eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌿 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌾 فرمود هر که در شب هجدهم ده رکعت نماز گذارد هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت بعد از حمد پنج بار توحید را بخواند خداوند هر حاجت که در این شب خواسته باشد برآورد و اگر شقی باشد خداوند او را سعید گرداند و اگر در آن سال بمیرد شهید می میرد (ترجمه اقبال، ج 2, ص943) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼 🌿 🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶ چادر را سرش کرد مدلش ملی بود پس راحت توانست آن را کنترل
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۷ با احساس درد چشمانش را باز کرد و دستی بر روی سرش کشید با دیدن اتاقی که درآن بود فورا در جایش نشست... با ترس و نگرانے نگاهی به اطرافش انداخت هر چقدر با خود فڪر مے ڪرد اینجا را یادش نمے آمد از جایش بلند شد و به طرف در رفت تا خواست در را باز کند در باز شد و همان دختر محجبه وارد شد _اِ اِ چرا سرپایی تو، بشین ببینم مهیا با تعجب به آن نگاه مے کرد دختره خندید _چرا همچین نگام میکنے بشین دیگه دختره به سمت یخچال کوچکی که گوشه ے اتاق بود رفت و لیوان آبی ریخت و به دست مهیا داد و کنارش،نشست _من اسمم مریم هستش.حالت بد شد اوردیمت اینجا اینجا هم پایگاه بسیجمونه مهیا کم کم یادش امد که چه اتفاقی افتاد سرگیجه...، مداحی... ،باباش... با یادآوری پدرش از جا بلند شد _بابام مریم هم همراهش بلند شد _بابات؟؟نگران نباش خودم همرات میام خونتون بهشون میگم که پیشمون بودی مهیا سرش را تکان داد _نه نه بابام بیمارستانه حالش بد شد من باید برم به سمت در رفت که مریم جلویش را گرفت _کجا میری با این حالت مهیا با نگرانی به مریم نگاه کرد _ توروخدا بزار برم اصلا من برا چی اومدم اینجا بزار برم مریم خانم بابام حالش خوب نیست باید پیشش باشم مریم دستی به بازویش کشید _اروم باش عزیزم میری ولی نمیتونم بزارمت با این حالت بری یه لحظه صبر کن یکی از بچه هارو صدا کنم برسونتمون مریم به سمت در رفت مهیا دستانش را درهم پیچاند ساعت ۱شب بود و از حال پدرش بی خبر بود با امدن مریم سریع از جایش بلند شد _ بیا بریم عزیزم داداشم میرسونتمون 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۷ با احساس درد چشمانش را باز کرد و دستی بر روی سرش کشید ب
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۸ مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند ...سوار شدند مهیا حتی سلام نکرد داداش مریم هم بدون هیچ حرفی رانندگی کرد مهیا می خواست مثبت فکر کند اما همه‌اش فکرهای ناجور به ذهنش می رسید ‌و او را آزار می داد... نمی دانست اگر برود چگونه باید رفتار مے ڪرد یا به پدرش چه بگویید و یا اصلا حال پدرش خوب است _خانمی باتوام مهیا به خودش اومد _با منے؟؟ _آره عزیزم میگم ادرسو میدی _اها، نمیدونم الان کجا بردنش ولی همیشه میرفتیم بیمارستان ..... دیگر تا رسیدن به بیمارستان حرفی زده نشد ...به محض رسیدن به بیمارستان پیاده شد با پیاده شدن داداش مریم مهیا ایستاد باورش نمی شود داداش مریم همان سیدی باشد که آن روز در خیابان با آن بحث کرده باشد ولی الان باید خودش را به پدرش می رساند بدون توجه به مریم و برادرش به سمت ورودی بیمارستان دوید وخودش را به پذیرش رساند _سلام خانم پدرمو اوردن اینجا پرستار در حال صحبت با تلفن بود با دست به مهیا اشاره کرد که یه لحظه صبر کند مهیا که از این کار پرستار عصبی شد خیزی برداشت و گوشی را از دست پرستار کشید _من بهت میگم بابامو اوردن بیمارستان تو با تلفن صحبت میکنی پرستار از جاش بلند شد و تا خواست جواب مهیا را بدهد مریم و داداشش خودشان را به مهیا رساندن مریم اروم مهیا را دور کرد و شروع کرد به اروم کردنش _اروم باش عزیزم _چطو اروم باشم بهش میگم بابامو اوردن اینجا اون با اون تلفنش صحبت میکنه مهیا نگاهی به پذیرش انداخت که دید سید با اخم دارد با پرستار حرف می زد به سمتشان امد _اسم پدرتون _احمد معتمد مهیا تعجب را در چشمان سید دید ولی حوصله کنجکاوی را نداشت سید به طرف پذیرش رفت اسم را گفت پرستار شروع به تایپ ڪردن کرد ...و چیزی را به سید گفت سید به طرفـ آن ها امد مریم پرسید _چی شد شهاب مهیا باخود گفت پس اسم این پسره مرموز شهاب هستش _اتاق ۱۱۴ 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸ مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی ر
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۹ مهیا دوباره سریعتر از همه به سمت اتاق رفت ...به محض رسیدن به اتاق استرس شدیدی گرفت نمی دانست برگردد یا وارد اتاق شود بلاخره تصمیم خودش را گرفت در را ارام باز کرد و وارد اتاق شد پدرش روی تخت خوابیده بود ومادرش در کنار پدرش رو صندلی خوابش برده ارام ارام خودش را به تخت نزدیک کرد نگاهی به دستگاه های کنار تخت انداخت از عددها وخطوط چیزی متوجه نشد به پدرش نزدیک شد طبق عادت بچگی دستش را جلوی بینی پدرش گذاشت تا مطمئن شود نفس مے کشد با احساس گرمای نفس های پدرش نفس آسوده ای کشید دستش را پس کشید اما نصف راه پدرش دستش را گرفت ...احمد آقا چشمانش را باز کرد لبان خشکش را با لبش تر کرد و گفت _اومدی بابا منتظرت بودم چرا دیر کردی و همین جمله کوتاه کافی بود تا قطرهای اشک پشت سر هم بر روی گونه ی مهیا بشینند _ای بابا چرا گریه میکنی نفس بابا...اصلا میدونی من یه چیز مهمی و تا الان بهت نگفتم مهیا اشک هایش را پاک کرد و کنجکاوانه پرسید _چی؟؟ احمد اقا با دستش اثر اشک ها را از روی صورت دخترکش پاک کرد _اینکه وقتی گریه میکنی خیلی زشت میشی مهیا با خنده اعتراض کرد _اِ بابا احمد اقا خندید _اروم دختر مادرت بیدار نشه 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 دکتر گوشی ها را از گوشش دراورد _خداروشکر آقای معتمد حالتون خیلے بهتره فقط باید استراحت کنید و ناراحت یا عصبی نشید پس باید از چیزهایی که ناراحتتون میکنه دوربشید _ببخشید آقای دکتر کی مرخص میشن _الان دیگه مرخصن مهیا تشکر کرد احمد آقا با کمک مهیا و همسرش اماده شد و پس از انجام کارهای ترخیص به طرف خانه رفتند... مهیا به دلیل شب بیداری و خستگی بعد از خوردن یک غذای سبک به اتاقش رفت وآرام خوابید 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۳۳۷🌷 🌹ﻭَ ﺻَﺒَﺮْﺗُﻢ
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۷۳۸🌷 🌿شرح دعای امام رضا علیه السلام🌿 🔶«وَانْصُرْهُ بِنَصْرِک الْعَزِیزِ، وَأَیدْهُ بِجُنْدِک الْغالِبِ»‌ «خدایا او را بوسیله نصرت با عزّت خود یاری کن، و با سپاه همیشه غالب و پیروزت، تأییدش نما»🔶 💠قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست، «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ»[سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰]، پس از او طلب می‌کنیم تا برای کمک به امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه نصرت خاصش را بفرستد و موجب غلبه او بر بیگانگان شود. 💠نصرت خاص برای ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ زمانی محقق می‌شود که شیعیان و محبینش، برای او انصاری توانا باشند؛ افرادی که با قوت در خدمت امامشان قرار گیرند، نه جاهلانه و با ضعف و ذلت. 🔶«وَقَوِّهِ بِقُوَّتِک» «‌و با قوّت خود او را تقویت کن»🔶 💠حول و قوّه خداوند قدرتی غیر قابل تصور است، قوّتی که با نهایت سهولت، عالم امکان را اداره می‌کند و زمانی که از حضرت حق درخواست می‌کنیم با قوّت خودش امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را توانمند کند، تلویحاً‌ از خدای سبحان می‌خواهیم نگذارد ضعف‌های ما ذره‌ای به قدرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه لطمه وارد کند، تا حضرت، علی الدوام مظهر اسم «قوی» خداوند باشد. 💠در لسان روایات،‌ امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه «الْوَالِدُ الشَّفِيق‏» است.[الكافی( ط- الإسلامية)، ج ۱، ص ۲۰۰] امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ در زندگی محبین و منتظرینش نقش پدری دلسوز و مشفق را دارد، بنابراین از ضعف‌های اعتقادی و اخلاقی فرزندانش آزرده خاطر می‌شود. 💠به میزانی که در زمینه‌های فکری و عملی‌مان ضعف و سستی راه دهیم، موجب رنجش اماممان می‌شویم. 💠امام به عنوان برترین فرد عالم در اوج قله هستی است، و ما که منسوبین به او هستیم، گویا در دامنه‌ایم، بنابراین هر فیضی که به حضرت می‌رسد بر ما هم فرود می‌آید، زمانی که برای اماممان قوت الهی را طلب می‌کنیم، خودمان هم از آن بهره‌مند می‌شویم و از انواع ضعف‌ها در امان می‌مانیم. سلیمانا مرا دیو طبیعت کرده‌ اندر بند به اسم اعظم آزادم کن و فارغ زبندم کن خرابم کن زجامی تا به آزادی زنم گامی مرا از خویشتن بی‌خود کن از خود بهره‌مندم کن... 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «عهد با امام زمان» 👤 استاد 🔺 یکی از اصلی‌ترین موانع ظهور گناهان ماست... عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 نسبت به امام زمان ارواحنا فداه کم کار نباشیم عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
یاد خدا ۳۶.mp3
10.36M
مجموعه ۳۶ | √ چرا شاگردانِ بسیاری از علما و اساتید اخلاق قادر نبوده و نیستند، به مقام و قدرت باطنیِ استادشان برسند؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
03 Az Modava Ta Molaghat (1402-11-22) Vadi Salam_ Najaf Ashraf.mp3
18.68M
🔉 🔰 جلسه سوم 📌 انقطاع؛ عامل اساسی در میزان بهره‌برداری از زیارت 🔻 دل‌بستگی به امور دنیا؛ علامت بیماری قلبی [5:01] 🔺 دل‌شکستگی؛ علامت رحمت و عنایت ویژه خداوند [8:28] * وابستگی شدید دلِ مؤمنین به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) [9:37] * یادِ مرگ و حضور در قبرستان؛ یکی از عوامل مؤثر در انقطاع [12:03] * اشکال ذهنی شیخ محمد تقی آملی (رحمه‌الله) به زیاد نشستن آیت الله قاضی (رحمه‌الله) در قبرستان و نحوه پاسخ دادن عجیبِ استاد [15:20] * آیت الله قاضی (رحمه‌الله): تمام مشکلات زندگی من تا اول نماز است [22:10] * آیت الله قاضی (رحمه‌الله): اگر کسی با نماز اول وقت به مراتب بالای معنوی نرسید، مرا لعن کند [23:17] * حفظ آراستگی حتی برای نماز مستحب؛ سیره آیت الله قاضی (رحمه‌الله) [24:46] * ماجرایی عجیب از علامه حسن زاده آملی (رحمه‌الله)؛ رحمت خدا حرام است بر کسی که نمی تواند غضبش را کنترل کند [26:56] * آیت الله قاضی (رحمه‌الله): رحمة الله الواسعة حسین بن علی (علیه‌السلام) است و باب این رحمت قمر بنی هاشم (علیه‌السلام) است [32:19] ⏰ مدت زمان: ۳۵:۱۵ 📆 ١۴٠٢/۱۱/۲۲ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
034.mp3
14.91M
🟣 💠قسمت بیست و نهم @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
‏🔹مردم؛ میدان‌دار اصلی روز انتخابات هستند 🔸همه 11 اسفند می‌آییم...✌️ ‎ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️