eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
55.9هزار عکس
57.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک نریز آقاجان، ما همه قاسم سلیمانی هستیم. وصیت : حضرت آیت الله خامنه ای را و میبینم را بر سایر امور ترجیح دهید الهی بمیرم که از نزدیکترین افراد به حضرت آقا بود بر غریبی و مظلومیت ایشون تاکید کرده 📭 جهت سلامت و تعجیل فرج عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلامتے و شفای همه بیماران و رفع بلا و گرفتارے 🦋•• به عشق حضرت آقا لطفا نشر دهید... 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 @zohoore_ghaem
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک نریز آقاجان، ما همه قاسم سلیمانی هستیم. وصیت : حضرت آیت الله خامنه ای را و میبینم را بر سایر امور ترجیح دهید الهی بمیرم که از نزدیکترین افراد به حضرت آقا بود بر غریبی و مظلومیت ایشون تاکید کرده 📭 جهت سلامت و تعجیل فرج عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلامتے و شفای همه بیماران و رفع بلا و گرفتارے 🦋•• به عشق حضرت آقا لطفا نشر دهید... 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 @zohoore_ghaem https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📙 مروری بر کتاب «حاج‌قاسمی که من می‌شناختم» 👈🏻 از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ همین! 🔻 رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانواده و ستاد سالگرد شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی، خاطره‌ای از شهید سلیمانی را که در کتاب «حاج‌قاسمی که من می‌شناختم» خوانده بودند با حالت تأثر این‌گونه تعریف کردند: «نوه‌ یکی از دوستان شهیدش را می‌خواستند عمل جراحی کنند، رفت داخل بیمارستان و ایستاد تا عمل تمام بشود. مادر آن بچه گفت که خب حاج‌آقا عمل تمام شد، دیگر بروید به کارتان برسید؛ گفت نه، پدر تو -یعنی پدربزرگ این بچه- به‌جای من رفت شهید شد، من هم حالا به‌جای او اینجا می‌ایستم؛ ایستاد تا بچه به هوش آمد، خاطرش که جمع شد، بعد رفت.» 🔸 به همین مناسبت، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت به معرفی این کتاب پرداخته است. 🔍 بخوانید👇 https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=49385
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انیمیشن برگزیده مردمی در پویش قهرمان سایت KHAMENEI.IR درباره انتقام قطعی از ترامپ، پمپئو و قاتلان شهید سلیمانی 📥 نسخه با کیفیت👇 https://khl.ink/f/49381
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 پلاک | مصطفای شهید 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: رشد شتابنده‌ی علمی و فتح قله‌های دانش که با همت جوانان مؤمن و غیور و توانائی چون مصطفای شهید رونق یافته، امروز قائم به هیچ فردی نیست؛ این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خلل‌ناپذیر ملی است. ۱۳۹۰/۱۰/۲۲ 🔹️ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت ۲۱ دی ماه، سالروز شهادت دانشمند هسته‌ای، شهید مصطفی احمدی روشن لوح «مصطفای شهید» را منتشر میکند. 🖨 نسخه قابل چاپ👇 https://khl.ink/f/49387
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 پلاک | شهید مسعود 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امثال شهید دکتر علی‌محمدی و اینهایی که از دنیای علم به وادی شهادت وارد شدند، به محیط علمی ما آبرو بخشیدند. یعنی نشان دادند که محیط دانش کشور -آن هم این دانشهای پیشرفته‌ای که اینها دنبال می‌کردند- به وسیله‌ی چه کسانی دارد اداره می‌شود، کسانی که در عداد شهدای ما قرار می‌گیرند. ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ 🔹️ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شهادت دانشمند هسته‌ای، شهید مسعود علی‌محمدی لوح «شهیدِ مسعود» را منتشر میکند. 🖨 نسخه قابل چاپ👇 https://khl.ink/f/49389
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+فرزند شهید: آقا،اگه امام زنده بود شما ازش چی میخواستین؟ -پاسخ معنادارِ حضرت آقا به فرزند یکی از شهدای مدافع حرم @Afsaran_ir 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
1_107733039.mp3
4.71M
«راه حل ظهور امام زمان چیست؟!!» 🔸 علی فانی @montazerane_zohour 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘نماهنگ بسیار زیبا درددل با امام زمان التماس دعای فرج @montazerane_zohour 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
🌸🌸🌸🌸🌸 💠 درقرآن کریم ایاتی داریم که متضمن دعابرای طلب فرزنداست؛ مانند آیه74سوره مبارکه فرقان "ربنا هب لنا من ازواجنا وذریاتنا قره اعین واجعلنا للمتقین اماما" پروردگارا ! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده وما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان! همت بلند در این دعا ؛آنجاست که تنها نمی فرماید فرزند متقی به ما روزی کن بلکه خیلی بالاتر ،میخواهد ذریه ای عطا کن که رهبر متقیان باشد! 🌸🌸🌸🌸 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
🌺🌺🌺🌺 💠 آیات متضمن دعادر طلب فرزند؛ مانند دعاحضرت زکریا علیه السلام در آیه 38سوره مبارکه آل عمران "هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعا" درآن هنگام زکریا( که کرامت حضرت مریم رامشاهده کرد)؛ پروردگار خود را خواند، گفت: پروردگارا! مرا فرزندی پاک سرشت عطا فرما، که همانا تویی اجابت کننده دعا 🌺🌺🌺 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
🌻🌻🌻🌻🌻 💠 آیات متضمن طلب فرزند مانند آیه89سوره مبارکه انبیا "و زکریا اذ نادی ربه ، رب لاتذرنی فردا وانت خیر الوارثین" و(یاد اور)زکریا را ، هنگامیکه خدای خود را خواند که بارالها! مرا تنها وامگذار( وبه من فرزندی عطا کن) که تو بهترین وارث اهل عالم هستی! ومنظور از تنها نگداشتن ، یعنی فرزندی نداشته باشد که از او ارث ببرد ترجمه المیزان،ج14،ص446 در این آیه شریفه یکی از فواید و اهداف فرزند ، باقی ماندن وادامه نسل بیان شده واینکه چقدر نوع انسان از فراموش شدن وتنهایی رنج میبرد. 🌻🌻🌻🌻 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از ظهور نزدیک است
امام صادق(ع) فرمودند: هر فردی زمینه ازدواج مجردی را فراهم کند از افرادی است که خدا در روز قیامت به او نگاه [لطف آمیز] می کند. 📚الکافی، ج 5، ص 331 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
هدایت شده از 『مُهجَة』
دعای روز پنجشنبه null فَاعْرِفِ اللهُمَّ ذِمَّتِیَ الَّتِی رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللهُمَّ اقْضِ لِی فِی الْخَمِیسِ خَمْسا لا یَتَّسِعُ لَهَا اِلّا کَرَمُکَ وَ لا یُطِیقُهَا اِلّا نِعَمُکَ سَلامَةً أَقْوَی بِهَا عَلَی طَاعَتِکَ وَ عِبَادَةً أَسْتَحِقُّ بِهَا جَزِیلَ مَثُوبَتِکَ وَ سَعَةً فِی الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَ أَنْ تُؤْمِنَنِی فِی مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِکَ وَ تَجْعَلَنِی مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ فِی حِصْنِکَ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ تَوَسُّلِی بِهِ شَافِعا یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَافِعا إِنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ پس بار خدایا پیمانی که روا شدن حاجتم را به آن امید بسته‏ام به حساب اور، ای مهربان‏‌ترین مهربانان! بار خدایا در روز پنجشنبه پنج حاجت‏ مرا برطرف نما، که آنها را جز کرم تو گنجایش و جز نعمتهای تو طاقت ندارد: سلامتی که با آن برای انجام‏ طاعتت نیرو گیرم و عبادتی که با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم، و گشایشی در حال، من با روزی حلال‏ و اینکه به من با امن خویش در هنگامه‏های ترس امنیت دهی، و از هر غم و اندوه کوبنده در دژ استوار خویش پناهم‏ دهی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و چاره‏جوییام را بوسیله او شفیع سودمندی برایم در روز قیامت‏ قرار ده، به یقین تو مهربان‌ترین مهربانانی
دعای روز پنجشنبه الْحَمْدُ للهِ الَّذِی أَذْهَبَ اللَّیْلَ مُظْلِما بِقُدْرَتِهِ وَ جَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِرا بِرَحْمَتِهِ وَ کَسَانِی ضِیَاءَهُ وَ أَنَا فِی نِعْمَتِهِ اللهُمَّ فَکَمَا أَبْقَیْتَنِی لَهُ فَأَبْقِنِی لِأَمْثَالِهِ وَ صَلِّ عَلَی النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَفْجَعْنِی فِیهِ وَ فِی غَیْرِهِ مِنَ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ بِارْتِکَابِ الْمَحَارِمِ وَ اکْتِسَابِ الْمَآثِمِ وَ ارْزُقْنِی خَیْرَهُ وَ خَیْرَ مَا فِیهِ وَ خَیْرَ مَا بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّی شَرَّهُ وَ شَرَّ مَا فِیهِ وَ شَرَّ مَا بَعْدَهُ اللهُمَّ إِنِّی بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَیْکَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَیْکَ، سپاس خدای را که شب تاریک را با قدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد و لباس پرفروغ‏ آن را درحالیکه قرین نعمتش بودم بر تن من کرد، خدایا! همچنان‏که مرا برای این روز نگاه داشتی برای امثال آن نیز پابرجا بدار و بر پیامبر اسلام محمّد و خاندان او درود فرست و مرا در این روز و شبها و روزهای دیگر به فاجعه انجام گناهان مبتلا مساز، خیر این روز و و خیر آنچه در آن است، و خیر بعد از این روز را روزیام گردان و شرّ این روز و شرّ آنچه در آن است و شرّ بعد از آن را از من دور ساز. خدایا! من با گردن نهادن به دین اسلام به سوی تو وسیله می‌جویم و با حرمت نهادن به قران بر تو اعتماد می‌کنم، و دوستی محمّد، بنده برگزیده است که (درود خدا بر او و خاندانش باد) نزد تو شفاعت می‌ طلبم فَاعْرِفِ اللهُمَّ ذِمَّتِیَ الَّتِی رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللهُمَّ اقْضِ لِی فِی الْخَمِیسِ خَمْسا لا یَتَّسِعُ لَهَا اِلّا کَرَمُکَ وَ لا یُطِیقُهَا اِلّا نِعَمُکَ سَلامَةً أَقْوَی بِهَا عَلَی طَاعَتِکَ وَ عِبَادَةً أَسْتَحِقُّ بِهَا جَزِیلَ مَثُوبَتِکَ وَ سَعَةً فِی الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَ أَنْ تُؤْمِنَنِی فِی مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِکَ وَ تَجْعَلَنِی مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ فِی حِصْنِکَ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ تَوَسُّلِی بِهِ شَافِعا یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَافِعا إِنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ پس بار خدایا پیمانی که روا شدن حاجتم را به آن امید بسته‏ام به حساب اور، ای مهربان‏‌ترین مهربانان! بار خدایا در روز پنجشنبه پنج حاجت‏ مرا برطرف نما، که آنها را جز کرم تو گنجایش و جز نعمتهای تو طاقت ندارد: سلامتی که با آن برای انجام‏ طاعتت نیرو گیرم و عبادتی که با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم، و گشایشی در حال، من با روزی حلال‏ و اینکه به من با امن خویش در هنگامه‏های ترس امنیت دهی، و از هر غم و اندوه کوبنده در دژ استوار خویش پناهم‏ دهی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و چاره‏جوییام را بوسیله او شفیع سودمندی برایم در روز قیامت‏ قرار ده، به یقین تو مهربان‌ترین مهربانانی
هدایت شده از کوثرنت
نگاهت انــگار همــان راه مستــقیم است... نمی دانم معجــزه نگاهت چیــست... که تا چشمانم به چشمانــتان میخـورد راه حرام برایم بســته می شود... https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
هدایت شده از کوثرنت
💢 یعنی اسیر داعش بشی، بیسیم رو جلوی دهنت بگیرن و آروم آروم سرتو ببرند تا روحیه همسنگری هات با ناله هات تضعیف بشه، اما تو فقط یا علی یا علی بگی... 🔹میگن ۱۵ دقیقه طول کشید تا سرشو بریدند و بعدش سر رو برای فرستادند! شهید رضا اسماعیلی (ذبیح فاطمیون) 💬 سید امیرعباس 💯 🌸 🍃🌸 ┈┈•✾🌸✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
هدایت شده از ظهور نزدیک است
مشهد، محله مهرآباد، کوی عبادت هجده؛ خانه‌ای کوچک انتهای کوچه انتظارمان را می‌کشد. خانه‌ای که حالا نه تنها در محله مهرآباد که در کل شهر خیلی‌ها می‌شناسندش؛ آوازه‌اش حتی به گوش غریبه‌ها هم رسیده و خیلی‌ها پرسان پرسان سراغش را می‌گیرند، تا برسند پشت در و چند دقیقه با بزرگتر این خانه همکلام شوند و از او بخواهند برایشان دعاکند. بزرگتر این خانه، شهربانو سابقی فضلی است؛ هم مادر شهید است، هم خواهر شهید. برادرش غلامعلی ، 35 سال پیش در آزادسازی پل خرمشهر آسمانی شده و تنها پسرش، رضا اسماعیلی دوسال و پنج ماه‌ پیش در شهرک زمانیه؛ یک جایی در خاک سوریه، دورتر از ایران پرکشیده سمت آسمان. به‌گزارش جام‌جم‌آنلاین، شهربانو سابقی فضلی مادر شهید است؛ ایرانی ‌است، همسرش را 13 سال پیش از دست داده و در این سال‌ها برای دو فرزندش هم مادر بوده هم پدر. روبه‌رویش که می‌نشینیم ، می‌بینیم مثل خیلی‌ از مادران شهدا، هم یک دل بزرگ دارد و هم یک ایمان محکم، آنقدر که طاقت آورده این همه مدت، دوری تنها پسرش را...فرزندی که «اولین ذبیح فاطمیون» لقب گرفته‌است؛ بله...درست حدس زدید...رضا جوانی است که بدون سر به آغوش مادر بازگشته؛ سرش، به دست نیروهای جلاد تکفیری مظلومانه از بدن جدا شده تا پیکر رضا ، بدون سر برگردد و بشود یکی از گل‌های خوشبوی بهشت‌رضای مشهد. خانم سابقی فضلی ،‌ فکر می‌کنید چرا رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟ شهادت در خانواده ما موروثی است؛ برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی پل خرمشهر شهید شد، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک شهید تقدیم کشورکرده‌اند. رضا هم همان راه را رفت. پدر رضا مهاجر بود؟ بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، آقا رضا بچه اولم بود که 26 مهر 71 به دنیا آمد. خیلی هم پرشروشور بود، حتی دیپلمش را نگرفت، اینکه در اینترنت نوشته‌اند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بوده درست نیست. اینکه نوشته اند سنی بوده، درست نیست رضا شیعه بود. خودتان اهل کجا هستید؟ اهل شهرستان شیروان. رضا از کی مطرح کرد که می‌خواهد مدافع حرم بشود؟ تقریبا 4 سال پیش بود ، اوائل سال 92، آن موقع هنوز بحث مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود، رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود. آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی شهید علیرضا توسلی‌زاده که به ابوحامد معروف بود، تیپ فاطمیون را تشکیل دادند.رضا و دامادم جواد خاوری آن موقع عضو همین گروه شدند و همگی با هم رفتند تهران و از آنجا اعزام شدند به سوریه. دوماه سوریه بودند بعد برگشتند ایران. دامادم درهمان ماموریت اول جانباز شد و دیگرنتوانست برود و الان اولین جانباز فاطمیون است. اما رضا تا دوسال مدام می‌رفت سوریه و برمی‌گشت. چند ساله بود که رفت؟ اولین بار که اعزام شد 19 ساله ‌بود. وقتی شهید شد 21 ساله بود. با رفتنش مخالفت نکردید؟ نه...دیدم میلش به رفتن است، دلش آنجاست... فقط یک بار برگشتم گفتم نمی‌شود نروی؟گفت مادر تو خودت خواهر شهیدی، چطور چنین چیزی از من می‌خواهی؟ همانجا دهانم بسته شد... دیگر چیزی نگفتم. چند بار اعزام شد؟ خیلی...حسابش دستم نیست...هر دفعه که می‌رفت، بسته به مدت ماموریتش 45 تا 50 روز می‌ماند بعد برمی‌گشت ایران. 15 روز خانه بود بعد دوباره اعزام می‌شد. اصلا از شهادت حرف می زد؟ زیاد... عکس‌هایش را قاب کرده بود زده بود روی دیوار می گفت، اگر من شهید شدم همه می‌گویند چه شهید خوش‌تیپی... می‌گفت وقتی من بروم شهید بشوم، تو افتخار می‌کنی که مادر شهید رضا اسماعیلی هستی... حتی یادم است یک بار که مرخصی آمده بود، یکی از همرزمانش که خیلی خیلی با هم نزدیک بودند- شهید غلامرضا محمدی- درسوریه شهید شد، الان هم جاویدالاثر است، خبر شهادت ایشان در اینترنت پخش شد و آقا رضا هم دید و خیلی ناراحت شد، انگار که از رفیقش جا مانده باشد، تنها مانده باشد، همان موقع بود که گفت من هم این دفعه بروم شهید می‌شوم. شما چیزی نگفتید؟ اتفاقا آن موقع تازه فهمیده بودیم رضا دارد پدر می‌شود، خیلی ها به او گفتند که تو اگر رسالتی هم داشتی ، وظیفه‌ای هم داشتی تا حالا انجام دادی، دیگر سوریه نرو...داری پدرمی‌شوی. اما رضا طاقت نیاورد... انگار جوری شده بود که دیگر اصلا نمی توانست اینجا دوام بیاورد. در آن چند روزی هم که به مرخصی برمی‌گشت مدام دلش هوای سوریه را داشت. می‌دانستید درسوریه چه مسئولیتی دارد؟ رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون بود. با او در تماس بودید؟ خیلی زیاد..چون همیشه بیسیم دستش بود، مدام با ما تماس می‌گرفت. هروقت می‌خواست ماموریت طولانی برود به ما می‌گفت که مثلا یک هفته در دسترس نیستم نگران نشوید. اما این دفعه آخری که شهید شد، ما چند روز از اوبی‌خبر بودیم و چون نگفته بود ماموریت می‌رود خیلی نگران شدیم. چرا نگفته بود؟ 👇👇👇
هدایت شده از ظهور نزدیک است
رضا اصلا در ماموریت نبود که شهید شد،بعد از شهادت رضا ، دوستانش به ما گفتند که او به دنبال یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده‌بود رفته بود و هر دو اسیر داعشی ها شده بودند. در کدام منطقه؟ بیشتر توضیح می‌دهید؟ تا جایی که به من گفته‌اند ، رضا در شهرک زمانیه شهید شده، این شهرک یکی از منطقه‌های شیعه نشین سوریه است. در این منطقه شب‌ها تکفیری ها پیشروی می‌کردند ،به همین دلیل شیعه‌ها تمام چراغ‌ها را خاموش می‌کردند تا هیچ نوری نباشد . بعد در یکی از همین شب‌ها که تاریکی مطلق بوده، شهید مجتبی واعظی یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده بوده و حالا هم جاویدالاثر است، برای رساندن یک پیام از خیبر 8 به خیبر 9 اعزام می‌شود، اما چون فاصله شان ازمنطقه دشمن خیلی کم بوده، به خاطر تاریکی هوا از خیبر 9 رد می‌شود، رضا این صحنه را می‌بیند و خودش دنبالش می‌رود تا او را برگرداند. هرچقدر هم که دوستانش می‌گویند نرو خطرناک است، تو هم اسیر می‌شوی گوش نمی کند. بعد انگار هر دو وارد منطقه داعشی ها می‌شوند. رضا تا جایی که مهمات داشته از خودش دفاع‌ می‌کند، بعد که مهماتش تمام می‌شوند اسیر می‌شود. انگار داعشی ها از روی عمد بیسیم رضا را روشن می‌گذارند که دوستانش صدایش را بشنوند و بترسند، بعد اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید می‌کنند و بعد می‌آیند سراغ رضا. فقط چون فهمیده بودند که رضا فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون است، چند بار از او می‌پرسند که برای چه اینجا آمدی؟ رضا هم می‌گوید: به‌خاطر حضرت زینب (س).. آنها هم می‌گویند، اگر به مقدساتی که به آنها معتقدی پشت بکنی ، ما تو را آزاد می‌کنیم‌. اما رضا می‌گوید من به‌خاطر حضرت زینب(س) آمده‌ام سرم را هم بدهم؛ محال است به اعتقاداتم پشت کنم. بعد هم داعشی ها، درحالی که رضا مدام یا علی، یا زینب می‌گفته او را شهید می‌کنند... ذبح می‌کنند. همرزمان رضا که صدای او را می‌شنوند ،‌طاقت نمی‌آورند، یک گروه تشکیل می‌دهند و می‌روند شهرک زمانیه را پس می‌گیرند، پیکر رضا را هم پیدا می‌کنند اما انگار داعشی ها که فهمیده بودند او فرمانده است، سرش را بعنوان جایزه موقع عقب نشینی با خودشان برده بودند...بعدها عکس سر رضا را منتشر کردند. و رضا شد اولین ذبیح فاطمیون؟ ( گریه می‌کند...) بله... نحوه شهادت رضا نه فقط برای ما که خانواده‌اش هستیم، نه فقط برای من که مادرش هستم، برای همه شوکه‌کننده است... تا مدت‌ها من اصلا نمی‌توانستم به چگونگی این موضوع فکر کنم. شما کی از شهادت او باخبر شدید؟ ما تقریبا 10 روز از رضا بی‌خبر بودیم. نگران هم شده بودیم، اما فکر نمی‌کردیم شهید شده‌باشد، با خودمان می‌گفتیم شاید زخمی شده، چون قبلا هم دوسه بار مجروح شده بود و آن مدتی که در بیمارستان حلب بستری بود ما از او بی‌خبر بودیم. درآن روزهایی که ما از رضا بی خبربودیم، خبر شهادتش در اینترنت پخش شده بود، در محله مهرآباد کسی نمانده بود که این را نشنیده باشد، حتی فامیل هایمان هم می‌دانستند،اماکسی جرات نمی‌کرد به ما خبر بدهد. فقط همه تماس می‌گرفتند و می‌گفتند حال رضا چطور است؟ از رضا خبر دارید؟که این تماس‌ها بیشتر مارا نگران می‌کرد. تا اینکه یک شب خواهرم آمد و مقدمه چینی کرد و از لابلای حرفهایش من فهمیدم رضا شهید شده.آن موقع حتی دامادم هم از شهادت رضا خبر داشت اما به ماکسی چیزی نمی‌گفت. رضا چه تاریخی شهید شد؟ هشتم بهمن 1393، فرزندش هم مدت کوتاهی بعد از شهادتش به‌دنیا آمد. بعدها دوستانش گفتند که آن موقع که رضا اعزام شده بود، چون هنوز جنسیت و اسم فرزندش معلوم نبوده،‌ به او می‌گفتند ابو سه‌نقطه! ما اسم پسرش را به وصیت خود رضا، محمدرضا گذاشتیم. فکر می‌کنید چه انگیزه‌ای باعث شد رضا مدافع حرم بشود؟ درباره مدافعان‌ حرم متاسفانه‌ شایعاتی هست که درست نیست... هیچ انگیزه‌ای جز ایمان و عشق به اهل بیت نبود. این را واقعا ازته دل می‌گویم. رضا یک جوان امروزی بود، عاشق سرعت، موتورسواری، بدنسازی. دوبار قهرمان استان خراسان رضوی در رشته زیبایی ا‌ندام در وزن 55 کیلوگرم شده بود. به زیبایی اندام و شیک‌پوشی خیلی اهمیت می‌داد. همیشه می‌گویند دخترها خیلی وسواس دارند موقع مهمانی‌رفتن و حاضر شدن،‌رضا دوبرابر دخترها وسواس داشت. همیشه ما منتظرش می‌ایستادیم تا او حاضر بشود. حالا ببینید همین آدم از همه این مشغولیات دل می‌کند و می‌رود سوریه. انگیز‌ه اش جز ایمان و عشق به اهل بیت چه چیز دیگری می‌تواند باشد. مخصوصا دفعه اولی که اولین گروه فاطمیون اعزام شدند به سوریه، اصلا نمی دانستند که چه چیزی درانتظارشان است، نمی دانستند آنجا چه خبر است، مهمات تا این اندازه که الان هست، نداشتند، حتی غذا و خوردوخوراک شان هم درست نبود، اینها از همان اول فقط و فقط به عشق اهل بیت رفتند، بعد هم که پایشان به سوریه رسید و حال و هوای آنجا و غربت و تنهایی حضرت زینب(س) را دیدند، ماندگار شدند... 👇👇
هدایت شده از ظهور نزدیک است
در اصل هدفشان را آنجا پیدا کردند، فهمیدند دفاع از حرم، چه صفایی دارد..رضا هم در آن دوسالی که اعزام می‌شد، هروقت رفت نه به خاطر پول بود،نه فرار ازمشکلات زندگی و ... فقط و فقط به‌خاطر اعتقاداتش بود. شما کی از نحوه شهادت رضا باخبر شدید؟ چهلمین روز بعد از خاکسپاری اش بود. وقتی پیکر رضا برگشت ما نمی‌دانستیم که سر ندارد، کفنش را هم به‌خاطر شلوغی جمعیت و ...باز نکردند. اما وقتی مراسم چهلم سر مزارش برگزار می‌شد، اعلام کردند که این شهید بی سر برگشته...من همانجا اولین بار شنیدم و از حال رفتم.من را بردند بیمارستان... بعد هم در تلگرام و یکی از شبکه‌های تلویزیون فکر می‌کنم شبکه افق بود که درباره مدافعان حرم گزارش پخش می‌کردند، یک مستند برای رضا ساخته بودند، اقوام به من زنگ زدند که زندگی رضا ازتلویزیون پخش می‌شود. من تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده رضا را در جعبه نشان می‌داد که داعشی ها بعد از شهادتش پخش کرده‌بودند، این را که دیدم دوباره از حال رفتم... یادم است همیشه خواهرش می‌گفت رضا از شهادت نمی‌ترسی؟ رضا هم می‌گفت:نه...فقط نگران یک چیز هستم، در اینترنت و تلگرام دیده ام که این داعشی‌ها سر مسلمان‌ها را از تن‌شان جدا می‌کنند،‌ فکر می‌کنم چقدر سخت است، چقدر دردناک است... اینها یک ذره انسانیت ندارند که اینطورمی‌کنند؟! همیشه می‌گفت: دعا کنید من اسیر نشوم... بعد که نحوه شهادتش را شنیدم خیلی ناراحت شدم، تا یک مدتی ازنظر روحی بهم ریخته بودم تا اینکه یکی از همرزمانش از سوریه به خانه ما آمد و حرفی زد که آرام شدم. چه گفت؟ گفت که رضا شب قبل از شهادتش یک خوابی دیده‌بود و همه را بیدار کرده بود. گفته بود بیدار شوید، بیدارشوید من می‌خواهم شهید بشوم... دوستانش گفته بودند که حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! کو شهادت؟ گفته بود من خواب دیدم امام حسین(ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهید می‌شوی، اگر سرت را بریدند، نترس ، درد ندارد... وقتی من این را شنیدم واقعا آرام شدم... تسلی پیدا کردم...مطمئنم که خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته... بعنوان یک مادر شهید چه آرزویی دارید؟ آرزویم فقط یک دیدار خصوصی با حضرت آقاست، دوست دارم حضرت آقا نوه ام رادرآغوش بگیرد، چون این بچه هیچوقت گرمای آغوش پدر را حس نکرده... حتی یکبار شنیدم ایشان قرار است به خانه ما بیاید، هنوز هم چشم انتظار ایشان هستم. پسر من به حضرت آقا خیلی ارادت داشت،‌حتی وقتی می‌خواست برود سوریه، یکی از عکس‌های آقا را هم با خودش برده بود، وقتی هم که پیکرش برگشت، این عکس توی جیب لباسش بود، الان هم من این عکس را توی کیف پولم همه جا می‌برم...این عکس کنار عکس رضا همیشه با من است.. تا حالا با حضرت آقا ملاقات نداشته‌اید؟ یک بار در یک دیدار عمومی با ایشان حضور داشتم. عید سال 95 بود، من تازه عمل دیسک کمر کرده بودم و با عصا رفتم حالم اصلا خوب نبود،‌ حضرت آقا عکس رضا را امضا کردند،‌یک قرآن هم به ماهدیه دادند اما من اصلا حالم خوب نبود، نتوانستم با آقا صحبت کنم و حسرت این دیدار به دلم ماند... مینا مولایی - خبرنگار جام‌جم‌آنلاین
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📖 💕 زندگی عاشقانۀ من و امیر چندماهی بود که شروع شده بود. پدر امیر از تجار خوش نام و مذهبی بازار تهران بود. همهٔ امکانات یک زندگی مطلوب و ایده‌آل را داشتیم. خانۀ ویلایی، لوازم شیک، ماشین خوب، مسافرتهای آخر هفته به شهرهای مختلف ایران و اقامت در بهترین هتل‌ها با چاشنی عشقی بی‌بدیل. طعم دلچسب خوشبختی و آسایش را در کنار امیر به خوبی حس می‌کردم. من اما دلبستگی دیگری هم داشتم؛ دلبستگی به رمل‌های فکه، به غروب شلمچه و طلائیه، به لحظه‌های تحویل سال در پادگان دوکوهه. زندگی کردن با شهدا را در دوران نوجوانی از پدرم آموخته بودم. لذت و شیرینی همزیستی با شهدا قابل مقایسه با چیزی در دنیای من نبود. در فکه بود که با شهدا عهد بستم به دنیا و مادیاتش دل نبندم و تا امروز هم بر آن عهد مانده‌ام. ناگفته نماند، امیر هم به شهدا ارادت داشت اما به سبک خودش. زندگی همچون رودی جاری، پیش می‌رود. گاه آرام و آهسته در آغوشت می‌کشد و گاه متلاطم شده، در گوشه‌ای دست و پا زدن‌ها را به نظاره می‌نشیند. کم کم متوجه تماسهای غیر عادی امیر شدم. غیرعادی بودنش از این جهت بود که در حضور من به بعضی تلفن‌هایش پاسخ نمی‌داد و گوشی به دست به طرف حیاط و یا اتاق اختصاصی خودش پناه می‌برد. اوایل در عشق امیر به خودم شکی نداشتم، اما نرم نرمک آن شک لعنتی در لایه‌های ذهنم رسوخ پیدا کرد. شک مثل موریانه است. آرام آرام روح و جان آدمی را مچاله می کند. قرار را به بی‌قراری و عشق را به نفرت تبدیل می‌کند و این همه فقط در فرض خیانت به حریم عشق مصداق پیدا می‌کند. دنبال یک فرصت بودم تا گوشی امیر را با خیال راحت بررسی کنم. بالاخره آن فرصت طلایی از راه رسید. امیر به حمام رفت. چنان مشغول آواز خواندن بود که پژواک صدایش در گوش خانه طنین‌انداز شده بود. با خیال راحت گوشی‌اش را برداشتم. خوشبختانه یکی از قرارهای من و امیر این بود که رمز گوشی‌هایمان را از یکدیگر مخفی نکنیم. همۀ تماسها، پیامکها، تلگرام و واتساپش را چک کردم. چیز مشکوکی ندیدم. آخرین شماره‌ای هم که با امیر تماس گرفته بود، شریک تجاری‌اش پارسا بود که امیر برای صحبت کردن با او نیز به حیاط رفته بود. نفس عمیق و راحتی کشیدم و دیوار شکی که در ذهنم نقش بسته بود، یکباره فرو ریخت. قلبم لبریز از عشق به امیر شد و گویی دوباره متولد شدم. اگر چه خیالم از بابت خیانت آسوده شده بود، ولی پنهان کردن تماس‌های پارسا برایم به معمای بزرگی تبدیل شد. حس فضولی و شاید هم کنجکاوی مرا تحریک می‌کرد که دلیل این پنهان‌کاری را کشف کنم. بالاخره دلم تاب نیاورد و یک روز از خود امیر دلیلش را پرسیدم. امیر با لبخند مهربان و دوست داشتنی‌اش گفت: "نبینم خانمی به من شک کنه که نمی‌بخشمش. تماس‌های کاریه و نمی‌خوام ذهن خانمی را درگیر کارهای خودم کنم. جای کار توی خونه نیست." به دلیل علاقه‌ای که به او داشتم، ادعایش را کاملا منطقی انگاشته، پذیرفتم... بارقه bareghe.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ توی هر شغلی هستی صالح و حلال خور باش 🔴 شرط اصلی ظهور... 🎤 ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو 🆔@montazerane_zohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥احساس می‌کنم تنهام‼️ بی‌پناهم... هیچ‌کسی رو ندارم‼️ اوضاع روحی‌ام خرابه‼️ 💥 شایدم اونقدر اشتباه کردم که کارم از کار گذشته‼️ ⚠️ اگه این حرفا از درون شما هم، شنیده میشه؛ این ویدئو رو به هیچ وجه از دست ندید. ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو 🆔@montazerane_zohour