eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
ایجاد تنوع در رابطه 💟می تونید تو گفتگوی تلفنی یا پیامکی تون از ماجرای خرید لباس زیرتون و پوشیدنش از حمام رفتن و ...از انتخاب لباس زیر تون برای پوشیدن و .... برای تحریک همسرتون استفاده کنید 🌹خانومها مطالعاتتون رو تا اونجا که می تونید بالا ببرین از اونچه که همسرتون بهش علاقه داره بگیر تا اشپزی و طراحی و پزشکی و .... 🌹هر کاری خواستین انجام بدین قبلش تو اینترنت بررسی کنین ایده های خوبی می گیرین 🌹 اطلاعات اقتصادی شما در شکل گیری وضعیت اقتصادی خودتون و خانوادتون بسیار بسیار موثره ادامه دارد ...😊😉 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
ایجاد تنوع در رابطه 💟می تونید تو گفتگوی تلفنی یا پیامکی تون از ماجرای خرید لباس زیرتون و پوشیدنش از حمام رفتن و ...از انتخاب لباس زیر تون برای پوشیدن و .... برای تحریک همسرتون استفاده کنید 🌹خانومها مطالعاتتون رو تا اونجا که می تونید بالا ببرین از اونچه که همسرتون بهش علاقه داره بگیر تا اشپزی و طراحی و پزشکی و .... 🌹هر کاری خواستین انجام بدین قبلش تو اینترنت بررسی کنین ایده های خوبی می گیرین 🌹 اطلاعات اقتصادی شما در شکل گیری وضعیت اقتصادی خودتون و خانوادتون بسیار بسیار موثره ادامه دارد ...😊😉 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
💟 شده تا حالا به همسرت زنگ بزنی بگی خانمم امشب دوست دارم با هم شام بریم بیرون بعدشم قدم بزنیم؟ شده حرفاتو تو یه نامه با دست خطت بنویسی و بذاری تو یه پاکت و بهش بدی؟ شده شبا براش قصه بگی براش کتاب بخونی؟ شده بگی دوست دارم همین الان بغلت کنم؟ شده بعد ده سال زندگی تو چشماش نگاه کنی بگی هنوزم عاشقتم؟ اینا سادس اما برای زنان یه دنیا ارزش داره. خرید طلا لوازم سفر و امثالهم فقط موقتا نیاز به توجه خانم هارو جواب میده! زنا نیاز به احساسات و توجه عمیق دارن با کارای ساده و کم هزینه هم میشه همه دنیاش بشی امتحان کن همین ...😉 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
10 مرداد؛ جشن چله تابستان 10 مرداد ماه چهلمين روز از فصل تابستان است كه ايرانيان اين روز را جشن مي گرفتند و آن را جشن چله تابستان يا چله تموز مي ناميدند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
🍃 زنان دوست دارند با همسرشان ساعت‌ها به گفتگو بنشیند و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند، رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد. 👈 یک مرد موفق، مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد و با ترفندهایی به ارضا این حس زنانه همسرش بپردازد. ✅ توصیه می‌شود ساعاتی از وقتتان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید و با دل و جان، گوش به حرف‌هایش بسپارید... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
خریدکردن یکی ازعادت‌های زنان است باعث شادی خانم‌ها می‌شود مردان آنچه راکه نیازدارندمی‌خرند امازنان آنچه راکه دلشان می‌خواهد پس خریددرمردان یک هدف وبرای زنان یک تفریح لذت‌بخش است ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
◢ ▇ ◣ ◢ ▇ ◣ ▇ ▇ ▇ ◣ ◢ ▇ ▇ ▇ ◥ ▇ ▇ ▇ ▇ ▇ ▇ ◤ ◥ ▇ ▇ ▇ ▇ ◤ ◥ ▇ ▇ ◤ ◥◤ عشـــــق یعنـــــی . . . دوست داشتـــــن بی علـــــت . . . بوسه یــهـــویی . . . کادو بی موقـــــع . . . آغوش بی منـــــت . . . نوازش بـــــی عادتـــــ . . . دل میخـــــواد . . . دلیــــــل نمیخواد ... !! باور کن زندگی همین دوست داشتنهای ساده س . . . همیـــــن . . . ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تولدت_مبارک از طرف ... به عشقش ...❤️😍 بهترین عشق دنیا از روزی که اومدی تو زندگیم حالا با دلیل دارم نفس میکشم❤️به زندگیم معنا دادی انگار اصلا تو هدیه خدایی🙂همیشه کنارم بمون همیشه برام بخند😊بی تو هیچی رو نمیخواااااااام فقط تا ابد کنارم باش... بدون که قلبم فقط و فقط برای تو میتپه وبی تو هیچم عاشقانه ترین حس رو با تو دارمو خوشحالم که دارمت خوشحالم که به دنیا اومدی و دنیای من شدی❤️ تووووووووووووولدت مباااااااااااااااارک یکی یدوووووووونه من😍😍😍😍❤️❤️❤️😘😘😘💋💋💋🌹🌹🌹🌸🌸🌸🎂🎂🎂 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
خوشبخترین زنان دنیا: ١.حضرت خديجه که مادرشوهر نداشته، ۲_ ازاون خوشبختر حوا بوده که اصلا" قوم شوهر ندیده و شوهرش آدم بوده ۳ _ خوشبختر از همه.... حضرت مریم بوده که كلا" ریخت شوهر رو هم ندیده،خلاص.😆😆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
8.mp376789(1).mp3
979.8K
❓ در برابر پرخاش مردها چه کنیم؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
روز اول👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/3420 روز دوم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/3557 روز سوم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/3960 روز چهارم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5173 روز پنجم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4059 روز ششم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4354 روز هفتم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4648 روز هشتم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4788 روز نهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5031 روز دهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5174 روز یازدهم https://eitaa.com/zoje_beheshti/5245 روز دوازدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5339 روز سیزدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5549 روز چهاردهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6431 روز پانزدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6566 روز شانزدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6693 روز هفدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6785 روز هجدهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7234 روز نوزدهم https://eitaa.com/zoje_beheshti/7379 روز بیستم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7675 روز بیست و یکم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7754 روز بیست و دوم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7861 روز بیست و سوم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8012 روز بیست و چهارم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8143 روز بیست و پنجم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8204 روز بیست و ششم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8310 روز بیست و هفتم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8599 روز بیست و هشتم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8701 روز بیست و نهم👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/8913 روز سی ام👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/9036 روز سی و یکم https://eitaa.com/zoje_beheshti/9160 روز سی و دوم https://eitaa.com/zoje_beheshti/9391
یقینا به هر کدوم از ما بگن شما نیاز دارید یک استاد و مربی اخلاق داشته باشید ؟ ✅خواهیم گفت بله ، نیاز داریم ، چقدر خوبه یه آقای بازاری خدمت یکی از خوبان رسیدند ، اقای رجبعلی خیاط ، بعضی علما خاطرات ایشون رو نوشتند . 🔶بنده منزل ایشون رو در چهار راه مولوی تهران دیدم و چرخ خیاطی ایشون هنوز کنار اتاق بود . چرخی که از فرزندان ایشون میگفتند که پای این چرخ ایشون بارها به خدمت حضرت مولا ولی عصر (عج) رسیدند. ❌پیش ایشون میان میگن گره افتاده به کارم چه کنم ؟ اوضاعم به هم ریخته ایشون نگاه میکنند ، خب اولیای خدا وقتی پرده جلوی چشماشون نباشه ✅طبیعتا میتونن هر چیزی رو اراده کنند ببینند. به این آقای بازاری تاجر میگن که شما چند سال قبل ارثیه باباتون و که تقسیم میکردین ، 🔴حق خواهرتون و کامل ندادین به این دلیل گره افتاده به کارتون بریدخواهرتون و راضی کنید میان پیش خواهر میگن خواهر تو چرا چیزی به ما نگفتی وقتی ازما راضی نیستی؟ موقع تقسیم ارث میگفتی ، 🔶خواهر هم محبت به برادر داره با اینکه ته دلش راضی نیست اعلام میکنه نه عزیزم شما بالاخره برادر ماهستی ، پول پیش شما باشه انگار پیش ماست نه خواهرمن ، شما باید راضی بشی حق شما در اموال ماست والا من گرفتاری سنگین پیدا میکنم ، به پول امروزمان صد هزار تومان به خواهر میدن ، 🌸خواهر خوشحال میشه و تشکر میکنه ، میان پیش آقای رجبعلی خیاط ایشون عرضه میدارند نخیر ته دل خواهرتوهنوز راضی نیست وخواهر تو هنوز احساس حق میکنه در اموال تو واین حقم وجود داره باید بری راضیش کنی دومرتبه و سومین بار باز مجبور میشه بیاد پیش خواهر سیصد هزار تومان پول اون زمان میده ، ✅خواهر راضی که میشه آقای رجبعلی خیاط نگاه میکنه با چشم بصیرتی که داره به آقای بازاری تاجر میفرماید که خب مشکلت حل شد از فردا گره هات باز میشه یکی از عواملی که رجبعلی خیاط رو به این درجه رسوند ، نماز مودبانه ی بدون تکبر بود . بیاین ما هم تمرین کنیم یه نماز خوب بخونیم . ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
⬛️ عفونت تریکومونایی (عفونت واژن در خانم ها) ▪️یکی از شایع ترین عفونتهای زنانه که معمولا تمام خانم ها در طول دوران زندگی آن را تجربه میکنند عفونت تریکومونایی است. ▫️وقتی دچار این عفونت باشید به یکباره حس میکنید که خیس شدید و گاهی فکر میکنید دچار بی اختیاری ادرار شده اید. ▪️این نوع عفونت مسری است و از فرد به شریک جنسی منتقل میشود. پس در هنگام درمان شریک جنسی نیز باید درمان شود. ❌تریکومونا در مردان بدون علامت است❌ ▫️این عفونت بسیار بد بو و آزار دهنده است و گاهی همراه با عفونت های دیگر دیده میشود. 🔳علایم شایع 👈ترشحات آبکی 👈زرد مایل به سبز رنگ 👈روان و کف آلود 👈سوزش 👈خارش 👈التهاب آلت تناسلی 🔲 ﭘﻴﺸﮕﻴﺮﻱ‌ 👈ﺩﺭ ﻃﻮﻝ‌ ﻣﻘﺎﺭﺑﺖ‌ ﺍﺯ ﻛﺎﻧﺪﻭﻡ‌ﻫﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ‌ ﻛﻨﻴﺪ.‌     🔳 توصیه ها 👈ﺍﺯ ﺩﻭﺵ‌ ﻣﻬﺒﻞ‌ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ‌ ﻧﻜﻨﻴﺪ.  👈ﺍﺯ ﺯﻳﺮﺷﻠﻮﺍﺭی ‌ﻫﺎی‌ نخی‌ ﻳﺎ ﺟﻮﺭﺍﺏ‌ ﺷﻠﻮﺍﺭی‌ ﺩﺍﺭﺍی‌ نخی ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ‌ ﻛﻨﻴﺪ.  👈ﺑﻪ‌ ﺟﺎی ﻭﺍﻥ‌ ﺣﻤﺎﻡ‌ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ‌ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ‌ ﻛﻨﻴﺪ. 👈ﺍﮔﺮ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﻛﺮﺩﻥ‌ ﺑﺎﻋﺚ‌ ﺳﻮﺯﺵ‌ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ‌ ﻳﻚ‌ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ‌ ﻟﻮﻟﻪ‌ﺍﻱ‌ ﻣﺜﻞ‌ ﺭﻭﻝ‌ ﻛﺎﻏﺬ ﺗﻮﺍﻟﺖ‌ ﻳﺎ ﻓﻨﺠﺎﻥ‌ ﭘﻼ‌ﺳﺘﻴﻜﻲ‌ ﺑﺪﻭﻥ‌ ﺗﻪ‌ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ‌ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﻛﺮﺩﻥ‌، ﻳﻚ‌ ﻓﻨﺠﺎﻥ‌ ﺁﺏ‌ ﮔﺮﻡ‌ ﺭﻭﻱ‌ ﻧﺎﺣﻴﻪ‌ ﺗﻨﺎﺳﻠﻲ‌ ﺑﺮﻳﺰﻳﺪ.  👈ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ‌ ﻣﺮﻃﻮﺏ‌ ﺑﻪ‌ ﻭﻳﮋﻩ‌ ﺣﻮﻟﻪ‌ ﺣﻤﺎﻡ‌ ﻣﺮﻃﻮﺏ‌ نشینید.  🔳 ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ‌ 👈ﺍﺯ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ‌ ﺑﻴﺶ‌ ﺍﺯ ﺣﺪ، ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺗﻌﺮﻳﻖ‌ ﺑﻴﺶ‌ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﺪ. ✅ برای درمان حتما به پزشک زنان مراجعه کنید تا داروهای لازم را مصرف کنید و ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ‌ ﻛﻪ‌ ﺧﻮﺏ‌ ﺷﻮﻳﺪ، ﺭﻭﺍﺑﻂ‌ ﺟﻨﺴﻲ‌ ﺭﺍ ﺑﻪ‌ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻳﺪ. ﺣﺪﻭﺩ 10 ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ‌ ﺑﻬﺒﻮﺩﻱ زمان بدهید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
رابطه جنسي موفق 1 ساعت 1- آماده سازي عاطفي زن 20 دقيقه 2-آماده سازي جسمي زن 10 دقيقه 3- آماده سازي اندام جنسي زن 10 دقيقه 4- عمل جنسي 10 دقيقه 5- نوازش بعد از ارگاسم 10 دقيقه 🔴👆👆👆اینا همه غیر علمیست ، رابطه ای که بر پایه عشق،احساس و غریزه باشد با دقایق که بر پایه منطق و ریاضی است محاسبه نمیشود ، با لذتی که دو طرف از باهم بودن و یکی شدن در رابطه جنسی میبرند سنجیده میشود ممکن است فردی در کمتر از 5 دقیقه تحریک شود و فردی دیگر به دقایل طولانی نیاز داشته باشد ✅قانون رابطه جنسی موفق اینست که از همسرتان لذت ببرید و لذت را به او تقدیم کنید هر چقدر که میخواهد به طول انجامد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
✅چه خوب است مرد به همسرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل تو بودند، تو در دنیا نمونه ای🌹 💕وچقدر خوب که زن به شوهرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل من خوش شانس بودند و شوهری مثل شما داشتند. 💞اسلام این گونه از اخلاقیات را می پسندد و می خواهد بین زن و شوهر الفت برقرار باشد. زن خود را برای شوهرش و شوهر خودش را برای زنش بخواهد، نتیجه ی این گونه زندگی سعادت است. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
به کار بردن صحیح جملات در روابط هر جمله ای که با کلماتی مانند: باید، به هیج وجه، حتماً، اصلاً و... شروع شود 👈 اولاً: از لحاظ منطقی و تجربیات گذشته درست نیست زیرا مواردی بر خلاف آن رخ داده. 👈 دوماً: باعث خراب شدن رابطه می شود. مثلا نگویید : ✖ تو "هیچ" کاری برای من نکردی. ✖ تو "هیچ وقت" حوصله ی حرف زدن نداری. ✖ تو "هیچ وقت" به من اهمیت ندادی. ✖ تو "هیچ وقت" به خانواده من احترام نگذاشتی. ✖ تو "هیچ وقت" من را دوست نداشتی. ✖ "باید" برایم بخری. ✖ "باید" بیایی. ✖ "حتماً باید" ثبت نام کنی. ✖ "اصلاً" خانه پدرت نرو. پیشنهاد می شود که بجای جملات فوق از جملات زیر در روابط استفاده کنیم. ✔ دوست دارم بیشتر با من حرف بزنی و بهم اهمیت بدی. ✔ نیاز دارم بیشتر به خانواده من سر بزنی. ✔ نیاز دارم که بیشتر به من توجه کنی و هر از گاهی به من بگویی دوستت دارم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 زندگی مشترک، یک میهمانی است، آن را با زیباترین احساساتتان آذین ببندید! 👈 همسرتان مهمان اصلی لحظات زندگی شماست، سعی کنید همواره میزبان و مهمان نواز شایسته ای باشید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 توجه بیش از حد به کار 👈 یکی از مشکلات رایج زندگی های زناشویی این است که زوجین احتمالا ساعات کاری زیادی را بیرون از خانه صرف کار و قرارهای کاری می کنند. این ساعات زیاد کاری می تواند مشکل ساز شود چرا که به مرور باعث جدایی عاطفی زوجین از یکدیگر و حتی از فرزندان می گردد. برای جلوگیری از ایجاد چنین وضعیتی... 1⃣ بهره وری خود را در محیط کاریتان افزایش دهید تا راس زمان معینی از محل کار خارج شوید. 2⃣ برخی از وقتهای آزاد خود را برای بودن با همسرتان برنامه ریزی کنید. 3⃣ تلاش کنید توجهی را که مورد نیاز همسرتان است از وی دریغ نکنید. 4⃣ حتما بخش عمده تعطیلات اواخر هفته به خانواده تان اختصاص دهید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
1_19782606.mp3
7.57M
۳ بعضیا از پولشون لذت می برند بعضیا از بچه هاشون بعضا از زیبایی شون اما آدمای بزرگ... 💚 در کنار آنچه که دارند؛ 😇از دارایی های دیگران هم لذت میبرند! @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
ﻫﻤﯿﺸﻪ با دید مثبت همسرﺗﻮﻧﻮ ببینید مثلا ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ میگه ﺑﺮﺍﺵ یه ﭼﺎﯼی ﺩﻡ کن ، ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﻩ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺗﻮﻥ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺨﺘﺘﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ، ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻃﻌﻢ ﻏﺬﺍﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﺗﻮﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺧﺮﻭﭘﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﺒﺮﻩ، ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﺗﻮﻥ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻩ، ﭼﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﯾﻨﺪﺗﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩید مثبت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﭼﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ. نمیشه کُشتش که... دیگه میخواستی ازدواج نکنی والا ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
رمان شاید اون غریبه اگر میدونست ندا بابت نا آگاهی من چه رنجهایی کشیده اینقدر با چشماش بهش غبطه نمیخورد. دستش رو به بازوی ندا گرفت و وقتی ازجمله" مراقب خودت باش" ندا جون گرفته بودم ،تازه خودم رو روی نیمکت انتظار رها کردم تا فارغ از هر دغدغه ای این دقایق باقی مونده از انتظار رو با مرور قشنگترین خاطره مشترک با ندا سر کنم تا فرشته کوچولویی که داشت عنوان پدر رو بهم می بخشید از راه برسه و به همه نگرانیذهام خط بطلان بکشه. .. * (داستان به روایت ندا) صدای بوق مکرر نشون از قطع شدن تماس داشت ولی من هنوز توی شوک حرفهای مرد غریبه گوشی به دست خشکم زده بود. طرز حرف زدنش شباهتی به آدمهای بی سروپا نداشت و یا پشت جملاتش احساسات تلافی جویانه ای به نظر نمیرسد. موجی از اعتماد پشت کلماتش بود که با صدای جذابی که از عمق گلوش برمی خواست ،تو ذهنم دانای پیری مجسم شد که از عالم غیب اسرار آینده رو فاش میکرد. گریه سامان منو به خودم آورد. به محض اینکه بدن نرم و ظریفش رو تو بغلم گرفتم ، بوی عطر تنش رو با ولع به مشام کشیدم. دلم نمیخواست وجود پاک و بیگناهش از افکار بدی که توی سرم میچرخید کوچکترین آسیبی ببینه. ولی هرچی فکرم رو از موضوع منحرف میکردم باز پرتاب میشدم وسط یه دنیا علامت سوال و تعجب در مورد زنی که مرد غریبه ازش حرف میزد. بار اولی نبود توی این موقعیت گیر کرده بودم. از دولت ازدواج با مرد سربه هوایی مثل علی با انواع و اقسام چالشهای زندگی زناشویی مواجه شده بودم. اما برخلاف بار اول که همه چیز رو درمورد شوهرم باور کردم،ته قلبم یه ندایی بی گناهیش رو جار میزد ولی صداش به جایی نمیرسید چون پای تبرئه عشق در میون نبود. رفتارهای علی حاوی هیچ نکته ابهامی نبود. جدای از تغییراتی که ناشی از تجربه اول پدر شدن بود هیچ رفتار خاصی از خودش بروز نمی داد که بر اتهاماتی که بهش وارد شده بود صحه بذاره. نه مثل روزهای اول بی تفاوت و سرد رفتار میکرد و نه تظاهر به عشق می کرد. مدتی بود آلبوم روزهای زندگی منم مثل همه زندگی های سه نفره معمولی داشت ورق می خورد. تا اینکه حقیقت خیانت اول روی این شک سایه یقین انداخت و از سویی لحن آروم و نافذ مرد غریبه بدجور گریبان گیرم شد و شک دوباره مثل خوره به جونم افتاد و هر روز حس نزدیک شدن به بن بست رو بهم تلقین میکرد. به قدری ذهنم درگیر اثبات معادله خیانت اون بود که ندونسته دست از هیاهوی اعتراض کشیدم و باز دیوار بلندی از سکوت بین ما کشیده شد. به مرور زمان تسلیم حقیقت شدم و از انبوه ابهامات و ندونسته هام بدترین فرضیه برام به اثبات رسید،اینکه علی داره بهم خیانت میکنه. روزهای آفتابی و بی دغدغه زندگی مشترکمون تیره و تار شده بود در حالیکه آخرین ستاره آرزوهامم رو به افول گذاشته بود. هرچه از علی دست میکشیدم ، به پسرم دلبسته تر میشدم. از غالب شخصیت یه همسر وظیفه شناس درآمده بودم و فقط سعی میکردم مادر مهربونی واسه سامان باشم. جوری که با یه سرماخوردگی ساده اش سیاه روز بودم و به صدای قهقهه و غنج کودکانه اش دلم لبریز از امید میشد. وقتی به خودم اومدم دیدم از وقتی سعی داشتم علی رو نادیده بگیرم دیگه مادر شدن برام لذتی نداشت و من فقط داشتم از هجوم آزار و شکنجه روحی نزدیکانم خودم رو پشت تن ظریف و بی دفاع پسرم مخفی میکردم. هجوم احساسات منفی تو ذهنم تبدیل شد به کابوس شبانه ای که هرچند شب یکبار سراغم میومد و آرامشم رو برهم میزد . اونقدر نگران ندا بودم که بدون هیچ نیت عوام فریبی گفتم خانمم ترسیده. اجازه بده یه کم جلوتر همراهش باشم. بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود بهمون داد تا چند قدم بیشتر همراه قدمهای ندا واسه تجربه حس شیرین و تکرار نشدنی زندگیش بردارم. انتهای راهرو درب دولنگه ای بود که مرز بخش محسوب میشد و امکان نداشت بتونم پا داخل اون محدوده بذارم. ندا یک پا به طرف درب بخش برداشت و من مستاصل و امیدوار به اینکه دوباره ببینمش داشتم با همه احساسم که به چشمام اومده بود بدرقه اش میکردم. این روزها دست از لجاجت باهام کشیده بود و دیگه رفتارش اونقدر بحث برانگیز نبود. حتی شب قبل موقعی که داشتیم وسایل خودش و نوزاد رو کمکش توی ساک میچیدم بدون اینکه توی چهره اش عکس العمل دیگه بشه فهمید. با حرکت لبهاش و صدای محزونش ازم حلالیت طلبید. وقتی ندا رفت توی تخت و بعد از یک ساعت دیگه صدای غلطیدنش توی سکوت شب شنیده نمیشد، رفتم توی اتاق تا بدون اینکه نگران قضاوتش بشم یک دل سیر نگاهش کنم. نمیدونم چرا توی چهره اش هیچ ردپایی از زشتی که از یه زن باردار توی ذهنم نقش میبست، نبود. اگر کمی زحمت مخفی کردن اون شکم گرد و جمع و جورش رو به خودش میداد نمیشد حدسی بر بارداریش زد. جالب اینکه هر کسی از راه میرسید دلش میخواست با چشم بصری جنسیت جنین رو تشخیص بده. تو مکاشفات و توصیه های بهداشتی خاله و باجی های دور و بر شنیده بودم بچه تو پهلوهاشه و گاهی به سرم میزد از یکی بپ
رسم، چه جوری میشه که اینو میگن. ولی هیچ کس دوروبرم نبود که بپرسم و متهم به خاله زنک بودن نشم. میترا از همونجا فهمید منتظر نوزاد هستیم و دور از چشم ندا واسه اولین بار قولم رو بابت جنسیت زیر پا گذاشتم و به میترا گفتم دارم پسر دار میشم. توی لحظه های آخر بارداریش اونقدر احساسم بهش معصومانه بود که بابت همین هم عذاب وجدان داشتم. ندا با عجله سرش رو زیر انداخت و در حالیکه مثل 9 ماه گذشته سعی میکرد تغییرات بارداریش رو بروز نده قرص و مصمم به سمت درب میرفت. که در کمال ناباوری من ایستاد و وقتی از روی شونه اش داشت سعی میکرد برگرده و نگاهم کنه از بارون اشکاش نیمرخ گونه اش خیس خیس بود. داشتم از حساس ترین خاطره مشترکمون تصویر تو ذهنم ذخیره میکردم که خیلی فرز چرخی زد و در چشم برهم زدن هرم بدنش که همیشه درجه حرارت بالاش برام مطبوع بود به بدن منم سرایت کرد. خجالت میکشیدم بهش بگم چقدر دوسش دارم. تا حالا بهش نگفته بودم و اصلا زبونم فلج شده بود. ولی ندا که در اصل راهی مسیری بود که ترسش باعث شد رو همه غرورش فقط یکبار پا بذاره. دستهاش رو کودکانه دورگردنم حلقه کرده بود و دلم میخواست تا آبد با اون تن صداش که به معصومیت دختر بچه ای بود که به گردن باباش آویزون شده و همه دار و ندارش عشق خالص و حمایت کننده پدر مهربونی هست که متقابلا اونهم حاضره بمیره و غم تو صورت عروسکش نبینه،همینطور برام حرف بزنه تا بهم شهامت بده و بگم چقدر دوستش دارم. دستهام ناخودآگاه دور شونه های ظریفش حلقه شد و وقتی با دعای خیر و امید دیدارم بدرقه اش میکردم با تمام نیرو روی قلبم تمرکز کردم تا با صدای ضربانش حامل این پیام به قلبش بشه. حس خوبی بود که دلم نمیخواست تموم بشه. دلم میخواست هرچه زودتر به ساحل امنی میرسیدیم . توی اون لحظه که داشتم تو سکوت با همه شرفم به خودم قول میدادم خوشبختت میکنم، خانم پرستاری که دیده بود اومدنش طول کشید و به راهرو اومد صداش کرد. توی 6 ماه رابطه کاری کل هویت میترا در ذهن من توی سه خط خلاصه میشد. یک زن خودساخته که بیزینیس و پول الویت اولیه زندگیش بود و تمام معادلات زندگیش رو با اصول مادیگرایانه حل میکرد. اونقدر توی این فضا غرق شده بود که بعد معنویات براش تعریف نشده بود. کارهای مردونه رو خوب از پسشون برمیومد و واسه من نکته جالب شخصیتی اش همین بود که چطور همزمان میتونه هم با کفش پاشنه بلند تعادلش رو حفظ کنه و یورتمه بره و با عشوه زنونه نگاه مردها رو به سمت خودش هدایت کنه و در چشم برهم زدنی اونها رو از خودش نا امید کنه. همین تعریفی که تو ذهنم کردم باعث شد رفتارم به گونه ای باشه که اعتمادش جلب بشه و نوک پیکان هدفش نسبت به مردهای دیگه ، هیچوقت قلبم رو نشانه نگیره و همیشه از زاویه کنار نگاه میکردم و دلم میخواست بدونم چطور تونسته این مهارتها رو کسب کنه. در واقع اون قطعه مذکر تو شخصیت میترا باعث شد پیشنهاد شراکتی که داد بهش اعتماد کردم و منافع مادیم رو هم مسیر باهاش قرار بدم. سیاستهای خوش بینانه مالی من، به امید سود بیشتر تو بحث سرمایه گذاری در زمینه سهام کارخونه های مصالح ساختمانی نگران کننده شده بود. در واقع دست به ریسک بزرگی زده بودم و همه تخم مرغهام رو توی یه سبد چیده بودم. نتیجه بی تجربگی من داشت باعث از دست رفتن دو سوم سرمایه ای بود که نتیجه تلاشم توی یک دهه از عمرم بود. شاید اگر میترا نبود تا با هوش و ذکاوتی که به صورت ذاتی ازش برخوردار بود،این ضربه مالی میتونست کمرم رو خم کنه. خیلی زود وارد گودش کردم و با چند جلسه مشاوره درست بابت خرید و فروش به موقع سهام اگر چه سود چندانی برام نداشت ولی بلایی رو از بیخ گوشم رد کرد. وقتی به خودم اومدم که اونقدر به میترا نزدیک شده بودم که دیگه فقط خانم یوسفی نبود و طی رفت آمدهای چند ماه اخیر میدونستم توی 19 سالگی دوست پسرش بهش خیانت کرده و اون به دنبال رویاهاش به سمت کشوری دیگه پرواز کرده بوده. عجیب بود که دیگه رفتارهای میترا واسم معماگونه نبود. میدونستم از چه کینه ای نسبت به مردها داره زجر میکشه. گاهی ساعتها بدون نگرانی از اینکه افکارم به سمت مثبت یا منفی جهت پیدا کنه برام درد دل میکرد و صبورانه گوش میکردم و زمانی که لازم میشد بهش درست ترین راه رو نشون میدادم. از احساسم نسبت به میترا با خبر بودم که رد پایی از خیانت به ندا توش وجود نداره. ولی درست توی شرایطی که اونهمه انتظار واسه رسیدنش کشیده بودم ،بحران مالی داشت روانیم میکرد. از توان توضیح هر کدوم مستلزم اگاهی از عاملش بود و زنجیره وار باید تحت فشار زیادی قرارش میدادم. پس تصمیم گرفتم تو یه موقع مناسب بهم معرفیشون کنم. روزیکه داشتم ندا رو واسه وقوع بزرگترین اتفاق زندگیم به بیمارستان میبردم مسیر خیابونها رو فراموش کرده بود. اون روز استرس و ترس رو واسه اولین بار توی چشماش میدیدم ولی اونقدر داغون بودم که نمیتونستم با امواج انرژی مثبتم آرومش کنم. صبح خیلی زود باید بستری
میشد و خدا رو شکر که من از شنیدن جیغ و دادهای زنی که در حال زاییدن هست معاف بودم. همه چیز خیلی شیک تر و متجدد تر از اون چیزی که تو ذهنم مجسم شده بود اتفاق افتاد. بیمارستان خصوصی هزینه هنگفتی بابت دستمزد پزشک جراح بهم تحمیل میکرد ولی توی اون شرایط حاضر بودم همه داروندارم واسه داشتن هردوشون بدم. وقتی مراحل بستری شدن ندا انجام شد باید از یک کریدور رد میشد و به راهرویی عریض وارد میشد که انتهاش بخش بستری زنان بود. نگهبانی که پشت درب کوچک متصل به کریدور صندلی گذاشته بود و مانع رفت و آمد عموم به بخش بود،وقتی راز و نیازمون با ندا رو دید بهم اشاره کرد نزدیک تر برم. میون کویر برهوتی که پابرهنه از یک گردباد سیاه که لحظه به لحظه بهم نزدیکتر میشد و من خسته و نفس زنان داشتم فرار میکردم ولی پاهام دیگه یاری نمیکرد و به سختی به دنبال خودم میکشیدمشون. پاهام میون ماسه های نرم فرو میرفت و قدم برداشتن معمولی هم دشوار شده بود. به پشت سرم نگاه کردم گردباد سیاه مثل هیولایی وحشتناک به طرفم میومد که وقتی دیدم کاری از دستم برنمیاد شروع به جیغ زدن کردم ولی عجیب بود صدای جیغم به گوش خودم نمیرسید. تقلا بیهوده بود هیچکس نبود ببینه دارم تو گردباد گم میشم. تو عالم رویا به این فکر میکردم که من تو این بیابون برهوت چکار میکنم. چرا از خونه و زندگیم دور افتادم.. مرز رویا و واقعیت دستهای گرمی بود که دلسوزانه به سر و صورتم کشیده میشد و صدای جذاب و مردونه که به گوشم آشنا میومد. وقتی کاملا بیدار شدم از ترس بدنم میلرزید و قادر به حرف زدن نبودم. بعد از چند لحظه حیرت زده نگاهم کرد و بدون هیچ حرفی آغوشش رو به روم باز کرد. دلچسب تر از امنیتی که تو حلقه محاصره بازوهاش حس میکردم این بود که نیازم رو حس کرده بود. سرم رو به سینه اش چسبوند و با مهربونی گفت: - آروم باش عزیز دلم.داشتی خواب میدیدی. - علی خیلی وحشتناک بود. خیلی ترسیده بودم. خوب شد بیدارم کردی. - چقدر عرق کردی؟ معلومه خیلی ترسیدی. نگران نباش فقط یه کابوس بود عزیزم. شبنم عرق سردی که به صورتم نشسته بود تو حرارت آغوشش خشک شد. هرم نفسش بهم حس خوبی میداد و باعث شد کم کم به خواب عمیقی فرو برم. اما این کابوس هر چند شب یکبار تکرار میشد و هر بار بیشتر میتونستم استیصال و نگرانی رو تو چشمهای علی ببینم. بیشتر بهم محبت میکرد ولی هرچی تلاش میکرد فاصله بینمون رو از میون برداره کمتر نتیجه میگرفت چون تنها چیزی که میتونست خلاء رابطمون رو پرکنه کمی صمیمیت و دوستی بود ولی افسوس که واسه هردو ما سخت بود از پوسته زن و شوهر خارج بشیم و واسه هم بشیم همون مخاطب خاص. حیا وحریم رو بهانه قرار داده بودیم و برای هم یک دنیا معما و ابهام شده بودیم. تماس مرد غریبه در پیچ و خم گذر ایام داشت فراموش میشد و امیدوار میشدم به اینکه میتونم تو افکارم تجدید نظر کنم. گر چه شیشه اعتمادم نسبت به مرد زندگیم ترک برداشته بود ولی گهگداری تو بازتاب نگاهش عشق مثل یه شهاب گذر میکرد و کافی بود دست از بی اعتمادی بکشم و منم چند قدمی برای کم کردن فاصله مون بردارم. هجوم اتفاقات پیش بینی نشده ای که سر من و زندگیم آوار شد باعث شد هرچه قدر پیش رفته بودم،دوقدم بیشتر پا پس بکشم. وقتی برای اولین بار به اشتباه به اسم میترا صدام کرد قلبم داشت از جای خودش کنده میشد. بیشتر از حس حسادت زنونه خشم از بلاتکلیفی تو وجودم زبانه کشید. دلیل کافی برای رفتن داشتم ولی برای قانع کردن دیگران کافی نبود. فقط تو دانش کمی که درباره خصوصیات مردان داشتم،همینقدر میدونستم به روش بیارم روش زیاد میشه..... کلمه ای که از دهان علی به اشتباه خارج شد، صرفا یک کلمه نبود بلکه تیر خلاصی بود که به قلب رابطه مون خورد. از اون به بعد وقتی طبق اصل با چادر سفید رفتن و با کفن سفید برگشتن،دیوارهای خونه برام حکم زندان پیدا کرد، نمیتونستم میزبان بهشت برین واسه مرد خیانتکاری باشم که از ابتدا به کوچکترین عهدش وفا نکرده بود و هر لحظه ممکن بود جای منو با زن دیگه ای عوض کنه و خیلی زود منم به سرنوشت عشق دیرینه اش دچار بشم. ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝