eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
57.6هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ️ 🔺واقعیت های سانسور شده آمریکا ♦️ انتشار این مستند، نه تنها آبروی آمریکا رو برده، بت بزرگ غربگرایان را هم به جالش کشیده. 📺در این مستند از حقایقی پرده برداری میشه که مخاطب رو دچار شوک می کنه! ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
📖 💕 زندگی عاشقانۀ من و امیر چندماهی بود که شروع شده بود. پدر امیر از تجار خوش نام و مذهبی بازار تهران بود. همهٔ امکانات یک زندگی مطلوب و ایده‌آل را داشتیم. خانۀ ویلایی، لوازم شیک، ماشین خوب، مسافرتهای آخر هفته به شهرهای مختلف ایران و اقامت در بهترین هتل‌ها با چاشنی عشقی بی‌بدیل. طعم دلچسب خوشبختی و آسایش را در کنار امیر به خوبی حس می‌کردم. من اما دلبستگی دیگری هم داشتم؛ دلبستگی به رمل‌های فکه، به غروب شلمچه و طلائیه، به لحظه‌های تحویل سال در پادگان دوکوهه. زندگی کردن با شهدا را در دوران نوجوانی از پدرم آموخته بودم. لذت و شیرینی همزیستی با شهدا قابل مقایسه با چیزی در دنیای من نبود. در فکه بود که با شهدا عهد بستم به دنیا و مادیاتش دل نبندم و تا امروز هم بر آن عهد مانده‌ام. ناگفته نماند، امیر هم به شهدا ارادت داشت اما به سبک خودش. زندگی همچون رودی جاری، پیش می‌رود. گاه آرام و آهسته در آغوشت می‌کشد و گاه متلاطم شده، در گوشه‌ای دست و پا زدن‌ها را به نظاره می‌نشیند. کم کم متوجه تماسهای غیر عادی امیر شدم. غیرعادی بودنش از این جهت بود که در حضور من به بعضی تلفن‌هایش پاسخ نمی‌داد و گوشی به دست به طرف حیاط و یا اتاق اختصاصی خودش پناه می‌برد. اوایل در عشق امیر به خودم شکی نداشتم، اما نرم نرمک آن شک لعنتی در لایه‌های ذهنم رسوخ پیدا کرد. شک مثل موریانه است. آرام آرام روح و جان آدمی را مچاله می کند. قرار را به بی‌قراری و عشق را به نفرت تبدیل می‌کند و این همه فقط در فرض خیانت به حریم عشق مصداق پیدا می‌کند. دنبال یک فرصت بودم تا گوشی امیر را با خیال راحت بررسی کنم. بالاخره آن فرصت طلایی از راه رسید. امیر به حمام رفت. چنان مشغول آواز خواندن بود که پژواک صدایش در گوش خانه طنین‌انداز شده بود. با خیال راحت گوشی‌اش را برداشتم. خوشبختانه یکی از قرارهای من و امیر این بود که رمز گوشی‌هایمان را از یکدیگر مخفی نکنیم. همۀ تماسها، پیامکها، تلگرام و واتساپش را چک کردم. چیز مشکوکی ندیدم. آخرین شماره‌ای هم که با امیر تماس گرفته بود، شریک تجاری‌اش پارسا بود که امیر برای صحبت کردن با او نیز به حیاط رفته بود. نفس عمیق و راحتی کشیدم و دیوار شکی که در ذهنم نقش بسته بود، یکباره فرو ریخت. قلبم لبریز از عشق به امیر شد و گویی دوباره متولد شدم. اگر چه خیالم از بابت خیانت آسوده شده بود، ولی پنهان کردن تماس‌های پارسا برایم به معمای بزرگی تبدیل شد. حس فضولی و شاید هم کنجکاوی مرا تحریک می‌کرد که دلیل این پنهان‌کاری را کشف کنم. بالاخره دلم تاب نیاورد و یک روز از خود امیر دلیلش را پرسیدم. امیر با لبخند مهربان و دوست داشتنی‌اش گفت: "نبینم خانمی به من شک کنه که نمی‌بخشمش. تماس‌های کاریه و نمی‌خوام ذهن خانمی را درگیر کارهای خودم کنم. جای کار توی خونه نیست." به دلیل علاقه‌ای که به او داشتم، ادعایش را کاملا منطقی انگاشته، پذیرفتم... بارقه bareghe.blog.ir
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📖 💕 زندگی عاشقانۀ من و امیر چندماهی بود که شروع شده بود. پدر امیر از تجار خوش نام و مذهبی بازار تهران بود. همهٔ امکانات یک زندگی مطلوب و ایده‌آل را داشتیم. خانۀ ویلایی، لوازم شیک، ماشین خوب، مسافرتهای آخر هفته به شهرهای مختلف ایران و اقامت در بهترین هتل‌ها با چاشنی عشقی بی‌بدیل. طعم دلچسب خوشبختی و آسایش را در کنار امیر به خوبی حس می‌کردم. من اما دلبستگی دیگری هم داشتم؛ دلبستگی به رمل‌های فکه، به غروب شلمچه و طلائیه، به لحظه‌های تحویل سال در پادگان دوکوهه. زندگی کردن با شهدا را در دوران نوجوانی از پدرم آموخته بودم. لذت و شیرینی همزیستی با شهدا قابل مقایسه با چیزی در دنیای من نبود. در فکه بود که با شهدا عهد بستم به دنیا و مادیاتش دل نبندم و تا امروز هم بر آن عهد مانده‌ام. ناگفته نماند، امیر هم به شهدا ارادت داشت اما به سبک خودش. زندگی همچون رودی جاری، پیش می‌رود. گاه آرام و آهسته در آغوشت می‌کشد و گاه متلاطم شده، در گوشه‌ای دست و پا زدن‌ها را به نظاره می‌نشیند. کم کم متوجه تماسهای غیر عادی امیر شدم. غیرعادی بودنش از این جهت بود که در حضور من به بعضی تلفن‌هایش پاسخ نمی‌داد و گوشی به دست به طرف حیاط و یا اتاق اختصاصی خودش پناه می‌برد. اوایل در عشق امیر به خودم شکی نداشتم، اما نرم نرمک آن شک لعنتی در لایه‌های ذهنم رسوخ پیدا کرد. شک مثل موریانه است. آرام آرام روح و جان آدمی را مچاله می کند. قرار را به بی‌قراری و عشق را به نفرت تبدیل می‌کند و این همه فقط در فرض خیانت به حریم عشق مصداق پیدا می‌کند. دنبال یک فرصت بودم تا گوشی امیر را با خیال راحت بررسی کنم. بالاخره آن فرصت طلایی از راه رسید. امیر به حمام رفت. چنان مشغول آواز خواندن بود که پژواک صدایش در گوش خانه طنین‌انداز شده بود. با خیال راحت گوشی‌اش را برداشتم. خوشبختانه یکی از قرارهای من و امیر این بود که رمز گوشی‌هایمان را از یکدیگر مخفی نکنیم. همۀ تماسها، پیامکها، تلگرام و واتساپش را چک کردم. چیز مشکوکی ندیدم. آخرین شماره‌ای هم که با امیر تماس گرفته بود، شریک تجاری‌اش پارسا بود که امیر برای صحبت کردن با او نیز به حیاط رفته بود. نفس عمیق و راحتی کشیدم و دیوار شکی که در ذهنم نقش بسته بود، یکباره فرو ریخت. قلبم لبریز از عشق به امیر شد و گویی دوباره متولد شدم. اگر چه خیالم از بابت خیانت آسوده شده بود، ولی پنهان کردن تماس‌های پارسا برایم به معمای بزرگی تبدیل شد. حس فضولی و شاید هم کنجکاوی مرا تحریک می‌کرد که دلیل این پنهان‌کاری را کشف کنم. بالاخره دلم تاب نیاورد و یک روز از خود امیر دلیلش را پرسیدم. امیر با لبخند مهربان و دوست داشتنی‌اش گفت: "نبینم خانمی به من شک کنه که نمی‌بخشمش. تماس‌های کاریه و نمی‌خوام ذهن خانمی را درگیر کارهای خودم کنم. جای کار توی خونه نیست." به دلیل علاقه‌ای که به او داشتم، ادعایش را کاملا منطقی انگاشته، پذیرفتم... بارقه bareghe.blog.ir
16433439776037.mp3
6.61M
🔊 🔰 🖇 👤 استاد 🔻 اميرالمؤمنين هم جاذبه دارد و هم دافعه! 🔻 عدالت علی، یک عدالت ویژه است و تابحال کسی نظیر آن‌را نیاورده است! 🔻 تست ژنتیک با ولایت اميرالمؤمنين! ▪️ ایام شهادت ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو 🆔@montazerane_zohour
📚برگی از خاطرات 📌 📌 شوق زیارت آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا، طلبه جوان را بی‌مقدمه راهی مشهد می‌کند. دم دمای غروبِ روز دوشنبه بود که حال و هوایش امام رضایی می‌شود. بدون معطلی خودش را به جاده کمربندی کاشان و از آنجا به قم می‌رساند. اولین بار نبود که بدون برنامه سفر می‌کرد ولی دلتنگی‌اش بی‌سابقه بود. پیمودن مسیر قم تا مشهد، آن هم با اتوبوس، برایش خسته کننده بود اما وقتی صحن چشم نواز جمهوری و گنبد طلایی آقا در خاطرش نقش می‌بست، کامش شیرین و خستگی سفر برایش قابل تحمل می‌شد. ساعت ٨ صبح روز سه شنبه، اتوبوس قم_مشهد از دروازه شهر مشهد عبور می‌کند و با صدای صلوات مسافران، دلها به حرم گره می‌خورد. نیم ساعت بعد، مسافران یکی یکی پیاده می‌شوند. تاکسی‌های زردرنگ که در انتظار مسافران به صف شده بودند؛ یکی پس از دیگری پر می‌شدند و محل را ترک می‌کردند. طلبه جوان که مقصدی جز حرم ندارد، آرام و بی‌صدا کوله پشتی خود را برمی‌دارد و پیاده به راه می‌افتد. او مشغول قدم زدن بود که تابلوی مسافرخانه‌ای، توجهش را جلب می‌کند. بی‌درنگ وارد می‌شود و قیمت رزروِ اتاقهای مسافرخانه را می‌پرسد. مسئول پذیرش در پاسخ می‌گوید: هزینه اتاقهای یک تخته، 75 هزار تومان است. قیمت بالای اتاق‌ها، طلبه جوان را کمی مردد می‌کند. او در حال حساب و کتاب کردن قیمت اتاق بود که ناگهان پسر جوان حدودا هیجده ساله‌ای وارد مسافرخانه می‌شود... 📌ادامه دارد ✍نویسنده: بارقه ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ @zohoore_ghaem
🔰بیانِ دستاوردهای چهل ساله جمهوری اسلامی به معنای رسیدن به تمام آرمان های انقلاب نیست و‌ ما در بخش های مختلفی عقب هستیم. مثلا در اقتصاد... در این موضوع با چالش های مختلفی رو به رو هستیم... 🔹چالش های درونی |ساختارهای اقتصادی به جا مانده از دوران پهلوی ❌رژیم پهلوی با حمایت از صنایع وابسته موجب زوال تدریجی صنایع داخلی شد... ❌آشکارترین ضعف صنعت ایران وابستگی به نفت و عدم افزایش صادرات صنعتی بود... ❌قرار نگرفتن تولید به عنوان قطب توسعه... ⭕️این موارد موجب شد پایه ی اقتصاد به شکلی بیمارگونه و قاعده ناپذیر در ایران گذاشته شود... |چالش های ذهنی برخی مسئولان ❌یکی از مهمترین چالش های کشور به خصوص در اقتصاد، چالش ذهنی برخی از مسئولان در یافتن راه حل ها در خارج از مرزهاست... 🔹🔹چالش‌های بیرونی پیش از ذکر دستاوردهای چهل ساله گذشته، باید به این نکته توجه کرد که جمهوری اسلامی در چه شرایطی به چنین دستاوردهایی رسیده است.ایستادگی در مقابل بحران ها ، خود،یکی از مهم ترین دستاوردهای نظام بوده است... 🛑نمونه ای از بحران ها اول|توطئه های تجزیه طلبانه دوم|توطئه های چهل ساله‌ی نظامی سوم|توطئه های چهل ساله فرهنگی چهارم|توطئه های تفرقه افکنانه ی مذهبی پنجم|توطئه های چهل ساله اقتصادی ششم|توطئه های چهل ساله ی امنیتی هفتم|توطئه های چهل ساله ی سیاسی هشتم|توطئه های چهل ساله ی بین المللی ...... 🇮🇷به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/4119134328C112e25a644
🛑کاندیدای منتخب مشهد مقدس و کلات را بیشتر بشناسیم.... 🌹پرسش و پاسخ کوتاه با نامزدهای منتخب... https://eitaa.com/mobin_mashhad/13226 https://eitaa.com/mobin_mashhad/13227 https://eitaa.com/mobin_mashhad/13228