eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری..!؟؟؟ همسر او گفت: همه آنها را، بزرگشان و کوچکشان، دختر و پسر، همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم. شوهر گفت : چگونه دل تو برای همه آنها جا دارد..!؟ همسر جواب داد: این خلقت خدا است که دل مادر برای همه فرزندان خود وسعت دارد. مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد....!! خدا بیامرزدش... روشش خوب بود برای قانع کردن ولی موقعیتش كنار كارد و ساطور غلط بود ! مراسم آن مرحوم ، صبح و ظهر و عصر فردا جهت عبرت سایرین در سه سانس برگزار میگردد😐😐☺️☺️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.» چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.» بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.» شانه بالا انداختم. گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.» این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد. صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!» پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم.
آن وقت رسم بود. همه این طور بودند. بعضی ها که بچه هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگ تر بودی را نوشت ستار. شمس الله و ستار که دوقلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمس الله را نوشت 1344 مال ستار را نوشت 1337. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگ تر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛ نشد.» صمد لبخندی زد و گفت: «آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی ؛ برّ و بر نگاهش می کردم. از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد. این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.» صمد دوباره رو کرد به من و گفت: «بالاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.» گفتم: «کم خودت را لوس کن. مگر حاج آقا نگفتند تو از اول صمد بودی.» صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم.
تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.» پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره. گفت: «قدم!» نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی. گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.» با تعجب نگاهش کردم. همان طور که با تکه ای نان بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آماده بود تا برویم آن طرف رود. نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم. گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد. آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم. @zoje_beheshti
زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند. آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.» دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم. گفت: «برایم چای بریز.» صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!» گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم.
صورتش را بوسیدم و گفتم’ برادر جان خیلی از بچه ها مجروح شده اند، طاقت بیاور.’ دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی یکی یا شهید می شدند، یا به اسارت درمی آمدند و یا مجروح می شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم: ’طاقت بیاور، با خودم برمی گردانمت.’ یکی از بچه ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی ها. موقعی که می خواستم ستار را کول کنم و برگردانم. درویشی گفت حاجی! مرا تنها می گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیرالله درویشی. او را داشتم کول می کردم که ستار گفت بی معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظه سختی بود. خیلی سخت. نمی دانستم باید چه کار کنم.» صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! مانده بودم توی دوراهی. نمی دانستم باید چه کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می توانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. این بار دوباره هر دو اصرار کردند. رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا.
با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی خواهی؟! گفت تشنه ام. قمقمه ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی خالی.» صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: «قدم جان! بعد از من این ها را برای پدرم بگو. می دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند.» گفتم: «پس ستار این طور شهید شد؟!» گفت: «نه... داشتم با او خداحافظی می کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه ها می گویند خیرالله درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند.» بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: «بیا صبحانه ات را بخور.» گفت: «میل ندارم. بعد از شهادتم، این ها را موبه مو برای پدر و مادرم تعریف کن. از آن ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم.» ادامه دارد...
هدایت شده از ٠
"راه‌هــایی بــرای جــذب شــوهر" 1⃣ جداً از مقایسه او با دیگران اجتناب کنید: 👈 مقایسه و انتقاد همچون ویروس به بدنه زندگی شما آسیب وارد می‌کنند و به مرور زمان و به طور تدریجی زندگی‌تان را به تباهی می‌کشاند. این دو مؤلفه دشمن صمیمیت است و مردان به آنها بسیار حساس هستند. هیچ‌گاه اقتدار و قدرت همسرتان را خدشه‌دار نکنید. 2⃣ غرورش را نشکنید: 👈 غرور مرد، همچون قوت روزانه برایش ارزشمند است و هرگز در بدترین شرایط نیز حاضر به شکستن آن نیست و اگر شما برای مقابله با مشکلاتتان این صفت را تهدید نمائید بدانید با دستان خود تیشه بر ریشه زندگی خود زده‌اید و مردانگی او را زیر سوال برده‌اید. مثال‌های زیادی هست که باعث میشه غرور مرد خدشه‌دار بشه؛ بدگویی توی جمع، بی‌اعتبار جلوه دادن مرد و... 3⃣ نقش بازی نکنید: 👈 اعتماد و صداقت خود را به او نشان دهید و هرگز سعی نکنید برای جلب توجه همسرتان برایش نقش بازی کنید. 4⃣ توانایی های همسرتان را تایید کنید: 👈 مردان نیاز شدیدی به تایید شدن دارند. مثلا از کارهای فنی‌شون در خونه، یا هرچیزی که در اون مهارت دارن تعریف کنید؛ تعریف الکی نه، واقعی!!! 5⃣ مردان از شنیدن نصیحت و پند متنفرند: 👈 با نصیحت نکردن، زندگیتان را گرمتر و عاشقانه کنید. تکرار می‌کنم شوهرانتون رو نصیحت نکنید؛ چون کانون گرم خانواده با مشکل روبرو میشه! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#نکته یکی از بزرگترین اشتباهاتی که ما در انتخاب زوج آینده مان میکنیم این است که فقط نگاه میکنیم ببینیم او چقدر ما را دوست دارد و رفتارش با ما چگونه است و توجه نمیکنیم که در اصل چقدر خودش را دوست دارد. @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
شیرازیه به زنش پیامک میفرسته : گل سُرخم سفره ی ناهارو آماده کن ربع ساعت دیگه میرسم ! وقتی میاد خونه ، می بینه زنش بهترین غذاها و مخلّفات و.... روی میز چیده ، قشنگترین لباس را پوشیده و آرایش و..... 👩🏻 خطاب به شوهرش میگه : عزیزم چیطو شد که برای اولین بار ، منو " گلِ سُرخ " خطاب کرده بودی ؟؟! مرد با خونسردی جواب میده : من منظورم : فلکهٔ گُلسرخ بود 😛😛😛😂😂😂😂😂 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🌺 ❇️ آرامش شب نصیب کسانی است.. که دعا دارند، ادعا ندارند نیایش دارند ، نمایش ندارند حیا دارند ، ریا ندارند رسم دارند و اسم ندارند و مانند شما همراهان عزیز کانال عاشق هستند 🙏همگی با هم در دعا متحد میشویم🙏 خدايا.. به ما بياموز دريابیم که زندگي سراسر مقدس است و فقط نيروي خداوندست که كه در تمام هستي جاريست و به همه ی موجودات جان مي بخشد. پس تو ای پروردگار مهربان.. ياریمان كن که با همه کس و همه چيز با عشق و احترام رو به رو شویم و خود را از ديگران و کل هستی جدا نبينیم.. آمین 🙏🙏🌹 شبتون روشن به حضور خالق مهربان😊🌈 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
یک صبح بخیر قشنگ یک دعای ناب از عمق جان تقدیم به کسانیکه جنسشون کیمیاست عهدشون وفا مهرشون پر از صفا و حسابشون از همه جداست سلامـ صبح زیباتون بخیر @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
#ذکر_روز_سه_شنبه 💯مرتبه:یا ارحم الراحمین 🌿ای بخشنده ترین بخشایندگان🌿 خدایا!🙏 🍃بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد. نگاهت را از ما دریغ نکن.🍃 @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
صبحگاهى عزيزمن.. وقتي دعا ميكى باور كن كه خواسته هايت را دريافت كرده اى وبه اين صورت به انها ميرسى💚 🍃🌸🍃امروز ، چقدرزیبا و دلپذیر است ، چشمانم را میگشایم‌ واین خلقت هستی شگفت انگیز را ستایش میکنم عظمت خدای قدرتمند ،دلم را قرص میکند... خدای مهربونم ، امروزکارم‌‌برایم مثل تفریح لذت بخشه...لحظه هایم پر از شادی ونشاط است، قدرت تو همواره پشتیبان منست و زندگیم‌رو به تازگی و شکوفایی است.... چگونه تو را شکر نکنم. من قدرتمند هستم خداوندا سپاسگزارم 🔑💖هيچ وقت در رسيدن به انچه از ته دل ميخواهى تسليم نشو🙏🏻 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
📙حضرت علی (ع) فرموده است: ✅زیبا سخن بگویید و خطاب کنید، تا جواب زیبا هم بشنوید. 💟به همسرتان و خانواده او احترام بگذارید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
4_5897765424904274941.mp3
2.65M
قیمت هر کدوم از ما چقدره؟ این یک قلم کاش هیچ‌وقت ارزون نشه. @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
زیر را نوشته و به در اتاق خواب نصب کنید 👇👇 گاهی سر بر بالین همسرتان بگذارید، با او گفتگو کنید، کلمات سوزان و عاشقانه رد و بدل کنید، یکدیگر را در آغوش بفشارید، عشق بازی با همسر؛ سرگرمی مومن است. 🔹پیامبر اکرم(ص)، وسائل الشیعه ص۸۲ عکس از تکالیف انجام شده خود بگیرید و برای ما ارسال کنید بزاریم داخل کانال ❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زیر را نوشته و به در اتاق خواب نصب کنید 👇👇 گاهی سر بر بالین همسرتان بگذارید، با او گفتگو کنید، کلمات سوزان و عاشقانه رد و بدل کنید، یکدیگر را در آغوش بفشارید، عشق بازی با همسر؛ سرگرمی مومن است. 🔹پیامبر اکرم(ص)، وسائل الشیعه ص۸۲ عکس از تکالیف انجام شده خود بگیرید و برای ما ارسال کنید بزاریم داخل کانال ❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
صبح آمد🌤 و دل غرق تمنای تو شد💓 خورشید☀️ خجل از رخ زیبای تو شد😻 صبحانه مرا به بوسه ای مهمان کن💋 ای آنکه👸🏻 دلم واله و شیدای تو شد💞 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تــو{👭✨} هیـچـ وقـتـ{⏰😻} نزاشــتے بفهـمـم{🙅😋} تنــهایے یعنے چــے{💞🍭} عاشقتمـ زندگیمـ{🙊💋} ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👇 معجزه عجیب کلمات و جملات در جذب همسر❤️❤️❤️❤️ براى ابراز محبت و افزایش مهر و عطوفت بین خودتون و همسرتان از چه زبانی استفاده میکنی 🤔 ایا تا به حال شده با زبان به خواسته ات برسی؟؟؟؟🤔 چطور مگه امکان داره🤔🤔 به ما هم یاد میدی😉😉😉 ایا تا به حال شده با زبان نیش دار به خواسته ات نرسی😔 به ما یاد نده😉😔 چطور با زبان محبت خودت را به همسرت نشان میدی🤔 از چه کلمات و لحن بیانی استفاده کنیم تا تاثیر گذار باش و به خواسته خودمان برسیم ؟؟؟؟🤔 همسرت را در تنهایی و در جمع چی خطاب میکنی🤔 و..... نظرات را به ایدی زیر ارسال کنید @fakhri62
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 #سیاست_زبان معجزه عجیب کلمات و جملات در جذب همسر❤️❤️❤️❤️ براى ابراز محبت و افزایش
با زبان محبت وعشق ❤️❤️❤️❤️و وقتی یه چیزی لازم دارم مثلا میگم چه خوب میشد این چیز و داشتیم توخونه چقدر راحت میشدم و البته یکم چاشنی مظلوم نمایی قاطی میکنم 😁 اگه همسری پول داشت برام میخره😕اگه پول داشتا😐با زبون نیش دار به هیچ جا نمیرسم تازه عقب گرد هم میکنم و بدتر میشه رابطه مون محبت خودمم و تو رفتارم و برخوردم نشون میدم تا دم در همراهیش کنم ببوسمش😍🙊خودم پیشقدم شم شبا😅😅 به خانواده ش احترام بذارم علی الخصوص پدرشوهر مادرشوهرم ((اینا خیلی مهمن😬)) و اینکه تو روز بهش زنگ بزنم حالشو بپرسم و تو جمع هم حمید اقا یا حمید جان یا آقا خیلی جمع صمیمی باشه عزیزم میگم