💠امام باقر (ع) حضرت فرمود:
🔹همانا قائـم ما چون قیام کند مردم را به #امر_نوينی دعوت کند همونطور که رسول خدا (ص) دعوت فرمودند و #اسلام غریبانه آغاز شد و همچون آغازش به حال غربت باز خواهد گشت پس خوشا به حال غریبان.
🔸 عرض کردم: خداوند حال شما را اصلاح فرماید این را برای من شرح دهید. فرمود: [از آن جهت که] دعوت کننده ما دعوت نوینی را از سر مي گیرد همانطور که رسول الله (ص) دعوت فرمود.
📚غیبت نعمانی،باب 22، روایت 1، ص 378
╔═🌎🌙══════╗
@zohur_media
╚══════🌎🌙═╝
ظهور(2).mp3
3.17M
🎙سخنرانی حاج آقا دانشمند
🏷موضوع:
زن ابروی یک کشور و مملکت است. خدا هرکی رو دوست داشته باشه بهش دختر میده
→ @zohur_media
📖احادیث گهربار از حضرت مهدی(ع)
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
درهاى سئوال از چيزهايى را كه براى شما مفيد نيست ببنديد و خود را در مورد دانستن چيزهاى غيرلازم به زحمت نيندازيد، و درمورد تعجيل فرج زياد دعا كنيد زيرا كه موجب فرج شما هم خواهد شد.
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
من ذخيره خدا در روي زمين و انتقام گيرنده
از دشمنان او هستم.
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
اگر دلهاى شیعیان ما که خداوند آنان را براى اطاعت خودش موفق کند در وفا کردن به پیمانشان یکى بود هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تأخیر نمى افتاد، بلکه سعادت دیدار با ما همراه با شناخت و صداقت براى آنان زود به دست مى آمد، چیزى جز کارهاى ناشایست آنان ما را از ایشان محبوس نمى سازد.
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
امّا در رخدادهایى که پیش مى آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید، که آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنانم.
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
حضرت زکریّا (علیهالسلام) از خدا خواست تا نامهاى «پنج تن» را به او بیاموزد، پس جبرئیل را بر او نازل کرد، و آموخت. پس از آن هنگامى که نام محمد و على و فاطمه و حسن را یاد آور مى شد غم و اندوهش برطرف مى شد ولى هنگامى که امام حسین را به یاد مى آورد گریه گلویش را مى فشرد و نفسهایش به شماره مى افتاد.
🌹حضرت مهدی(عج) فرمودند:
فراموش نمى کنیم، اگر جز این بود گرفتاریها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ریشه کن مى کردند پس تقواى خداى بزرگ را پیشه خود سازید.
📚منابع:
۱)بحارالانوار،ج۵۳، ص۱۸۱
2)تفسير نورالثقلين، ج ۲، ص۳۹۲
3)بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۷۷
4)معجم احادیث المهدى (ع)، ج۴، ص۲۹۴
5)بحارالانوار، ج،۵۲، ص۸۴
6)بحار الانوار، ج۵۳، ص، ۱۷۵
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚 #شناخت_امام_زمان ۲ جوابی هوشمندانه و معنا دار 2️⃣ دلیل دومِ ضرورت شناخت امام زمان: ««« " نشانه
📚 #شناخت_امام_زمان ۳
🔰دلیل سومِ ضرورت شناخت امام عصر:
««« شرط قبولی اعمال است »»»
معاویه بن عمار از امام صادق در مورد آیه: «و برای خدا، نام های نیک است؛ خدا را به آن نام ها بخوانید» (اعراف/۱۸۰) سؤال کرد، حضرت فرمودند:
به خدا قسم ما نام های نیکوی پروردگاریم که هیچ عملی را خداوند از بندگانش قبول نمی کند، مگر آن که ما را بشناسند.
📚 اصول کافی، باب النوادر
براستی این چه نوع شناختی است که تا این حد اهمیت دارد؟ در آینده خواهیم گفت..
→ @zohur_media
🔴 #تلنگــرانہ
1⃣#استادرائفیپور:
این همه روایت درباره مهدویت هست!🗞
آقا توی یڪیشون نفرمودن اگر مردم دنیا
بخوان! ظهور اتفاق میفته...❗️
توے همشون فرمودن:
اگر شیعیانما
اگر شیعیانما..
بابا گره خوده ماییم:)💔
2⃣ #امام_باقر_علیه_السلام_فرمودند:
«اگر یک روز چشم باز کردید و امامتان
را ندیدید، #فاستغیثوا یعنی به درگاه
خداوند استغاثه کنید که اگر این کار را
کردید، به سرعت #فرج ما اهل بیت
می رسد. و در چنین زمانی به طریق ما
اهل بیت پایدار باشید.»
#استغاثه بمعنای دعای معمولی نیست
بلکه به معنای فریاد زدن و ضجه و ناله
نمودن و کمک خواستن است مثل کسی
که درحال غرق شدن است و داد میکند
کمک !
→ @zohur_media
🔴 دعای برای ظهور در تعقیب نماز ظهر
🌹 متاسفانه این تعقیب نماز ظهر در مفاتیح الجنان نیامده است 🌹
این دعا از تعقیبات بسیار مهم بعد از نماز ظهر می باشد. در کتاب فلاح السائل آمده است: که امام صادق (ع) بعد از نماز ظهر دستهایش را رو به آسمان بلند می کرد و این دعا را می خواند:
🌺 أَيْ سامِعَ کُلِّ صَوْتٍ، أَيْ جامِعَ کُلِّ فَوْتٍ، أَيْ بارِئَ کُلِّ نَفْسٍ بَعْدَ المَوْتِ، أَيْ باعِثُ، أَيْ وارِثُ، أَيْ سَيِّدَ السّاداتِ، أَيْ إِلهَ الآلِهَةِ، أَيْ جَبّارَ الجَبابِرَةِ، أَيْ مالِکَ (مَلِکَ) الدُّنْيا وَالآخِرَةِ، أَيْ رَبَّ الأَرْبابِ، أَيْ مَلِکَ المُلُوکِ، أَيْ بَطّاشُ، أَيْ ذَاالبَطْشِ الشَّديدِ، أَيْ فَعّالاً لِما يُرِيدُ، أَيْ مُحْصِي عَدَدَ الأَنْفاسِ وَ نَقْلَ الأَقْدامِ، أَيْ مَنِ السِّرُّ عِنْدَهُ عَلانِيَةٌ، أَيْ مُبْدِئُ، أَيْ مُعِيدُ! أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ عَلي خِيَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذِي أوْجَبْتَ لَهُمْ عَلي نَفْسِکَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ السّاعَةَ بِفَکاکِ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ وَ أَنْجِزْ لِوَلِيِّکَ وَ ابْنِ نَبِيِّکَ الدّاعِي إِلَيْکَ بِابْنِکَ وَ أَمِينِکَ فِي خَلْقِکَ وَ عَيْنِکَ فِي عِبادِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلي خَلْقِکَ عَلَيْهِ صَلَواتُکَ وَ بَرَکاتُکَ وَعْدَهُ، اَللُهُمَّ أَيِّدْهُ بِنَصْرِکَ وَ انْصُرْ عَبْدَکَ وَ قَوِّ أَضْحابَهُ وَ صَبِّرْهُمْ وَ افْتَحْ لَهُمْ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِيراً وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ أَمْکِنْهُ مِنْ أَعْدآئِکَ وَ أَعْدآءِ رَسُولِکَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ»
📚 مکیال المکارم ج ۲ ص ۱۱
→ @zohur_media
❤️🌹❤️
یادٺ خوشے حال همہ منتظران
پــروازِ پر و بالِ همہ منتظران
آمـاده شـدن بخاطرِ آمدنٺـــ
شد افضل اعمالِ همہ منتظران
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❤️سلام آرام جانم مهدے صاحب
زمانم تعجیل در ظهور سہ #صلوات💚
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19) قطعه آتش ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگا
📚 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۰)
از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟
گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.
گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..
با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.
با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.
سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم.
در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...
بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را.
ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.
کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟
نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند.
با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند.
همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...
کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.
با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...
آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است...
در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند.
اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...
نبرد سرنوشت ساز!
بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.
وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!
همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.
نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!
با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟
نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!
نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..
سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته.
مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...
✍ادامه دارد...
→ @zohur_media
🔴 چرا امام زمان نمیآیند؟
پاسخ :
🔷حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی:
♦️در كتابي خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعي از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم هاي بسيار خوب و مقدّس.
روزي با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمي آيد؟ در صورتي كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم.
به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد.
جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود.
او هم رفت و بعد از دو سه روزي برگشت.
پرسيدند چه طور شد؟
🔴 گفت: راست مطلب اين كه من وقتي از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهري بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد.
جلو جلو رفتم. پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام ظهور كرده است.
بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانهي امام رفتم. كسي آمد و گفتم: به امام بگو فلاني آمده و اذن ملاقات مي خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مي فرمايند: شما فعلاً خسته اي، از راه رسيدهاي. برو فلان خانه (نشاني دادند) آنجا مرد بزرگي هست.
ما دختر او را براي شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت احضار كرديم، بيا.
من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلي پذيرايي كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كيست؟ گفت: مأمور از طرف امام. مي فرمايند: بيا! مي خواهيم قيام كنيم و شما را به جايي بفرستيم.
🔺گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنيد.
🔺گفت: فرموده اند: همين الآن بيا. گفتم: بگو من امشب نميآيم تا اين را گفتم ديدم هيچ خبري نيست. نه شهري هست، نه خانهاي هست و نه عروسي. من هستم و صحراي نجف؛
معلوم شد مكاشفه اي بوده و خواستهاند به ما بفهمانند كه ما هنوز #آمادگي براي آمدن امام زمان(ع) نداريم.
🌕 به راستی خود ما اکنون آمادگی لازم برای آمدن امام زمان را داریم ؟؟؟
→ @zohur_media
📚 #شناخت_امام_زمان ۴
دلیل چهارم ضرورت شناخت امام عصر:
««« راه نجات از مرگ جاهلیت است »»»
پیامبر اکرم فرمودند :
هرکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
📚 بحارالانوار، ج۲۳ ص۷۶
شناخت امام زمان ۲ شاخه دارد:
1⃣ شناخت شناسنامه ای(نام،لقب، نام پدر، محل ولادت، سال ولادت)
2⃣ شناخت تمام صفات، ویژگی ها و خصوصیات امامت حضرت مهدی، علائم ظهور، اتفاقات قبل و بعد از ظهور، دولت کریمه ایشان، وظایف مردم در عصر غیبت، رجعت و.......
📚 مکیال المکارم ج ۱
واقعا چقدر شناخت داریم نسبت به حضرت؟ آیا مومن هستیم یا فقط مسلمانیم؟ ان شاء الله ما جزو این دلایلی که تاکنون گفتیم و خواهیم گفت، نباشیم...
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۰) از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گفت:
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۱)
🔥گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر داشت.
در همین وقت فرشته ی فریاد رس پرواز کنان ظاهر گردید و سلامی کرد و یک شمشیر،یک لباس زره مانند،یک سپر و یک خنجر به نیک سپرد و رفت.
از دیدن این منظره گناه کمی جا خورد و ترس در چهره زشتش آشکار گردید،
با خوشحالی رو به نیک کردم و گفتم: وسایل من بیشتر از گناه است.
راستی اینها نتیجه ی کدام اعمال من هستند؟
نیک در حالیکه شمشیر را در دستش تکان میداد گفت:
این شمشیر نتیجه ی راز و نیازها و دعاهای توست که در دنیا انجام دادی.
سپس در حالیکه لباس را بر تن من میپوشاند گفت: این هم هم نشانه ی تقوای توست در دنیا، که البته ضخامت آن بستگی به درجه ی تقوای تو دارد.
وقتی زره را پوشیدم شمشیر را به دست راستم داد و سپر را به دست دیگرم سپرد🛡 و گفت: این سپر هم نتیجه ی روزه گرفتن های تو در دنیا بوده..
و سپس در حالیکه با لبخند ملیحش به من قوت قلب میداد گفت: اصلا نهراس با یک ضربه او را از پای در خواهی آورد.
سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم و به سمت گناه حرکت کردم.
🔥 گناه شمشیر را بلند کرد و شروع کرد به رجز خواندن:
من به نمایندگی از شیطان و دنیا در برابر تو ایستاده ام تا تو را از پای در آورم.در همان لحظه سایه ی شمیر گناه را بالای سرم حس کردم و فورا سپر را روی سرم گرفتم.
ضربه ی شمشیر چنان محکم بود که از سپر عبور کرد و دو دندانه آن سرم را زخمی کرد...
در همین حال شمشیرم را بر پهلوی آن شیطان فرود آوردم و او در حالیکه فریاد زنان از من دور میشد، من مشغول رسیدگی به زخم سرم شدم که ناگهان فریاد نیک را شنیدم که فریاد زد:
مواظب باش از پشت سرت می اید....
بیدرنگ به عقب برگشتم و با یک ضربه ی شمشیر ضربه او را دفع و ضربه ی دیگری به پهلویش وارد کردم.
نبرد همچنان ادامه داشت. من ضربات بیشتری بر پیکر او وارد می آوردم و او نیز با یک ضربه غافلگیر کننده زره ام را پاره و بدنم را زخمی کرد. اما هنوز هم با تشویقهای نیک من برنده میدان بودم.
هر از گاهی صدای نیک را میشنیدم: بهای بهشت،نابودی گناه است و من روحیه میگرفتم.
لحظات میگذشت و گناه خسته و خسته تر میشد.تا اینکه وسط جاده افتاد.
رفتم تا ضربه ی آخر را بر فرقش بکوبم که نیک با خنجری که در دست داشت به من نزدیک شد و گفت: فقط با این میتوانی از شر او خلاص شوی وگرنه او نابود نمیشود.
تازه فهمیدم که در میدان بدون خنجر بوده ام!
نیک گفت: این خنجر نتیجه ی صلواتهایی است که در دنیا فرستاده ای. چون صلوات💫 این قدرت را دارد که گناه را به کلی نابود کند.
خود را به پیکر نیمه جان گناه رساندم و بلافاصله خنجر را در تنش فرو کردم و به سرعت فرار کردم.
بدنش بزرگ و بزرگتر شد تا با صدای مهیبی منفجر شد و به هزاران تیکه تقسیم شد..
صدای شادی نیک به هوا برخاست. با سرعت به طرفم آمد و مرا در اغوش کشید و صمیمانه تبریک گفت. من هم از شدت خوشحالی او را در آغوش گرفتم.
نیک گفت: با نابود شدن گناه تمام زخمهای بدن من هم خوب شد و از این جا به بعد با شادی و نشاط بیشتری به تو کمک خواهم کرد.
من بار دیگر از شدت خوشحالی نیک را محکم در آغوش کشیدم و تبریک گفتم.
سرانجام راه باز شد و ما به مسیر خود ادامه دادیم...
در حالیکه فراموش کرده بودم که قول و قرارم با نیک برای رسیدن به بهشت این بود که هیچ زخم و آسیبی از گناه بر تنم بر جای نماند....
✍ادامه دارد...
→ @zohur_media
🔴 توسل به امام زمان در سختی ها
🔹 مرحوم علامه مجلسی نقل میکند: فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند.حضرت میفرمایند:
🔺 اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو:
🌹 "یا مولای یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ"
"الغَوثَ اَدرِکنی".
(ای مولای من ؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...).
🔸 ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان"
🔹 سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
→ @zohur_media