eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
72.5هزار عکس
74.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷حاج قاسم به رسید .. چون خبر شهادت به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید بسیار و افسرده خاطر شد و بر منبر تشریف برده فرمود: "ما از خدا هستیم و بسوى او باز مى گردیم، و ستایش خداوندى را سزا است که پروردگار جهانیان است، بار خدایا من اشتر را نزد تو بشمار مى آورم، زیرا مرگ او از سوگهاى روزگار است، خدا مالک را رحمت فرماید که بعهد خود وفاء نمود، و مدّتش را بپایان رسانید، و پروردگارش را ملاقات کرد، با اینکه ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود. خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید بخدا سوگند مرگ تو اى ، جهانى را ویران و جهانى را شاد مى سازد یعنى اهل شام را خوشنود و عراق را خراب مى گرداند، بر مردى مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده می شود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى بر مى خیزند که مانند مالک شود". خبر شهادت و مهندس ابوالمهدی توسط بالگردهای آمریکایی در ، یعنی اینکه راهبردها و راهکارهای آمریکا در منطقه جواب نداده و آنها مجبور شده‌اند دست به این جنایت هولناک بزنند. چرا؟ چون راه زمینی ایران از قائمیه تا ابوکمال باز شده و دسترسی ایران به مرزهای اشغالی بطور کامل برای انتقال نیرو و تجهیزات برای نابودی اسرائیل مهیا شده است. امروز اگر حاج قاسم و ابوالمهدی به خود رسیده‌اند اما جبهه مقاومت را به جایی رسانده‌اند که بتواند نبرد را با نیروهای تازه نفس ادامه دهد. ، امروز اگر خبر شهادت مالک اشتر رسید اما بدانیم که این جبهه هزاران مالک دارد و تیغ تدبیر سیدعلی هنوز هست. مبادا محزون شوید، مبادا شوید، مبادا شوید. خون حاج قاسم مایه حیات اسلام خواهد بود کمااینکه خون سیدالشهدا اسلام را حیات بخشید. خون حاج قاسم و ابوالمهدی عزیز، قلوب ایرانیان و عراقی‌ها و میلیون‌ها عاشق اهل بیت و دلبسته به اسلام را در راه محکم خواهد کرد. مبادا مبادا ناامید شوید. جبهه مقاومت از این بعد، با اقتدار و انگیزه بیشتری علیه و وارد عمل می‌شود. یقین بدانید آمریکایی‌ها دیگر به آخر خط رسیده‌اند و بهای سنگینی پرداخت خواهند کرد. آمریکایی‌ها من بعد نه در خلیج فارس که در هیچ کجای عالم دیگر نخواهند داشت. دعا کنید این خون‌ها، حجت بن الحسن را هرچه زودتر فراهم کند... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••� ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
استاد میرباقریمنطق مبارزه .mp3
زمان: حجم: 9.75M
🎧 استاد سید محمّدمهدی ، ۸۷/‌۵/۳ (۱۲ سال قبل): 🔹 در ، حلوا پخش نمی‌کنند. اگر شما را به درون تمدن غرب برده‌اید، آنها هم در داخل جامعه شما مشغول هستند! 🔹 برنامه‌ریزیِ فرهنگی باید در مقابلِ برنامه‌ریزیِ فرهنگیِ باشد. 🔹 منکَر، است، نه جوانِ . 🔹 با باید مبارزه کرد اما اولویت با اصلاح است. 🔹 در مقیاس بزرگ فکر کنید، در مقیاس محدود عمل کنید. بیندیشید و عمل کنید. 🔹 باید باشد. گاهی، آنچه را که در درجه سوم اهمیت است، ده‌بار می‌گوییم، و آنچه را که در درجه اول اهمیت است، یک‌بار هم نمی‌گوییم! این درست نیست. تبلیغ باید متوازن باشد. 🔹 باید به جوانان و زنان، بدهید تا در مسیر مبارزه، منفعل نشوند. 🔹 بعضی جوانان از اینکه گُل خورده، خوابشان نمی‌برد، اما کاری ندارند که مبارزه و به کجا رسید! این یعنی به جوانان «نظام فکری» نداده‌اید. باید رابطه اعتقادات شیعی را با همه عرصه‌های زندگی مشخص ‌کند. 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی http://eitaa.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️صهیونیست‌ها اعتقاد دارند را می‌سازیم تا مسیح بیاید. ▫️در انجیل آمده که قبل از مسیح، دجال ۷ سال بر زمین حکومت می‌کند. ▪️بر اساس اعتقادشان که عقیده دارند (عج) است، دارند فیلم می‌سازند و به مردم جهان نشان می‌دهند. ▫️مشکل زمینه ساز بودن عج است. ▪️سربریدن و کشیدن از نشانه‌های است. (دلیل سر بریدن توسط داعش) ▫️در آمده که سرزمین نابود کننده آنها است که مردمش سربند به پیشانی دارند. @montazerane_zohour 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
📌حکایت یک درد ▪️قسمت اول همه‌ی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بی‌گناه و زنان و مردان شجاع و ظلم‌ ستیز . احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونه‌ش داستان کربلا است. تو این یکسال اخیر، صحنه‌هایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب می‌کنه چه برسه به من که خاکم. از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای ، قلم شدن و خون‌های ریخته شده؛ مرکّب. نمی‌دونم از بنویسم یا ؟ از بیمارستان بگم یا ؟ اونچه تو می‌گذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونه‌ی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم می‌برم. نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه. ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم. ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیت‌های جهانی داره شهر به شهر، حتی تو و گسترش پیدا می‌کنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمان‌های بین‌المللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم می‌کنن. ـ دخترکم! تو چقدر ساده‌ای که هنوز به اینا امید داری. ـ مامان من! تو هم مثل ام‌خالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو می‌کنه. - من که چشمم آب نمی‌خوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟! بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامه‌نگار عربستانی رو تکه‌تکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو می‌بینم که از این سازمان‌ها ناامیدم. هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد. راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و ام‌خالد ساکت و کم حرف شدن. ام‌خالد، شب و روز، گریه و زاری می‌کنه. چشماش دیگه کم‌سو شده. آخه، پسر ۴ ساله‌‌شون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بین‌المللی و هر مأموری از طرف این سازمان‌ها به می‌اومد، بهش گزارش می‌دادن و ازش کمک می‌خواستن اما نتیجه‌ای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن. اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی شده میدون جنگ و جنایت و نسل‌کشی‌ رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایه‌ها و تموم مردم هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن. ۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافه‌ش کرده بود. این روزا زندگی تو خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده. روزها همین‌جوری می‌گذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد می‌کنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن بشنون. بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمی‌گنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد... ادامه دارد.... ✍ بارقه
📌حکایت یک درد ▪️قسمت اول همه‌ی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بی‌گناه و زنان و مردان شجاع و ظلم‌ ستیز . احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونه‌ش داستان کربلا است. تو این یکسال اخیر، صحنه‌هایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب می‌کنه چه برسه به من که خاکم. از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای ، قلم شدن و خون‌های ریخته شده؛ مرکّب. نمی‌دونم از بنویسم یا ؟ از بیمارستان بگم یا ؟ اونچه تو می‌گذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونه‌ی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم می‌برم. نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه. ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم. ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیت‌های جهانی داره شهر به شهر، حتی تو و گسترش پیدا می‌کنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمان‌های بین‌المللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم می‌کنن. ـ دخترکم! تو چقدر ساده‌ای که هنوز به اینا امید داری. ـ مامان من! تو هم مثل ام‌خالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو می‌کنه. - من که چشمم آب نمی‌خوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟! بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامه‌نگار عربستانی رو تکه‌تکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو می‌بینم که از این سازمان‌ها ناامیدم. هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد. راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و ام‌خالد ساکت و کم حرف شدن. ام‌خالد، شب و روز، گریه و زاری می‌کنه. چشماش دیگه کم‌سو شده. آخه، پسر ۴ ساله‌‌شون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بین‌المللی و هر مأموری از طرف این سازمان‌ها به می‌اومد، بهش گزارش می‌دادن و ازش کمک می‌خواستن اما نتیجه‌ای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن. اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی شده میدون جنگ و جنایت و نسل‌کشی‌ رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایه‌ها و تموم مردم هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن. ۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافه‌ش کرده بود. این روزا زندگی تو خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده. روزها همین‌جوری می‌گذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد می‌کنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن بشنون. بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمی‌گنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد... ادامه دارد.... ✍ بارقه
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📌حکایت یک درد ▪️قسمت اول همه‌ی خاکها با آب سیراب میشن من اما با خون سیراب شدم. با خون کودکان بی‌گناه و زنان و مردان شجاع و ظلم‌ ستیز . احتمالا بدونید خاکی که با خون سیراب بشه، حاصلخیزتره چون نتیجش، بیداری انسانه. نمونه‌ش داستان کربلا است. تو این یکسال اخیر، صحنه‌هایی دیدم که هر کدومشون دل کوهی رو آب می‌کنه چه برسه به من که خاکم. از وقتی تصمیم گرفتم دردمو روایت کنم، نیزارهای ، قلم شدن و خون‌های ریخته شده؛ مرکّب. نمی‌دونم از بنویسم یا ؟ از بیمارستان بگم یا ؟ اونچه تو می‌گذره؛ نه من توان بیانش رو دارم، نه شما تاب شنیدنش. شما رو به خونه‌ی کوچیک هدی و مادرش، نبیله خانوم می‌برم. نبیله خانوم عباشو پوشیده و آماده رفتنه. ـ هدی جون! سرت رو از تو گوشی بیار بیرون؛ حواست به ضحی باشه تا من برم سهمیه آرد رو بگیرم. ـ وااای مامان! یه لحظه نگاه کن. محکومیت‌های جهانی داره شهر به شهر، حتی تو و گسترش پیدا می‌کنه. یه کم دیگه تحمل کنیم، سازمان‌های بین‌المللی میان وسط و شرّش رو از سرمون کم می‌کنن. ـ دخترکم! تو چقدر ساده‌ای که هنوز به اینا امید داری. ـ مامان من! تو هم مثل ام‌خالد و ابوخالد چقدر بدبینی. بهت قول میدم که سازمان ملل، کلکش رو می‌کنه. - من که چشمم آب نمی‌خوره. حقوق بشر و سازمان ملل هم بازیچه دست همین کشورهای زورگو شده. یادت نیست همینا به خاطر دختری که تو ایران سکته کرد و مرد؛ چه بلوای حقوق بشری راه انداختن و چند ماه، اونجا رو به آشوب و فتنه کشیدن؟! بعد از اونور، بن سلمان که از جنس خودشونه، روزنامه‌نگار عربستانی رو تکه‌تکه کرد ولی آب از آب تکون نخورد. این چیزا رو یادت رفته؟! دخترم! من این چیزا رو می‌بینم که از این سازمان‌ها ناامیدم. هدی غرغرکنان گوشی رو کنار گذاشت و خواهر کوچولوش،ضحی، رو بغل کرد. راستی، یادم رفت بگم؛ چند ماهی میشه که ابوخالد و ام‌خالد ساکت و کم حرف شدن. ام‌خالد، شب و روز، گریه و زاری می‌کنه. چشماش دیگه کم‌سو شده. آخه، پسر ۴ ساله‌‌شون تو کوچه مشغول بازی بود که ناپدید میشه. بندگان خدا، تموم شهر رو زیر و رو کردن اما اثری از خالد ۴ ساله پیدا نکردن. اولش دل بسته بودن به سازمانهای بین‌المللی و هر مأموری از طرف این سازمان‌ها به می‌اومد، بهش گزارش می‌دادن و ازش کمک می‌خواستن اما نتیجه‌ای نگرفتن و تو لاک خودشون فرو رفتن. اینم بگم، میگن؛ «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من». از وقتی شده میدون جنگ و جنایت و نسل‌کشی‌ رو به اوج رسوندن، همدلی بین همسایه‌ها و تموم مردم هم بیشتر شده و برا کمک به همدیگه، یه جورایی تقسیم کار کردن. ۳ ساعتی گذشت و مادر هدی بالاخره به خونه برگشت. صف شلوغ آرد به شدت کلافه‌ش کرده بود. این روزا زندگی تو خیلی سخت شده و روز به روز بدتر هم میشه. از دارو و درمان و آموزش که اصلاً خبری نیست، تهیه یه لقمه نون هم برا مردم سخت شده. روزها همین‌جوری می‌گذره و هدی و دوستاش مرتب اخبار فضای مجازی رو با هزار امید و آرزو رصد می‌کنن، بلکه خبری از پایان جنگ و محکوم شدن بشنون. بالاخره روزی که هدی منتظرش بود از راه رسید. از خوشحالی تو پوست خودش، نمی‌گنجید. با شور و اشتیاق خودشو تو بغل مادرش انداخت و فریاد زد... ادامه دارد.... ✍ بارقه