بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
#توبهواقعی
✍علیبن حمزه گوید:
دوستی داشتم که در دیوان بنیامیه شغل نویسندگی داشت.
از من درخواست کرد که از امام صادقعلیه السلام برای او اجازه ملاقات بگیرم و امامعلیه السلام اجازه فرمود.
وقتی بر امامعلیه السلام وارد شد، سلام کرد و نشست.
🔸سپس عرض کرد، فدایت شوم، من در دیوان بنیامیه بودم و از دنیای آنها مال فراوانی به دست آوردم و در تحصیل این اموال از مسائل دینی چشمپوشی نمودم.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
اگر بنیامیه کسی را نمییافتند که برای آنها بنویسد و مالیات جمعآوری کند و برای آنها بجنگد و در جماعت آنها حضور یابد حق ما را غصب نمیکردند.
🔹اگر مردم آنها را ترک میگفتند و به اموال آنها توجهی نمیکردند، بیش از آنچه در دست داشتند نمییافتند.
جوان عرض کرد:
فدایت شوم! آیا راه نجاتی هست؟
امامعلیه السلام فرمود:
اگر بگویم عمل میکنی؟
پاسخ داد: آری.
امامعلیه السلام فرمود:
تمام اموالی را که در دیوان آنها بهدست آوردی رد کن،
🔸اگر کسی را میشناسی به او ردنما و اگر نمیشناسی از طرف او صدقه بده و من هم قول میدهم که بهشت را از خدا برای تو تضمین نمایم.
جوان مدتی سر به زیر انداخت و ساکت ماند. سپس گفت:
فدایت شوم انجام میدهم. او با ما به کوفه برگشت و هر چه داشت حتی لباسی که پوشیده بود را رد کرد و ما برای او لباس خریدیم.
🔹چند ماهی نگذشت که بیمار شد و ما او را عیادت میکردیم.
روزی بر او وارد شدم چشمهایش را باز کرد و گفت:
ای علی بنحمزه! امام صادقعلیه السلام به قولش وفا کرد و از دنیا رفت و او را به خاک سپردیم.
پس از آن بر امام صادقعلیه السلام وارد شدم. وقتی مرا دید فرمود:
🔸ای علیبن حمزه! و اللَّه برای دوست تو به قول خود وفا کردیم.
عرض کردم:
فدایت شوم راست میگویی. واللَّه! به هنگام مرگش به من خبر داد.(1)