eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط از شما خواسته بودم که اگه میشه و اگه میشه نیم ساعت دیر تر بیان...که با وجود شناخت من از خونوادشون این امر ممکن بود...بعد از یه مدتی من متوجه شدم که ایشون حرفای منو بد متوجه میشن و گاهی هم من از کلماتی استفاده میکنم که تو خونواده ما به یک معنی مشخص استفاده میشه و ایشون به معنای درست و تهرانی کلمه حرفای منو برداشت میکنن...و همچنین ایشون اصطلاحاتی استفاده میکرد که تو فرهنگ من ناپسند بود ولی تو خونواده ایشون اصلا بد نبود...و همچنین بسیار احساس بی کسی میکردم چون سر هر موضوعی که مورد پسندش نبود مثلا سرفه من سر غذا و...با پرخاش به من متذکر میشد و این واقعا منو میرنجوند...کم کم فهمیدم اسم پرخاش رو میذاره بی حوصله گی...و تازه فهمیدم که چه اشتباهی کردم...چون واقعا از نظر من اون حوصله اش تو انجام کارها و ...از یه مرد بیشتر بود و توی دوران عقد نمیفهمیدم چی میگفت که بی حوصله ام...اینو بگم که ایشون خیلی هم مهربونن و خیلی به من کمک میکنن تو کارای خونه وقتی مهمون میاد...تو کارای پایان نامه ام خیلی کمک کردن...همیشه میان دنبالم وقتی میرم دانشگا ه...کلا خیلی مهربون هستند...به خونواده خودشونم کمک میکنن که من واقعا این رفتاراشو دوست دارم و به خودم میگم اینم نقطه روشن زندگیت...ولی یک ساله تقریبا سر هر موضوعی که اختلاف نظر پیدا میکنیم ایشون منو کتک میزنه به حدی که گردنمو فشار میده تا خفه شم...و یا اینکه سرمو میزنه رو سرامیک...و البته فحاشی هم میکنه...آخرین دفعه تف تو صورتمم انداخت و منو تو آشپزخونه آنچنان به زد که همه بدنم درد میکنه...همیشه یه جام کبوده و اینو تا حالا به هیچ کس نگفتم و فقط صبر کردم و دعا کردم و از خدا خواستم...کلی نذر کردم که مشکلش حل بشه...تو عصبانیت اصلا کنترلش دست خودش نیست...مثلا خانه پدرم بودیم سر یه موضوعی بحثمون شد که نصف شب که همه خواب بودن لباس پوشید و جم کرد که برگرده تهران...یا مثلا یه بار میخواست به مامان من زنگ بزنه بگه بیاین دخترتونو ببرید...که خداروشکر تلفن مادرم اینا قطع بود...کلا خیلی غیر قابل پیشبینی میشه...کلی ظرف و وسایل خونه شکونده...و من واقعا بعد از یه مدت دیگه اعتماد و عشقم نسبت بهش کم شده...و خدا شاهده کمتر باهاش حرف میزنم که نکنه این حرف منو نپسنده یا اینکه وقتی از موضوعی ناراحتم اصلا به روی اون نمیارم که نکنه دعوا بشه...این در حالیه که من دارم روز به روز افسرده تر میشم و ایشونم اینو متوجه شدن...سر موضوع اخیر به حدی کتک خوردم که نمیتونم چند روزی بیرون برم...مادرشون رو باز برا تعیین تکلیف فراخوندن که مادرش این بار نیومد چون مریض بود و شوهرم اونجا رفت و تصمیم به این شده بود که بریم مشاوره...ایشون همش حرف طلاق رو میزنن تو دعواها...و من واقعا اذیت میشم...این موضوع اخیر هم سوء تفاهمیه که براشون بوجود اومده بود قبلا...و الان مدام اینو تکرار میکنن که تو تو مسائل شخصی من دخالت میکنی ...و دنبال اینن که یه نفر سومی بگه که من نباید تو مسائل شخصی ایشون دخالت کنم و حق رو به ایشون بدن...ایشون خودشون میدونن که کتک کاریشون خیلی زشته و میگن که روانیشون کردم...و اینکه من مدام پشت اشتباه بزرگ اون که همون کتک زدنه قایم میشم...در صورتی که من میگم به فرض من همیشه مقصر ٬ ما دو تا آدم هستیم که ممکنه با هم اختلاف نظر داشته باشیم و باید بتونیم بشینیم با هم حرف بزنیم نه اینکه دعوا کنیم...و من از شما همش بترسم...البته شوهر من خیلی سختگیره...کلا میگه ما مشکلاتی داریم که حل نمیشه...و من معتقدم که با صحبت کردن همه چی حل میشه لااقل هشتاد درصد از مشکلات قابل حله...بیست درصد هم تحمل میکنیم...ایشون اثلا تحملشون زیاد نیست و اگه موضوعی رو نپسندند حتما به زبون میارن..‌.ولی طاقت اعتراض بقیه رو ندارن...ببخشید سعی کردم تقریبا هر موضوعی رو که باز میکنم کامل بگم اما باز هم نشد...اگه سوالی داشتین که میتونست کمکتون کنه در مشورت دادن بهتر به من حتما بپرسین... من چکار کنم تا احساسم به شوهرم برکرده... اونو کمک کنم تا کمتر عصبانی بشه... سختگیریشو کم کنم... بفهمه زندگیه مشترکمون به خودمون مربوطه و نباید بقیه بفهمن... موقع عصبانی شدن ایشون چیکار کنم که تصمیمات غیر منطقی نگیرن... اعتمادم از ایشون سلب شده بابت یه مسائلی که خودشون برام تعریف کردن از گذشته و این منو اذیت میکنه...اگه لازم باشه بیشتر براتون توضیح میدم... اینکه بتونم حرفای دلمو بزنم و نترسم از اینکه اون نپسنده و دعوا بشه... ممنون از صبر و حوصله تون...💐💐💐💐🙏🙏🙏🙏🙏🙏 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سرکارخانم امیری مشاور خانواده👇 سلام خیلی ممنون از اعتمادی که به ماکردین بنده حرفهای شما رو خوندم میخوام ببینم یکسری که گفتین ایشون گفتن باید به مشاور بریم ایا رفتین ؟ اگر نرفتین چرا علتش چی هست ؟ 🌺پاسخ مراجع👇 سلام...ممنون از وقتی که گذاشتین... نه متاسفانه نشد...چون مرکز مشاوری که زنگ زدم برای هفت مهر بهمون وقت داد که متاسفانه چند روز پیش زنگ زدند و گفتند که خانم دکتر مسافرت هستن اون موقع و برا شنبه هفته پیش وقت دادند که متاسفانه همسرم سرماخورده بودن و حال خوبی نداشتن که گفتن زنگ بزن کلا کنسل کن ... من بیشتر مشکلم با همسرم اینه که بسیار غد هستند و زیر بار هیچ حرفی که حتی اذعان کنند به درست بودنش٬ نمیرن...این فقط در مورد رفتارشون با من نیست٬ بلکه کلا حرف شنوی کمی دارن...مثلا از کار اداری که آقا بالاسر داشته باشن بدشون میاد...و دوران سربازیشون از بدترین دورانهای زندگیشون بوده...با اینکه امریه گرفته بودن و توی بنیاد مسکن کار میکردن...میگن هر از چند گاهی با یکی دعوام میشد و میگن که همیشه حق با من بوده و همه اینو قبول داشتن که حق با من بوده ولی میگفتن کاش میگذشتی...و چون همسرم بسیار راستگو ه❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾...
نهایی مشاورمحترم سلام از وضعیت پیش اومده خیلی متاسفام عزیزم ببینید همسر شما دوچار پرخاشگری هست که ممکن هست به شما اسیب بزنه ایشون همون دفعه اول که دست روی شما بلند کرد باید تاوان پس میداد ومیدونست که وقتی دستی بالا میره برا پایین اومدنش باید تاوان پس بده شما باید با قاطعیت برخورد میکردین مثلا باید ایشون بدونن که شما پشتیبان دارید ویا از نظر قضایی اگر شما رو زدن شکایت کنید چه بلایی سرشون میاد باید ایشون بدونن که خانواده شما پشتیبان شما هستن از این به بعد بهش بگید که دیگه تحمل نمیکنید واگر ادامه پیدا کنه از طریق مختلف اقدام میکنید واصلا نترسید شما نباید خودتون رو قربانی کنید خدایی نکرده اگر بلایی سرتون بیاد اون موقع وضع بدتر میشه لطفا کاری نکنید بتونن کتک بزنن یا موقعی که عصبانی هستن محیط رو ترک کنید یا جایی برید که ایشون نتونن دست رو شما بلند کنند اگر کردن باید با قاطعیت جلوش بایستید باید بدونن که اگر خانوادتون پدرتون برادرتون بدونن که شما رو زدن چه جوری باهاش برخورد میکنن. ایشون نیاز به رفتار درمانی ودارو درمانی دارن حتما مشاوره رفتن رو جدی بگیرید واونجا بگید که شما رو کتک میزنن واینکه نکات مثبت همسر رو هم اشاره کردید از شما ممنونم که مثبت اندیش هستید .از این به بعد هم از کارهای مثبتشون لیست تهیه کنید وبزنید دیوار اتاقتون وجلوی خانواده خودتون یا خانواده خودشون حتما این موارد رو هم بگید وزمانهایی که خوب و خوش هستین بگید که چقدر از کارش ناراحت هستید واگر کار اشتباهی کردین حتما به شما بگن تا رفتارتون رو اصلاح کنید .ولی حتما پیش مشاور برین واگر ایشون زیاد تو خونه هستن مشکل شما نیست واکثر این موارد هم چون خونه هستن پیش میاد یا باید ایشون یک محل کار بیرون پیدا کنند یا شما اگر میتونید کارهای مختلف یا کلاسها ویا هر کاری که بیرون از خونه برید ساعاتی از روز رو حتما انجام بدید وبیرون از خونه باشید وبرای غد بودن ایشون کاری نمیشه کرد به مرور زمان باید انقدر لطافت به خرج بدین تا کنار رفتار درمانی هایی که پیش یک مشاور و دارو درمانی پیش یک روانپزشک انجام میدن انشاءالله وضعیت بهتر میشه واینکه ایشون میگن طلاق شما نگران نشین لطفا این رو نقطه ضعف خودتون نشون ندین وبرعکس باید بدونن که اگر کار اشتباهی کردن حتما شما رو از دست میدن با خانوادش ارتباطتون رو گرمتر کنید انشاءالله که مشکلتون حل میشه با توکل بر خدا .موفق باشید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تــو را میخواهم برای صبـح 🌞 برای ظهـر 🌤 برای شـب 🌙✨ برای همه عمـــر‌ @zoje_beheshti
سوال یه دختر ۱۸ساله هستم نزدیک یک سال پیش با پسری اشنا شدم و خیلی بهش علاقه مند شدم اشتباهاتی داشتم ک بزرگترینش اعتماد و رابطه جنسی بود متاستفانه دختر بودنم رو از دست دادم و گذاشت و رف و ترکم کرد...حدود ۹ماه بعد با ی اقایی اشنا شدم ازم خواستگاری کردن وگفتمم ک دختر نیستم ولی نگفتم بخاطر اشتباهاتم بوده گفتم ک تجاوز بوده واقعا هم رضایت نداشتم این اتفاق اجباری بود در حقیقت خیلی پسر خوبی بود اینی ک خواستگاری اومد ب شدت موادب و خوش اخلاق و قبول کردن چن ماه ک گذشت وقتی خانوادم متوجه رابطم با ایشون شدن دختر نبودنم رو هم گفتم این اقا بخاطر مسائلی قول دوسال دیگرو دادن و شهر دیگ هستن اومدن و با خانوادم صحبت کردن و محرم شدیم البته خانواده ایشون نمیدونن بعد مدتی نمیدونم از کجا ایشون فهمید دروغ بوده و همون پسرو پیدا کرد و اونم گف حقیقتو ایشون از اون ب بعد عوض شد البته حقم داشت و سعی داشتم ارومش کنم خلاصه گف ک باید تموم کنیم البته بعد بحثایی این تصمیم گرفته شد ایشون ب خانوادمم اطلاع دادن و گفتن ک‌تمومه ولی بعد چن روز دوباره برگشتن و فرصت خواستن منم دادم البته من کلا مزاج تندی دارم ایشون واقعا خوب بود باهام بعد اون قضیه هرموقع بحث شده بهم تا دختر خراب و اینا گفتن و بی احترامی کردن درحالی ک من واقعا توبه کردم و درست شدم ناگفته نمونه قبل این قضیه خیلی خوب بود ذره از محبت برام کم نمیذاش چ عملی چ مجازی چ کادو و حرف و اینا واقعا ی ادم بی نظیر بعد فرصت دادن چن باره چون چن بار بد باهام حرف زدن و تا تونستن فوش دادن ولی کنار اومدم خلاصه اومدن و گفتم ک دیگ بهم نگ برو چ شوخی چ جدی هرچیم میشد میگف میرم ب همه بگم بعد اینکه رف سر ی موضوعی بازم بعد درس شدن همه چی بهم گف برو و دیگ نمیخوامت منم رفتم ولی بازم خودش اومد بازم فرصت دادم چن روز بعد بازم هرچی از دهنشون در اومد گفتن سر موضوعی و گفتن برو از زندگیم منم رفتم محرمیت باطل شد ولی الان بعد ی هفته اومده میگ فقط ی بار دیگ فرصت بده منم تو دوراهیم از طرفی خواستگار خوبی دارم ک شرایطمو قبول کرده از طرفیم ایشون میگن فرصت بده مشکلم اینه ک من واقعا بخاطر حرفاشون زده شدم و سرد شدم هیچ میلی ندارم ولی نمیدونم چیکار کنم هیچ حسی ندارم دیگ چون قول دادن دوبار زدن زیرش از طرفیم از خانوادش میترسم بعدا قبول نکنه ولی ایشون میگ خیلی دوست دارم واقعا نمیدونم چیکار کنم میشه کمکم کنید؟؟؟ خواستگار قبلیم ک محرم شدیم ۲۰ سالشونه و فعلا محصل هستند البته اون اقا بعد که ماجرا را فهمیدن اینجوری شدن قبلش خیلی خوب بودن ولی باور نکردن توبه کردم و درست شدم خیلی شکستم وقتی حرفای بد میگفتن یهم قبلا موافقت نمی کردم میگف میرم ب همه میگم ولی نمیگف فقط اذیت میشدم خانوادم هم ب عهده خودم گذاشتن خواستگار جدیدم ۲۶سالشونه و دارای شغل هستند دارای خانواده متدین و دینداری هستندو خانوادش هم با این ماجرا مشکلی ندارند چون منو میشناختن گفتن ک میدونم عوض شدی و تغییر کردی از این ب بعدو بساز گذشتتو درست کن و قبول کردن خیلی وقتم هس خواستگارن ولی نمیشد میگفتم قبول نمیکنن میدونم دوسم دارن ببخشیدا مزاحمتون شدم توروخدا حلال کنید میشه بگید مشکلم ضروریه جواب بدن؟ سرکارخانم منصوری مشاورگروه👇 سلام عزيزم اينكه شما ميفرماييد عوض شديد وتغيير كردين خيلي خوبه اما ببينيد نگفتين چطور فردي كه باهاش نامزد بودين فهميدن!ايا هنوز با اون اقا كه دوست بودين هرگونه ارتباط خاصي حتي كوچك داشتين و... اگر اينطور هست بايد بگم شما در رابطه ى جديد هم موفق نخواهيد شد كاملا بايد با اون اقا قطع ارتباط كامل باشيد.. اگر اذيت ميكنن بايد يك برخورد جدي باهاش بشه از طرف بزرگترشما، وپيشنهادم براي ادامه ى رابطه ي قبلي با اون اقا كه محرم بودين كاملا منفي هست و احتمال بسيار زيادي وجود داره كه بازم مشكل پيش بياد ببينيد كمتر مردي پيدا ميشود بتواند با اين شرايط باز كنار بيايد وادامه دهد حتي اگر اينطور تظاهر كند بعدها ممكن است خاطره هاي خود را مرور كند اما اگر خواستگاري كه ميفرماييد ٢٦سالشون حقيقت رو نميدونن كه چطور اينطور شده با حفظ مراقبت زياااد ميتونيد بهشون پاسخ مثبت بدين فقط حواستون رو خيلي زياد جمع كنيد موفق باشيد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سوال من یه خانم۳۸ ساله هستم و همسرم ۴۲ سال دارند و تقریبا ۲۳سال ازدواج کردیم .من دارای دو فرزند دختر هستم که هر دو ازدواج کردند . من خودم شاغل هستم و به همراه همسرم در یک شرکت مشغول کار هستم زندگی خوبی داریم و یک خانواده مذهبی هستیم .از اول زندگی در کنار شوهرم کار کردم و کمک خرج خانواده بوده ام و سختی های فراوانی را در طی این دوره داشته ایم ولی در عین حال در کنار هم خوشبخت بوده ایم . سال گذشته می دیدم که شوهرم خیلی زیاد از اینترنت و گوشی استفاده میکند و گاهی اوقات در حال چت کردن است ویک شب ازش پرسیدم سریع گوشی اش رو خاموش کرد و گفت چیزی نیست .من هم شک کردم و در یک فرصت گوشی رو چک کردم دیدم بله با یه خانم تو یه شهر دیگه داره چت میکنه ولی آشنا بود و کم و زیاد می شناختمشون .دل داده بودن و قلوه گرفته بودن .بعد از چند روز وقتی اعتراض کردم و بحث کردیم گفتن در حد حرف زدن من که از ایشون دورم و کاری انجام نمیدم .فقط تلفنی صحبتدمیکنیم و پیام میدادن.بعد از ماهایی که هر روز با حرف و بحث و ناراحتی من میگذشت و منو قانع میکردن و من دور از چشم ایشون در تلگرام با شماره ایشون وارد شدم و همسرم متوجه نبود و نشد پیامهای ایشون رو چک میکردم .و خیلی ناراحت میشدم و گفتم تلگرامتون رو حک کردم و اون خانم خیلی ترسیده بود و من شماره اونو داشتم و بهش پیامهای فراوانی دادم و به هر نحوی تذکر و تهدید و هر جور که از دستم بر اومد ولی از رو نمی رفت و میگفت من کاری با شوهرت ندارم فقط دارن به من مشاوره میدهن و ازشون کمک می خوام . در حالی که اون خانم شوهر داشت و یه دختر .بعد دیگه تو تلگرام پیام نمی ذاشتن و به صورت پیامکی پیام ردو بدل میشد و حتی به شوهرم گفته بود بعد از دادن پیام حتما همه رو پاک کن و گوشی ات رو چک کن .این ماجرا تا ۹ ماه ادامه داشت .هر جور با شوهرم صحبت میکردم و چند وقتی بیخیال شدن و وقتی دیدم که دست بردار نیستن گفتم به یه شرط با هم پیام بدین که یه گروه ۳ نفره تو لگرام داشتیم و پیام ها رو اونجا بگدارین خیلی برام سخت بود و با هماهنگی من تماس تلفنی داشتن ...... من خیلی با همسرم صحبت کردم همیشه می گفتم من من چیکار کردم مگه من چی تو زندگی کم گذاشتم کمبود محبت کمبود زناشویی کمبود احترام چی کم گذاشتم که داری این کارو میکنی .میگفت هیچ مشکلی تو زندگی با تو ندارم .خیلی تو رو دوست دارم .ولی این کارو انجام میداد تا بعد از گذشتن چند ماه یه روز که باهاشون بحث کرده بودم و از اون خامم ناراحت و با بحث و دعوای فراوان گفت اگه شوهرت بگه دیگه تموم منم تموم میکنم و فکر نمی کرد که همسرم بگه تموم و خیلی ناراحت شد و گفت حلالت نمی کنم و این حرفها و دیگه تموم شد من خیالم راحت شد ولی گاهی اوقات گوشی رو چک میکردم و دیگه خبری نبود . حالا باگذشت چند ماه باز یه شمارهای دیگه ای تو گوشی اش دیدم.میگه چرا تو گوشی من سر میکشی .می دونم کارم درست نیست ولی نمی تونم نحمل کنم .اعصابم به هم میریزه و حالا که حرف میشه میگه با حرف زدن به بعضی از خانمها کمک میکنم ....آیا این کار درسته ؟ به خدا همه حسرت زندگی مارو میخورن من به خاطر این گه همسرم و زندگی و دخترها مو دوست دارم .نه می تونم با فامیل خودم مطرح کنم و نه با خانواده شوهرم .نمخوام کسی سر در بیاره به خدا فقط به خاطر حفظ زندگی ام صبر کردم .همه حسرت زندگی ما رو میخورن .همه جا تو فامیل و سر کار و دوست و آشنا خیلی احترامشون رو دارم حالا عاجزانه از شما کمک می خوام با تشکر فراوان .معذرت میخوام ازاینکه پر حرفی کردم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سرکارخانم منصوری مشاور گروه 👇 سلام عزيزم خب خداروشكر كه زندگي رضايت بخش هست ببينيد اگر در حد صحبت عادي و ...هست پيشنهادم اينكه شما يك مدت اصلا گوشى همسرتون رو چك نكنيد و اگر متوجه شد كه شما فهميديد هم باز به روش نيارين و كارئ بهش نداشته باشين.. در اين زمان در نزديكى روابطتتون بيشتر تلاش كنيد و رابطتتون رو از قبل هم گرم تر كنيد ببينيد چه كارهايي ميتونيد بكنيد كه همسرتون خوشش مياد و بهش مجذوب ميشه، سعي كنيد همسرتون رو مشغول كنيد(با كار،فعاليت،بيرون،فيلم ديدن،تفريح،مهمانى و..) تافرصت كمترى براي رفتن به فضاى مجازي پيدا كنند،ببينيد وقتي همسرتون ببينن كه شما متوجه ميشيد اما به روشون نمياريد كم كم اين عادت ازشون مي افته.. كمي صبوري كنيد و به خودتان هم بيشتر ازقبل اهميت بدهيد برنامه ى ورزشى تفريحي و...حتما در برنامه هاتون قرار بدهيد موفق باشيد🙏🏻🌹 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش اگه فقط بتونی یه جمله به خدا بگی چی میگی؟؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_behesh
میگم چقدر خوبه که دارمت😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ بابت همه چیز شکرت مرسی که هستی خداجون قربونت برم چقدرصبرت زیاده😔 خداجون چقدر خوبه که دارمت😘😘 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش اگه فقط بتونی یه جمله به خدا بگی چی میگی؟؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_behesh
کمکم کن ازت غافل نشم خوبه که تو تک تک لحظه هام حست میکنم لحظه های خوب و بد زندگیم🙏❤️ منو ببر کربلا خدایا همه انسان هات رو ببخش و بیامرز بعد از دنیا ببر🙏 فقط تو این مشکلات و اوضاع 😓 عجب صبری خدا داری خدایا خیلی دوستت دارم❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش اگه فقط بتونی یه جمله به خدا بگی چی میگی؟؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_behesh
من میگم خداجونم ازاینکه هواموداری همیشه دستموگرفتی ممنونتم عاشقتم خداجون من قبلنا ازیادمیبردم خداهس کمک حالم هس بهم توجه داره ولی بعد یه اتفاقی که برام افتادازاون روزحضورخدارو توثانیه به ثانیه ی زندگیم حس میکنم🙏 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
عشق ابدی من ♥️ به توقول میدم ✋️ که تا آخرهستم 👫 من همیشه سرحرفم هستم 🗣 عاشقت بودم 😘💞 عاشقت هستم ♥️💓 عاشقت خواهم ماند 💋 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
   👌 خانم‌ها اينگونه حرف بزنند   ❤️❤️  تشكر با قشنگ‌ترين كلمات وقتي همسرتان كارهاي مردانه‌اش را انجام مي‌دهد، پيش خودتان نگوييد به وظيفه‌اش عمل كرده و نيازي به تشكر نيست. فكر نكنيد مردتان به‌خاطر دست‌هاي قوي و توانايي‌هاي مردانه‌اش نيازي به شنيدن تشكر ندارد. در ازاي هر قدمي كه براي شما و زندگي مشترك‌تان برمي‌دارد، از او تشكر كنيد. به او بفهمانيد متوجه هستيد كه براي شما چه كارهايي انجام مي‌دهد. جملات ساده‌اي مانند: ممنون كه مرا صبح‌ها تا ايستگاه مي‌رساني، متشكرم كه با تمام خستگي ات خريدهاي خانه را انجام مي‌دهي و جملات ساده‌اي كه نشان‌دهنده قدرداني شماست، براي او بسيار انرژي‌بخش خواهد بود. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
: قسمت دهم: عبارت " " را به کار ببر. من از  این جمله استفاده کنم، چون با آن . 💝 🌙این جمله را اگر می توانید بنویسید اگر می توانید روزی چند بار تکرار کنید: 🌞من در مرحله ی ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
: قسمت یازدهم : 🌙عبارت " " را به کار ببر این جمله را اگر می توانید بنویسید اگر می توانید روزی چند بار تکرار کنید: 👇👇 🌞 ام و .💍💕 🌙عبارت " ، بیفتد " را به کار ببر مثال: 🌞در عرض چند روز آینده خیلی اتفاق ها ممکن است بیفتد تا من با آشنا شوم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
: قسمت دوازدهم : ✍اطلاعات کسب کن ✍خواسته ات را به چندین بخش تقسیم بندی کن. ✍گام اول از شما خواستم که در باره ی خودتان، خدا و زندگی بنویسید.... 🙏 امیدوارم یادداشت هایتان را نگاه داشته باشید.... در این جا می توانید از آنها استفاده کنید... چون با توجه به دیدی که از خود و زندگی تان دارید می توانید بهتر متوجه شوید که چه باید بکنید که به خواسته تان زودتر برسید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش بزرگ ترین ایرادت چیه؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
عصبی شدن و ترسو بودنم... از نظر اقایی صرای بلندم😑😑😑 ایراد من هم اینه که کمی منفی بین شدم ودر مورد موضوعی یا اتفاقی منفی فکر میکنم وانقدر حرص میخورم که واقعا خودم هم کلافه میشم اینه که خیلی نکته سنج وریزبینم وهمین باعث میشه که بقیه اذیت بشن ،مثل پسرم که همیشه میگه خیلی گیر میدی به یه چیزی همسرم هم روش نمیشه به زبون بیاره ولی باسرش تایید میکنه😐😐 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش بزرگ ترین ایرادت چیه؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام به همه اعضا گروه صبحتون بخیر ❣ راستش بزرگترین ایراد من که خودم متوجهش شدم و خیلی بد جوگیر شدن متاسفانه خیلی زود جو فضا و مکان و افراد میگیردتم 🙍 خیلی تلاش میکنم که اینطوری نباشم چون بنظر خودم خیلی خصلت بدیه و بیشتر از همه باعث اذیت شدن خودم میشه و بعدش همسرم 💀 اینم بگمااااا به نظر من بعضی وقتا همسرمم جوگیر میشه 🙈 حالا فکر کنید دوتا جوگیر باهم میخوان زندگی کنن😂😂😂😁😁😁 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
سلام من۲۸سالمه و با همسری۹ سال تفاوت سن داریم. حدود سه سال نامزدی و ۶ ساله زیر یه سقفیم.😍 و یه پسر داریم.😃 منم مثل خیلی از دوستان رفتارهای بچگانه داشتم😔 باعث خیلی از و من بودم، مخصوصا با زودرنجی م!😔 کاش این کانال زودتر ساخته میشد.🙁 اما الان دارم خودمو عوض میکنم. حتی همسرمم داره عوض میشه. الان فهمیدم با محبت های هدفمند مردها جذب میشن! با و عشوه و لوندی! نه فقط با غذای خوشگل و کدبانوگری! ❤️کنار هر کاری که براش میکنید یه بیاید، مثلا بگید عشقم لباساتو شستم! اما حواستون باشه منت نشه! تا قدر کار و محبت تونو بدونه. ❤️زن باشید، ظرافت خودتونو حفظ کنید، کارای سنگین انجام ندید، بجای اینکه بگید نمیتونم، بگید: عزیزم سنگینه زور بازوی مردونه شما رو میخواد.😁 چون مردا از زن ضعیف بدشون میاد، شوهر من الان طوری شده که خودش به من میگه سنگین جا به جا نکن، خودم میام.😜😍 در حالی که قبلا میگفت: نگو نمیتونم، زشته.😕 منم سیاست به خرج دادم و با پنبه سر بریدم😁 ❤️گاهی خودتونو لوس کنید، مثلا وقتی زخم یا مریض شدید بچه بشید و بگید اوف شدم.😕😂 این طوری یاد میگیره نگرانتون بشه. ❤️ هیچ‌وقت زیادی گذشت نکنید. باشید، گاهی خودتونو تحویل بگیرید. ❤️شوهرم اوایل که رفتارامو دید، گفت باز چی خوندی!😂 اما الان میگه چه کانال خوبی پیدا کردی! خودشم یاد گرفته ابراز علاقه کنه!❤️😍 امروز رفتیم باغ، واسه اولین بار اسممو روی تنه درخت با رنگ نوشت.😳 کاری که حتی تو نامزدی هم نکرده بود.😍😃 👇 👇👇👇 @Marziiiieh @zarin9 ☝️آیدی جهت ارسال 👇 و ها ها زندگی زناشویی اعضا 🔵 بدون ذکر مشخصات بینام وارد کانال میشه🔵 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#نکته #هر_دو_بدانیم #تماس_فیزیکی یکی از زبانهای اصلی عشق است.گرفتن دست همسر وقتی از غذا تشکر میکنید،گذاشتن دست تان روی شانه ی همسرتان وقتی تلویزیون تماشا میکنید،بغل کردن همدیگر بعد از اینکه مدتی ازهم جدا بوده اید و هر نوع لمس#محبت_آمیز یکدیگر نشانه ی عشق و محبت است @zoje_beheshti
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش بزرگ ترین ایرادت چیه؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام به همه دوستان عزیز من خیلی زود عصبی میشم وپرخاشگرم خیلی زود خودمونی میشم که دوست ندارم وقتی گرم می گیرم طرف مقابل خودش رو می گیره تو دلم هزار تا بد وبیراه میگم چرا اینقدر زود گرم گرفتم بزرگترین ایراد من اینکه زیاد گیر میدم و کش میدم موضوع رو و خیلی دقیقم مثلا همسرم اگه گفت فلان ساعت میام پنج دقیقه دورتر بشه دیگه هیچی فاتحش خوانده هست😄 باید سر ساعت بیاد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش بزرگ ترین ایرادت چیه؟؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام روز خوش چه چالش خفنی من که نمیتونم بگم ایراد دارم 😂 همیشه میگم حق با منه🙈 مقابل شوهرم خیلی کوتاه میام و کم اراده ام😒😕 از دوست داشتن زیاده🤒 سلام صبحتون بخیر من زود اعصبانی میشم اینم بگم درمقابلش زود ارام میشم .واینکه کینه ی نبودم ولی الان احساس مینکم کینه ی شدم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از آرشیو
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده. مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت. نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!» گفت: «منطقه.» از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود. گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!» خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.» گفتم: «تو که حالت خوب نشده.» لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
هدایت شده از آرشیو
با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.» از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!» گفت: «جانم.» گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.» تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.» گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.» گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.» گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.» سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.»
هدایت شده از آرشیو
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!» زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.» جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.» گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.» ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.» گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»