاری ندارند که مبارزه #حزبالله و #صهیونیستها به کجا رسید! این یعنی به جوانان «نظام فکری» ندادهاید. #نظام_فکری باید رابطه اعتقادات شیعی را با همه عرصههای زندگی مشخص کند.
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شمارش_معکوس_آخرالزمان
▪️صهیونیستها اعتقاد دارند #نشانههای_ظهور را میسازیم تا مسیح بیاید.
▫️در انجیل آمده که قبل از #ظهور مسیح، دجال ۷ سال بر زمین حکومت میکند.
▪️بر اساس اعتقادشان که عقیده دارند #دجال_امام_دوازدهم (عج) است، دارند فیلم میسازند و به مردم جهان نشان میدهند.
▫️مشکل #ایرانیها زمینه ساز بودن #ظهور_امام_زمان عج است.
▪️سربریدن و #صلیب کشیدن از نشانههای #ضد_مسیح است. (دلیل سر بریدن توسط داعش)
▫️در #پیشگوییهای #صهیونیستها آمده که سرزمین نابود کننده آنها #ایران است که مردمش سربند به پیشانی دارند.
@montazerane_zohour
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
📌حکایت یک درد
▪️قسمت اول
همهی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بیگناه و زنان و مردان شجاع و ظلم ستیز #غزه. احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونهش داستان کربلا است.
تو این یکسال اخیر، صحنههایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب میکنه چه برسه به من که خاکم.
از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای #غزه، قلم شدن و خونهای ریخته شده؛ مرکّب.
نمیدونم از #اردوگاه_جبالیا بنویسم یا #نصیرات؟ از بیمارستان #المعمدانی بگم یا #کمال_عدوان؟
اونچه تو #غزه میگذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونهی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم میبرم.
نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه.
ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم.
ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیتهای جهانی داره شهر به شهر، حتی تو #اروپا و #آمریکا گسترش پیدا میکنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمانهای بینالمللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم میکنن.
ـ دخترکم! تو چقدر سادهای که هنوز به اینا امید داری.
ـ مامان من! تو هم مثل امخالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو میکنه.
- من که چشمم آب نمیخوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟!
بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامهنگار عربستانی رو تکهتکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو میبینم که از این سازمانها ناامیدم.
هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد.
راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و امخالد ساکت و کم حرف شدن. امخالد، شب و روز، گریه و زاری میکنه. چشماش دیگه کمسو شده. آخه، پسر ۴ سالهشون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بینالمللی و هر مأموری از طرف این سازمانها به #غزه میاومد، بهش گزارش میدادن و ازش کمک میخواستن اما نتیجهای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن.
اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی #غزه شده میدون جنگ و #صهیونیستها جنایت و نسلکشی رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایهها و تموم مردم #غزه هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن.
۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافهش کرده بود. این روزا زندگی تو #غزه خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده.
روزها همینجوری میگذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد میکنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن #صهیونیستها بشنون.
بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمیگنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد...
ادامه دارد....
✍ بارقه
📌حکایت یک درد
▪️قسمت اول
همهی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بیگناه و زنان و مردان شجاع و ظلم ستیز #غزه. احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونهش داستان کربلا است.
تو این یکسال اخیر، صحنههایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب میکنه چه برسه به من که خاکم.
از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای #غزه، قلم شدن و خونهای ریخته شده؛ مرکّب.
نمیدونم از #اردوگاه_جبالیا بنویسم یا #نصیرات؟ از بیمارستان #المعمدانی بگم یا #کمال_عدوان؟
اونچه تو #غزه میگذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونهی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم میبرم.
نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه.
ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم.
ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیتهای جهانی داره شهر به شهر، حتی تو #اروپا و #آمریکا گسترش پیدا میکنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمانهای بینالمللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم میکنن.
ـ دخترکم! تو چقدر سادهای که هنوز به اینا امید داری.
ـ مامان من! تو هم مثل امخالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو میکنه.
- من که چشمم آب نمیخوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟!
بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامهنگار عربستانی رو تکهتکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو میبینم که از این سازمانها ناامیدم.
هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد.
راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و امخالد ساکت و کم حرف شدن. امخالد، شب و روز، گریه و زاری میکنه. چشماش دیگه کمسو شده. آخه، پسر ۴ سالهشون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بینالمللی و هر مأموری از طرف این سازمانها به #غزه میاومد، بهش گزارش میدادن و ازش کمک میخواستن اما نتیجهای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن.
اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی #غزه شده میدون جنگ و #صهیونیستها جنایت و نسلکشی رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایهها و تموم مردم #غزه هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن.
۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافهش کرده بود. این روزا زندگی تو #غزه خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده.
روزها همینجوری میگذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد میکنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن #صهیونیستها بشنون.
بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمیگنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد...
ادامه دارد....
✍ بارقه
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📌حکایت یک درد
▪️قسمت اول
همهی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بیگناه و زنان و مردان شجاع و ظلم ستیز #غزه. احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونهش داستان کربلا است.
تو این یکسال اخیر، صحنههایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب میکنه چه برسه به من که خاکم.
از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای #غزه، قلم شدن و خونهای ریخته شده؛ مرکّب.
نمیدونم از #اردوگاه_جبالیا بنویسم یا #نصیرات؟ از بیمارستان #المعمدانی بگم یا #کمال_عدوان؟
اونچه تو #غزه میگذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونهی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم میبرم.
نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه.
ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم.
ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیتهای جهانی داره شهر به شهر، حتی تو #اروپا و #آمریکا گسترش پیدا میکنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمانهای بینالمللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم میکنن.
ـ دخترکم! تو چقدر سادهای که هنوز به اینا امید داری.
ـ مامان من! تو هم مثل امخالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو میکنه.
- من که چشمم آب نمیخوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟!
بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامهنگار عربستانی رو تکهتکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو میبینم که از این سازمانها ناامیدم.
هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد.
راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و امخالد ساکت و کم حرف شدن. امخالد، شب و روز، گریه و زاری میکنه. چشماش دیگه کمسو شده. آخه، پسر ۴ سالهشون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بینالمللی و هر مأموری از طرف این سازمانها به #غزه میاومد، بهش گزارش میدادن و ازش کمک میخواستن اما نتیجهای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن.
اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی #غزه شده میدون جنگ و #صهیونیستها جنایت و نسلکشی رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایهها و تموم مردم #غزه هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن.
۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافهش کرده بود. این روزا زندگی تو #غزه خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده.
روزها همینجوری میگذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد میکنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن #صهیونیستها بشنون.
بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمیگنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد...
ادامه دارد....
✍ بارقه