امام زمان و ظهور
📚داستان "دست مسیحایی" 🎬قسمت اول اسماعيل بن حسن هرقلى مى گويد: در ايّام جوانى زخمى به اندازه ک
داستان "دست مسیحایی"
🎬قسمت دوم
وقتى به سامرا رسيدم، يک راست به زيارت حرم باصفاى امام هادى وامام عسکرى (عليهما السلام) رفتم و پس از زيارت آن دو امام بزرگوار وارد سرداب مقدّس امام زمان (عليه السلام) شدم، در آن مکان مقدّس به درگاه خداوند رو آورده و به امام زمان (عليه السلام) متوسّل شده و استغاثه نمودم، تا پاسى از شب مشغول دعا بودم، پس از آن، تا شب جمعه در کنار قبور ائمه (عليهم السلام) ماندم.
روزى پيش از زيارت، به کنار دجله رفتم و غسل کردم، و لباس پاکيزه ى پوشيدم و ظرفم را پر از آب کردم. وقتى به طرف حرم به راه افتادم، متوجّه شدم که چهار نفر سوار بر اسب از دروازه شهر خارج شدند.
به نظرم آشنا مى آمدند. به نظرم رسيد که قبلا آن ها را اطراف حرم ديده بودم که گوسفندانشان را مى راندند.
دو نفر آنها جوان تر بودند که يکى از آن ها نوجوانى بود که به تازگى مو بر پشت لبانش روييده بود. هر دو نفرشان شمشيرى حمايل نموده بودند.
يکى ديگر، پيرمردى بود که چهره خود را با نقابى پوشانده بود ونيزه ى نيز در دست داشت. ديگرى آقايى که شمشيرى زير قباى رنگينش حمايل نموده وگوشه عمامه اش را تحت الحنک نهاده بود.
وقتى کاملا به من نزديک شدند، آن پيرمرد سمت راست ايستاد وبُن نيزه اش را به زمين نهاد. آن دو جوان نيز سمت چپ ايستادند، وآن آقا مقابل من قرار گرفت.
سلام کردند ومن پاسخ دادم.
⏯ ادامه دارد...
→ @zohur_media
💚🌹💚
هر روز صبح بہ یادت هستم
سلام بر پدر همہ عالم
صبح بخیر امام مهربانم
دستے بہ روے سینہ
و دستے بہ سوے تو
روے لبم گــل مےڪند
آقا سـلام از دور
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
داستان "دست مسیحایی" 🎬قسمت دوم وقتى به سامرا رسيدم، يک راست به زيارت حرم باصفاى امام هادى وامام
داستان "دست مسیحایی"
🎬قسمت سوم
آن بزرگوارى که مقابل من ايستاده بود فرمود: مى خواهى فردا نزد خانواده ات بازگردى؟
عرض کردم: آرى.
فرمود: بيا جلو ببينم چه چيزى تو را ناراحت کرده است؟
من پيش خودم گفتم: خوب نيست که در اين حال با من تماس پيدا کنند، زيرا اينان بر خلاف اعراب، اهل باديه هستند و چندان احترازى از نجاست ندارند، و من هم تازه غسل کرده ام و پيراهنم خيس است.
با اين حال پيشتر رفتم. ايشان از روى اسب خم شده دست بر کتف من نهاده وتا روى دُمل روى رانم دست کشيد وآن را فشار داد. من دردم گرفت، آن گاه بر پشت اسب خود نشست.
پس از آن، پيرمرد رو به من کرد و گفت: اسماعيل! از رنجى که داشتى رستى(راحت شدی)؟
من از اين که او مرا به نام مخاطب ساخت تعجّب کردم که از کجا نام مرا مى داند؟ گفتم: خداوند ما و شما را رستگار کند. ان شاء الله!
او گفت: ايشان امام زمان (عليه السلام) هستند.
من جلو رفتم و پاى حضرت (عليه السلام) را در آغوش گرفته و بوسيدم.
آنگاه حضرت (عليه السلام) حرکت نمود و من نيز به دنبالش به راه افتادم در حالى که دست از زانوى حضرت (عليه السلام) برنمى داشتم.
حضرت فرمود: برگرد!
عرض کردم: هرگز از شما جدا نخواهم شد.
حضرت (عليه السلام) فرمود: صلاح در اين است که برگردى، برگرد!
من سماجت کرده واصرار نمودم، پيرمرد رو به من کرد وگفت: اى اسماعيل! حيا نمى کنى؟ امام زمانت دو بار به تو امر به بازگشت مى نمايد و تو مخالفت مى کنى؟
من از اين سخن به خود آمدم وايستادم.
⏯ ادامه دارد...
→ @zohur_media
📚دلایل مخفی بودن ولادت حضرت مهدی(عج)
1⃣قسمت اول
يكي از حوادث مهمّ در تاريخ بشر، ولادت آخرين ذخيرة الهي و موعود امتها حضرت مهدي(عج) است به گونهاي كه اصل ولادت آن حضرت، جزو مسلمات تاريخ به شمار ميآيد و نه تنها ائمه معصومين: و دانشمندان و تاريخ نويسان شيعه به اين مهمّ اشاره كرده اند؛ بلكه مورخان و محدثاني چند از اهل سنّت نيز به اين حادثه بزرگ تصريح نموده، آن را يك واقعيت دانسته اند. اين ولادت نقطة عطفي در تاريخ زندگي بشر بر روي كره زمين است. و ميرود تا پس از گذشت قرنها با ظهور آن منجي موعود، اميد انسانهاي مظلوم و حقيقت خواه، تحقق يابد.
1⃣. چگونگي ولادت حضرت مهدي(عج)
حضرت مهدي(عج) ، ولادت #استثنایی داشته و اين براي بسياري سؤال انگيز بوده است. از اين رو، ترسيم و تصوير مقدمات #ولادت و برخورد #مخالفان و دشمنان #اهل_بیت:، در برابر اين پديده، ضروري مينمايد.
جريان امامت پيشوايان معصوم:، پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاي فراواني پيدا كرد. امامان معصوم:، با #حفظ استراتژي كلي و #خطوط اساسي امامت، در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاي آن، روشهاي گوناگوني را در برابر ستمگران، در پيش گرفتند. اين فراز و نشيبها، تا زمان امامت علي بن موسي الرضا، استمرار داشت و ائمه: تا آن زمان، هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابي شرايط سياسي و اجتماعي، موضعي خاص انتخاب ميكردند. پس از امام رضا(ع) ، جريان امامت شكل ديگري يافت. امام جواد، هادي و عسكري:، در برابر دستگاه حاكم و خلفاي عباسي موضعي يگانه برگزيدند. [۱]
پس از اينکه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر(ص) سپري شد و امامت به آنان رسيد، اندك اندك در ميانِ حكومتگرانِ مسلمين در مركز خلافت، نگراني هايي عميق جان گرفت. اين نگرانيها مربوط به اخبار و احاديث بسياري بود كه در آنها آمده بود: از امام عسكري(ع) فرزندي تولد خواهد يافت كه برهم زنندة #اساس_حکومت ها است. اين پيشگويي، هم در كتابهاي پيشينيان آمده بود و به وسيله آگاهان در ميان مسلمين نقل ميشد و هم در اخبار اسلامي، به تواتر از پيامبر(ص) نقل شده بود. بر مبناي اين بشارتها، قرار بود از امام يازدهم فرزندي پديد آيد كه ويران كنندة #تخت ها و فرو افكنندة #تاج ها و پايمال كنندة #قدرتمندیهای ستمگرباشد... .
از اين رو بر فشارها و سختگيريها نسبت به امام حسن عسكري(ع) افزوده شد تا شايد با نابودي ايشان، از تولد مهدي(عج) و تداوم امامت جلو گيري شود. اما بر خلاف برنامهريزيها و پيشگيريهاي دقيق و پي در پي دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدي(عج) آماده شد و توطئه هاي ستمگران، راه به جايي نبرد.
بدين علت دوراني که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزديكان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسكري(ع)، كسي او را پس از ولادت نمي ديد. آنان نيز مهدي(عج) را گاه گاه ميديدند؛ نه پيوسته و به صورت عادي [۲].
📚منابع
[۱] . جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي(عج) ، ص ۳۱۸.
[۲] . محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب، صص ۲۱ـ۲۲. (با تصرف)
📘برگرفته از درسنامه مهدویت
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
داستان "دست مسیحایی" 🎬قسمت سوم آن بزرگوارى که مقابل من ايستاده بود فرمود: مى خواهى فردا نزد خان
داستان "دست مسیحایی"
🎬قسمت چهارم
حضرت چند قدمى برداشت آنگاه رو به من نمود و فرمود: وقتى به بغداد بازگشتى حتماً خليفه تو را به نزد خود مى خواهد، وچون به نزد او رفتى وخواست چيزى به تو بدهد، نگير!
و به فرزندمان رضى بگو: نامه ى در مورد تو به على بن عوض بنويسد، من به او سفارش مى کنم که هرچه مى خواهى به تو بدهد.
آن گاه به همراه يارانشان به راه افتادند و رفتند، من همين طور ايستاده بودم وبا نگاهم دور شدنشان را بدرقه مى کردم، واز اين که گرفتار هجران شده بودم، دچار تأسّف اندوه شدم.
آن قدر از خود بى خود شده بودم که توان حرکت نداشتم. گويى حضرت (عليه السلام) با رفتن خود تمام هستى ام را با خود بُرد.
آرام آرام برخاستم و به راه افتادم، وقتى به حرم رسيدم خدّام حرم که قبلا مرا ديده بودند، گفتند: چرا آشفته ى، از چيزى ناراحتى؟
گفتم: نه.
گفتند: کسى آزارت داده است؟
گفتم: نه، چيزى نيست. ولى مى خواهم بدانم آيا آن اسب سوارانى را که چنين وچنان بودند واز نزد شما عبور کردند، مى شناسيد؟
گفتند: آرى، آن ها متعلّق به همان بزرگانى بودند که آن گله گوسفند را داشتند.
گفتم: نه، او امام زمان (عليه السلام) بود.
گفتند: آن پيرمرد يا آن مرد بزرگوار؟
گفتم: آن مرد بزرگوار.
گفتند: آيا زخم رانت را که داشتى، معاينه کرد؟
گفتم: دست روى آن کشيد و دردم آمد.
آنگاه به محل زخم نگاه کردم، و هيچ اثرى ديده نمى شد. شک کردم، آن يکى پايم را نيز وارسى کردم؛ هيچ زخمى ديده نمى شد. وقتى مردمى که در اطرافم بودند، اين صحنه را مشاهده کردند، به طرف من هجوم آوردند و پيراهنم را تکه تکه کردند، خدّام مرا از دست مردم بيرون کشيدند.
⏯ ادامه دارد...
→ @zohur_media
🔴 سخنرانی تڪان دهنده شیخ احمد ڪافی درباره نماز اول وقت
محالِ ڪسی این سخنرانی رو بشنوه و نمازو سبڪ بشماره!
ڪلیپ ڪمتر دیده شده❗️
خواهشا تا می توانید این ڪلیپ رو پخش ڪنید، تا در ثواب نشرش سهیم شوید.
https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560
🎥دانلود ڪلیپ☝️☝️
#سلام_امام_زمانم❤️
آدینه ها روز شماست ...
سپیده اش که سر می زند ،
دل هایمان مثل کبوترهای حرم ،
پر و بال می گیرد سمت حریم یادتان ...
غم ها و دردها و بیقراری هایمان را
می آوریم در آستان یادتان
و رو به ایوان بهشتی و نورانی حضورتان
سفره ی دل می گشاییم ...
و آرام می شویم ، جان می گیریم ،
دلخوش می شویم و پرواز می کنیم ...
شکر خدا که شما را داریم ...
شکر خدا که به شما دلخوشیم ...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
داستان "دست مسیحایی" 🎬قسمت چهارم حضرت چند قدمى برداشت آنگاه رو به من نمود و فرمود: وقتى به بغداد
داستان "دست مسیحایی"
🎬قسمت پنجم
يکى از مأمورين حکومتى که عنوان ناظر بين النهرين را داشت فرياد مردم را شنيد وماجرا را پرسيد. وقتى از ماجرا مطّلع شد، مرا خواست و نامم را پرسيد وگفت: کى از بغداد خارج شدى؟
گفتم: اوّل هفته.
او رفت و من آن شب در حرم ماندم. هنگام صبح، پس از اداى نماز، خارج شدم. مردم نيز مقدارى مرا بدرقه نمودند، وقتى کمى از حرم دور شدم، بازگشتند. من حرکت کردم وهنگام مغرب به شهرکى نزديک بغداد که (اوانى) نام داشت رسيدم وشب را در آنجا گذراندم.
بامدادان به طرف بغداد به راه افتادم. وقتى به پل (عتيق) رسيدم، ديدم مردم ازدحام کرده اند ونام ونسب هر تازه واردى را که مى خواهد وارد شهر شود، مى پرسيدند.
وقتى نوبت من شد پرسيدند: نامت چيست؟ واز کجا مى آيى؟
وقتى نام خود را گفتم، مانند اهالى سامرا به من هجوم آورده ولباس هايم را تکه تکه کردند تا اين که از حال رفتم.
موضوع از اين قرار بود که ناظر بين النهرين نامه ى به بغداد نوشته وماجرا را به اطلاع مقامات رسانده بود.
مردم مرا روى دست وارد بغداد کردند. ازدحام آن قدر زياد بود که کم مانده بود مرا بکشند.
مؤيد الدين بن علقمى، وزير وقت کسى را به دنبال سيّد رضى الدين على بن طاووس فرستاد تا صحّت موضوع ثابت شود.
سيّد بلافاصله به همراه اصحابش وارد بغداد شد، کنار دروازه (نوبى) با هم ملاقات کرديم.
وقتى ياران سيد ابن طاووس، مردم را از اطرافم دور کردند، چشم سيّد به من افتاد، گفت: تو؟!
گفتم: آرى.
از مرکب خود پايين آمد وپاى مرا بررسى کرد و چيزى از اثر آن زخم نديد. آن گاه از هوش رفت، ساعتى بعد وقتى کمى حالش بهتر شد، دست مرا گرفت و با هم نزد وزير رفتيم!
⏯ ادامه دارد...
→ @zohur_media
┄┄┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄┄┄
اگر خورشید ایمان، گرمابخش دل پرستار باشد
اگر عاطفه پرستار از سرچشمه عاطفه زینبی جاری شود
اگر جویبار رحمت و ایثار پرستار به چشمه تقوای الهی متصل باشد
پرستاری، بالی خواهد بود برای پرواز در آسمان رضایت خدا . . .
ولادت حضرت زینب کبری مبارک🎊
→ @zohur_media
🌹🌹زیارتنامه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)
📖اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْفِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ،وَسَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِب،صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنا فیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ،اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِن اَعْدائِکُمْ،وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَ عَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَ بِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَةَ،یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلاتَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ،و َبِرَحْمَتِکَ وَ عافِیَتِکَ،وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،و سَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
التماس دعا🌹
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚دلایل مخفی بودن ولادت حضرت مهدی(عج) 1⃣قسمت اول يكي از حوادث مهمّ در تاريخ بشر، ولادت آخرين ذخي
📚دلایل #مخفی بودن ولادت حضرت #مهدی(عج)
2⃣قسمت دوم چگونگی ولادت حضرت مهدی(عج)
📌دربارة چگونگي ولادت ايشان مشهورترين نظر، سخنان ارزشمند بانوي بزرگوار ، حضرت حكيمه #عمه امام عسكري(ع) است. شيخ صدوق;، اين حادثه بزرگ را از زبان او چنين آورده است:
🌹امام حسن عسكري(ع)
مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:اي عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمة شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را ـ كه حجّت او در روي زمين است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت شوم! اثري از حمل در او نيست، فرمود: همين است كه به توميگويم
گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم؛ نرجس آمد و كفش مرا بر داشت و گفت:اي بانوي من و بانوي خاندانم! حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، از كلام من ناخرسند شد و گفت:اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ بدو گفتم:اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقا است. نرجس خجالت كشيد و حيا نمود.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار كردم و در بستر خود خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي كه نرجس خوابيده بود. براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جست و جوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شك بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمد از محل خود فرياد زد:اي عمه! شتاب مكن كه اينجا كار نزديك شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره هاي «الم سجده» و «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد، آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت:اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع كن و دلت را استوار دار كه همان است كه با تو گفتم. حكيمه گويد: من و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به نداي سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را ديدم كه در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاك و نظيف است. ابومحمد فرمود: اي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي كشيد. سپس فرمود:اي فرزندم! سخن گوي. گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ». سپس بر اميرمؤمنان و ساير امامان: درود فرستاد تا آنكه بر پدرش رسيد و زبان دركشيد». [۱]
📚منبع
📙[۱] . كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، ح ۱؛ همچنين ر.ك:
📙 كتاب الغيبة، ص ۲۳۸؛
📙كشفالغمة، ج ۲، ص۴۴۹.
📘برگرفته از درسنامه مهدویت استاد سلیمیان
#دلایل_مخفی_بودن_ولادت_حضرت_مهدی_عج
→ @zohur_media
🔴بالاخره کانال { شهید کافی } وارد ایتا شد!
از همه ی شما عزیزان دعوت میکنم با بروزترین مطالب و آثار ماندگار حاج شیخ احمد کافی(ره)، همراه ما باشید
🔽🔽
https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560