#پیام_شما
سلام
امسال اولین سالی است که زیارت اربعین اباعبدالله رزقم شد.
ماجراهای شگفت آور زیادی دیدم که نوشتنش طولانی میشود.
در شب سوم پیاده روی پسرم را گم کردیم
خیلی مضطر بودم و گریه میکردم و دنبالش میگشتم
در این گم شدن صحنه هایی پیش اومد خیلی عجیب
برق اون مسیر قطع شد و به اضطراب من افزود ، توی تاریکی چه جوری پسرم رو پیدا میکردم
دویدم سمت پلیس های عراقی
و بهش گفتم ابنی مفقود
پلیس عراقی سریع مشخصات پسرم رو گرفت و سریع به دوستاش زنگ میزد و اطلاع میداد و خیلی تلاش کرد
بعد دویدم با پاهایی که پر از تاول بود ولی دیگه اصلا نمیفهمیدم پاهام پر از زخم و خونی داره میشه
داشتم می دویدم که در دلم توسل به اباعبدالله کردم و سه بار گفتم صلی الله علیک یا اباعبدالله و ازشون التماس کردم به حق حضرت رقیه شون، پسرم پیدا بشه
طلبه ی جوانی با سینی شربت دیدم و رد شدم، ولی انگار ندایی میگفت از او بپرسم و برگشتم و پرسیدم
او گفت دقیقا پسرم رو دیده و یک عرب عزیز، پسرم را برده عمود۱۰۸۰ موکب حضرت معصومه
شروع به دویدن در تاریکی کردم
تا رسیدم به موکب
سرم را در غرفه ی اولی کردم و در حالی که اشک میریختم و صدام گرفته بود، گفتم آیا اینجا کسی ایرانی متوجه میشه؟ ۵ یا ۶ آقا بودن گفتن: همه مون، تا فهمیدن پسرم گم شده بلند شدن
یکی بهم آب داد و میگفت آروم باش پیدا میشه
یکی عکس پسرم رو گرفت و توی گروه ها میزاشت و اطلاعیه میزد ...
ادامه در عکسها👆🏻