#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_یازده
#صفحه_5⃣2⃣
? ايستگاه 11
"تو بُراق را در اختيار محمّد(صلى الله عليه وآله)قرار دادى و او را به معراج بردى".
ماجراى سفر معراج پيامبر چه بود؟
تو جبرئيل را از آسمان به زمين فرستادى، او همراه خود "بُراق" را آورده بود، بُراق، مركبى بهشتى بود كه تو براى محمّد(صلى الله عليه وآله)آماده نموده بودى تا او بر آن سوار شود و سفر خود را آغاز كند. بُراق، مانند اسب بهشتى، دو بال داشت و با سرعت برق پرواز مى كرد و مى توانست تمام دنيا را در يك چشم به هم زدن بپيمايد.
سفر پيامبر آغاز شد، او به سوى بيت المقدس رفت، در آنجا روح هاى پيامبران جمع شده بودند.
پيامبر وارد بيت المقدس شد و به سوى محراب رفت، جبرئيل اذان گفت، پيامبر در محراب به نماز ايستاد، همه پيامبران پشت سر او نماز خواندند.
سپس پيامبر به آسمان ها عروج كرد، او به آسمان اوّل رسيد، همه فرشتگان به استقبال او آمدند. پيامبر به فرشته اى كه مأمور جهنّم است، رسيد، از او خواست تا جهنّم را به او نشان بدهد، آن فرشته، پرده از جهنّم برداشت، يكى از درهاى جهنّم را باز كرد، آتش شعله كشيد...، پيامبر جهنّم را ديد و از مأمور جهنّم پرسيد:
ــ آنان كيستند كه زبان خود را قيچى مى كنند؟
ــ اى محمّد! آنان سخنورانى هستند كه خود به گفته هايشان عمل نكردند.27
ــ آنان كيستند كه با ناخن، صورت خود را مى خراشند !
ــ اى محمّد! اينان كسانى هستند كه غيبت مردم مى كردند.
ــ آن زنان چرا بر گيسوان خويش آويزان شده اند؟
ــ اى محمّد! اين جزاى آنانى است كه موى سرِ خود را به نامحرم نشان مى دادند.
پيامبر افراد ديگرى را در حال عذاب ديد...، سپس نگهبان جهنّم دستور داد تا درِ جهنّم بسته شود.
پيامبر به حركت خود ادامه داد، به فرشته ديگرى رسيد، او عزرائيل بود و به پيامبر سلام كرد و گفت: "من هر روز، پنج بار به همه خانه ها سر مى زنم و اگر ببينم عدّه اى بر مرده اى گريه مى كنند به آنان مى گويم: گريه نكنيد، كه من به سوى شما هم باز مى گردم".
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst