💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️ #داستان_سیاحت_غرب 🍁قسمت پنجم 🌻پرسش نکیر و منکر2 اما من نترسيدم و با صداي ضعيفي جواب دادم هُوَ اللهُ الَّذی لا اِلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ، هُوَ اللهُ الَّذی لا اِلهَ إلّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العَزیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحانَ اللهِ عَمّا یَُشرِکون اين آيه ي شريفه را كه در دنيا در تعقيب نماز صبح مرتب مي خواندم را براي آگاهي آنان از اينكه بدانند من خدايم را خوب مي شناسم برايشان خواندم تا خيال نكنند كه كه انسانها فضل و كمال ندارند چنانچه روزي كه خداوند حكيم انسان را خلق كرد آنها به خدا اعتراض كردند كه چرا انسان را خلق مي كني در حالي كه جز فساد و خونريزي كار ديگري بلد نيستند بعد از جواب به آنها ديدم غضب و گرفتگي صورتشان بر طرف شد تا جايي كه يكي به ديگري گفت: سزاوار است كه بعد از اين به طور بهتري از او سوال كنيم ولي آن ديگري گفت عجله نكن هنوز سوالات ديگري از او داريم و معلوم نيست كه او در جواب چه بگويد او هر كه مي خواهد باشد اعتبارات و عناوين او براي ما هيچ اهميتي ندارد پس باز سوال كردند كه پيغمبر تو كيست؟ در اين هنگام تپش قلب من كمتر شده بودو زبانم باز تر و صدايم كلفت تر شده بود جواب دادم پيغمبر من فرستاده ي خدا بسوي همه ي مردم است او حضرت محمد ابن عبدالله خاتم پيامبران و آقاي رسولان است كه درود خداوند عزيز بر او و اهل بيت او باد در اين هنگام بود كه خشم و غضبشان به كلي از بين رفت و صورت هايشان روشن شد. من هم ديگر آن ترس و وحشت قبلي را نداشم و بعد از كتاب و قبله و امام و خليفه جانشين بعد از رسول خدا از من سوال كردند كه من جواب دادم كتب من قرآن كريم است كه از ناحيه ي پروردگار مهربان بر پيامبر دانا و بزرگوارش نازل شده است و قبله ي من مسجدالحرام است 🍁ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

#داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) 🌻قسمت ششم 🍁پرسش نکیرو منکر3 امامان من كه جانشينان بر حق پيغمبراند دوازده نفراند كه اول آنها مولايم علي ابن ابي طالب و آخرشان آقايم حضرت ولي عصرعليه السلام است كه همگي واجب الاطاعه و از گناه و خطا پاك و منزه اند و آنها در دنيا گواه اعمال ما و در آخرت واسطه ي مغفرت و بخشايش پروردگاراند و من در مجموع به چهارده معصوم معتقدم. چهارده دُر ، چهارده تجلي نور الهي در روي زمين تك تك اسامي و نسب آن بزرگواران را برايشان شرح دادم و آنها گفتند كه اين همه طول و تفسير لازم نبود جواب هر كلمه فقط يك كلمه است من به حالتي تحقير آميز به آنها گفتم براي شما از اين مفصل تر بايد گفت چون شما درباره ي ما انسانها از روي اول خلقت مان از روز اول بدبين و بدگمان بوديد من نمي دانم شما با چه جراتي در خلقت ما اعتراض كرديد در حالي كه اصلا نبايد در كار خداوند حكيم چون و چرا كرد و از آن روزي كه فهميدم شما به خداوند حكيم و دانا اينگونه اعتراض كرده ايد از شما دلخوردگي پيدا كردم حتي به خودم قول دادم كه اگر فرصتي پيدا كردم از شما سوالاتي بكنم و چون و چرايي به راه بياندازم اما حيف كه با اين گرفتاري و وقت كم فرصتي برايم نمانده است با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی ها گفتمی و بعد ساكت شدم و منتظر ماندم كه بعد از اين چه سوالاتي از من مي كنند آنها سوالي نكردند فقط پرسيدند اين جواب ها را از كجا مي گويي و از كه آموخته اي؟ من از اين سوال به فكر فرو رفتم و با خود گفتم... 🍁ادامه دارد.. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️💫⚡️ #داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) 🌻قسمت هفتم 🍁پرسش نکیر و منکر4 ما در دار دنيا عدله و براهيني در مورد مسائل براي خود مرتب كرده بوديم از كجا معلوم اين عدله و براهين درست بوده باشد پس خدوندا اينها از من چه مي خواهند؟ خدايا من تازه پا به اين دنيا گذاشته ام و هنوز نمي دانم در اين جهان چه خبر است به حق علي بن ابي طالب مددي كن در همين افكار بودم كه ناگهان نعره ي آنها چون صاعقه ي آسماني بلند شد كه بگو آنچه گفتي از كجا گفتي؟ وقتي به چهره هاي خشمگين آن دو نگاه كردم آرزو كردم كه هيچ چشمي آن منظره را نبيند چشمهايشان برگشته و مانند شعله كشيدن آتش سرخ شده بود و صورت هايشان از خشم سياه شده بود دهانشان مانند دهان شتر باز شده بود و دندان هايشان بلند و زدشان كاملا پيدا بود گرزهايشان را بلند كردند و آماده ي زدن شدند و من از شدت ترس و وحشت بيهوش شدم در آن حالت كه چشمهايم بسته بود انگار كسي به من تلقين مي كرد جواب دادم ذلِکَ أمرٌ هَدانِی اللهّ اِلیهِ آن مذهبي ست كه خداوند مرا بدان سوي هدايت نمود و از آنها شنيدم كه گفتند نّم، نَومَةَ العَروسِ بخواب مانند عروس در حجله و من احساس كردم كه از آن اضطراب راحت شده ام... 🍁ادامه دارد...

#داستان_سیاحت_غرب (عالم برزخ) #قسمت_هشتم گفت: اسم هادی است یعنی راهنما و یک کنیه ام ابوالوفا و دیگری ابوتراب است و من بودم که جواب آخری را به دل تو انداختم و تو گفتی و خلاصی یافتی و اگر آن جواب را نگفته بودی با آن عمود می زدند که جای تو پرآتش می شد. گفتم: از مراحم حضرت عالی ممنونم که حقیقتاً آزاد کرده شما هستم ولی آن سؤال آخری آنها به نظر من بی فایده و بهانه گیری بود زیرا که عقاید چون و چرایی ندارد. مثلاً اگر آتش به دست آدم بگذارند و اظهار کند که دستم سوخت نباید پرسید که چرا اظهار می کنی دستم سوخت و اگر کسی هم جاهلانه بپرسد، جوابش این است که مگر کوری نمیبینی آتش به روی دستم هست و این سؤال آخری از این قبیل است. گفت: نه چنین است، زیرا که مجرد مطابقهٔ که او را محرک شود به سوی عملی، چنانکه گفته شد: لاتقولوا آمنا و لمّاید خل الایمان فی قلوبکم‘ ۱- «نگویید ایمان آوردیم و ایمان به قلب های شما وارد نشده»، ایمان یک امر قلبی است و به معنای گواهی و باور است و این باور هنگامی حاصل می شود که مبانی دین از روی منطق فطری و استدلال صحیح عقلی درک و پذیرفته شود و چنین گواهی و باوری از طریق پیروی و تقلید از پدر و مادر و بقیه مسلمین حاصل نمی شود و اگر زبان به آن گواهی دهد به قلب نمی رسد و چنین ایمان زبانی با اندک ادامه دارد.........

#داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_نهم مگر در روز اول در جواب آلست بربكم؟ همه بلی نگفتند و اقرار به ربوبیت و معنویت حق كما هوالواقع نکردند؟ گفتم: چرا. | گفت: در جهان مادی که امتحان شدند به تکالیف، چون آن اقرار روز اول زبانی صرف بود از بعضی از این تکالیف سر برتافتند و از بوته امتحان خالص عیار بیرون نیامدند. حالا در منزل اول این جهان نیز همه از مؤمن و منافق سوالات اینها را به درستی و موافق با واقع جواب میدهند و این پرسش أخرى امتحانی است که اگر عقیده قلبی باشد همان جواب داده میشود و خلاصی حاصل است والا جواب خواهد داد که به تقلید مردم گفتم: كان الناس يقولون، فقلت و تقلید در گفتار بدون عقد قلب مفید فایده نخواهد بود چنان که تو خود میدانی که در اخبار معصومین همین تفصیل وارد شده است. گفتم: حالا یادم آمد که همین تفصیل در اخبار وارد است ولی دهشت و وحشت هنگام سوال از یادم برده بود و تو به یادم آوردی خدا مرا بیتو نگذارد. حالا بگو تو از کجا با من آشنا شدی و حال آن که من با تو سابقهای ندارم و با شبهه و مغلطهای از بین میرود و اگر هم تا آخر عمر باقی باشد به درد عالم برزخ و آخرت نمیخورد و این وظیفه هر پدر و مادری است که فرزندان خود را در صراط اخذ دین با استدلال قرار دهند و اگر آنها به این وظیفه عمل نکنند بر خود انسان فرض عقلی است که پس از تکلیف اصول عقاید را تحقيقا فراگیرد تا به اندک شبه و مغلطهای منحرف نشود و آثار چنین ایمانی در تمام اعضا و جوارح ظاهر میشود و با قلب و چشم و گوش درک میکنند و میبیند و میشنود و با اخلاص عمل میکند و طعم ایمان را ذائقه روح پیچشد ۱- «چون مردم میگفتند، من هم میگفتم». ادامه دارد.......

#داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_دهم  این همه عشق مفرطی که به تو دارم، فراق تو را مساوی با هلاکت خود میدانم گفت: من از اول با تو بوده ام و مهربانی داشته ام ولیکن محسوس تو نبودهام، چون دیده تو در جهان مادی چندان بینایی نداشته. من همان رشته محبت و ارتباط تو به علی بن ابیطالب و اهل بیت پیغمبر ليلي و سوره هدایا هستم، از او در تو به قدر قابلیت تو، و از این رو اسم من هادی است ولی نسبت به تو، و او هادی همه پرهیزگاران است؟. 1- سوره هدای یعنی جنبش و هیجان و شور هدایت و ولایت علی علیه السلام و اهل بیت عصمت عليهم السلام. ۲- کلمه ولایت در لغت به معانی زیادی آمده که تمامی آنها در نزدیک شدن دو چیز برحسب ظاهر به یکدیگر، و یا قرب معنوی آن دو خلاصه میشود. مانند دوکس و ولایت کسی بر کاری اما بعضی از کتب لغت مانند مفردات القرآن راغب اصفهانی مابین ولایت به کسر واو و ولایت به فتح، فرق گذاشته و اولی را به معنی کمک و یاری، دومی را به معنی صاحب اختیاری در کاری دانستهاند و در آیات شریفه قرآن نیز ماده ولایت به طور واضح در این معنی به کار رفته است. چنان که میبینیم در سوره توبه، آیه ۷۱ «المؤمنون بعضهم اولیاء بعض ... بعضی از مردان و زنان با ایمان با بعضی دیگر یاوران و دوستانند.» در معنی اول به کار رفته. و أية مبارکه ۵۵ سوره مائده «ائما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الضلوة ...» که به اتفاق شیعه و سنی در شأن على انه نازل شده است؛ با توجه به آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولي الأمر منكم» و با استفاده از حدیث غدیرخم در معنی دوم استعمال شده است.ع از طرفی چنانکه در بالا اشاره کردیم، بدون هیچ تردیدی این واژه به معنی دوستی و محبت نیز آمده است که همان علقه قلبی و قرب معنوی باشد. از این رو جمع زیادی از دانشمندان عامه در آیات و ادامه دارد...........

#داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_یازدهم سیاحت غرب ذلك الكتاب لاريب فيه هذي للمتقين" و من همان تمشک و وابست تو است به آن عروة الوثقى من يكفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمتک بالعروة الوثقی ناانفصام لها و از تو هیچ جدایی ندارم مگر این که تو خود را .به هوسهایی از من دور داری. و وجه این که کنیه من ابوالوفا و ابوتراب شده است، رفتار توست برطبق اقوال و وعدهها، غالبأ و حتی الامکان، و تواضع توست برای مؤمنین. ، و سخن کوتاه، من متولد از على هستم، در گهواره دل تو به اندازه قوه و استعداد تو و سازگاری و ناسازگاری و بود و نبود من با تو، به دست و اختیار تو بوده در صورت معصيت از تو گریختهام و پس از توبه با تو همنشین بوده ام و از این جهت گفتم: در مسافرت این جهان از تو جدایی ندارم مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیه خودت بوده، و أن الله لي بظلام ليلعبيد". ولكن أة اما با توجه به مطالب بالا، او خود به ذوات مقدس و نفوس زکیهای که از هر آلودگی مادی برکنار و از هرگونه هوا و هوس نفسانی پاک و منزهند و حامل علم الكتاب میباشند به حکم ائما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا ... وأطيعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، ولایت و اختیار داده تا به اذن او در این عالم یا عوالم دیگر هرگونه تصرفی مینمایند. چنانکه امام فرمود : ان الله اقدرنا على ما نريد، هم ایشان را قادر بر انجام خواستههای خود قرار داده است تا هر که و هر چه را بخواهند به اذن او بخشند و ببخشایند و خلاصه کلام بهشت و دوزخ را به امر او بین دوستان و دشمنان خود تقسیم نمایند. 1- «این قران شکی در او نیست و رهبر پرهیزگاران است». ۲- سوره آل عمران، آیه ۱۸۲. «خداوند به بندگان خود ستم نمیکند».

#داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_دوازدهم و من الان می روم و تو باید فیالجمله استراحت کنی و من همان امانت الهیه ام که به تو سپرده شده است. قران پر است از قصه های من. هر حدیثی که بوی درد کند شرح احوال تو به توی من است ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و با من اظهار ناشناسایی می نمایید، خداحافظ. تنها که ماندم به فکر احوال خود و بیانات هادی فرو رفتم دیدم حقیقتاً حالات و رفتارهای آدمی در جهان مادی خوابی است که دیده شده و حالا که بیدار و هوشیار شدهایم تعبیر آن خواب است که ظاهر و مرئی می شود. و کلام ذوالقرنین در ظلمات که هر که از این ریگ بردارد به روشنایی که رسید پشیمان است و هرکس برنداشت نیز پشیمان خواهد بود، کنایه از همین دو حال انسان خواهد بود، در دنیا و آخرت که هرکس به اندازهای افسوس دارد. یا خسزتا علی ما فژطت فی جنب الله " ولکن پشیمانی حالا سودی ندارد، در توبه بسته شده و در این اندیشه و غم و اندوه خمار، خواب مراگرفت؛ چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر در یمین و یسار سر من نشسته اند، اعضای مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند ۱- سوره توبه، آیهٔ ۷۰ «این بندگانند که به خود ظلم می نمایند». ۲- سوره زمر، ایه ۵۷. «افسوس که در جوار خدا خرابکاری وتقصیر کردم». ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_سیزدهم سیاحت غرب مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوه خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرر بو میکشند و با هم نجوی میکنند و به دقت و با تأمل دوباره و سه باره بو میکشند پس از آن مینویسند و در آن قوطیها مضبوط میسازند و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت وحشت بودم. از جدیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات و واردات من اجمالا فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط مینمایند، و آن خوش صورت، خیرخواه من بود، چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود که خوش صورت نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود، به عذر آن که توبه نموده و یا آن که فلان عمل نیک، آن را از بین برده و یا آن زشت را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را طلا نماید، و من از این جهت او را دوست داشتم. و پس از تمامی کارهای خود دیدم آن طومار نوشته را لوله کرده و وطوق گردنم ساختند و آن قوطیهای سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند و پس از آن قفسه آهنین که گویا از هفت جوش بود آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند، کمکم آن قفسه تنگ میشد و به حدی مرا در فشار انداخت که 1- صادرات: آثار و اعمال نیک یا بدی که از انسان در دنیا بروز کرده است. ۲- واردات: آنچه خورده و آشامیده یا دیده و شنیده و یا آموخته و تحصیل کرده است. ادامه دارد.......... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #داستان_سیاحت_غرب(عالم برزخ) #قسمت_چهاردم_پانزدهم نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهرهها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنورة سماور کوچکی باریک شد و استخوانهایم همگی خورد و درهم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و هوش از من رفته بود و نفهمیدم. پس از هنگامی بهوش آمدم دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته، گفتم: هادی ببخش حالی ندارم که برخیزم و در این بیادبی معذورم تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیشود و سخنم بریده بیرون میشود و صوتم 79 ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود كأنه از جدایی هادی گله مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردن گیر است و اختصاص به تو ندارد و گفته اند البلية اذا عمت طابت و هر چه بود گذشت و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد. دیگر آن که خطرات این عالم از ناحیه خود شماست چون این قفسه که خیال کردی از هفت جوش است ترکیب او از اخلاق ذمیمهٔ انسان است که با نیش غضب به یکدیگر جوش خورده که روح انسان را در جهان مادی فراگرفته و در این جهان به صورت قفسه صورت گرفته و ممکن است که هزار جوش باشد، چو اصلی خویهای زشت سه تاست: آزا و منائی" و رشک بردن، که از اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دوم شیطان را مردود ساخت و سوم قابیل را به جهنم برد. ولی این سه، هزاران شاخ و برگ پیدا می کند و در زیادی و کمی نسبت به اشخاص تفاوت کلی دارد، و هادی در بین این گفتار شیرین خود دست به پشت و پهلو و اعضای من می کشید که خردشده ها درست و دردها دفع می شد و از مهربانی های او قوت و تشریف آورد و دستور فرمود او را غسل دهید و حنوط و کفن کردند. موقع حمل جنازه، آن حضرت بدون کفش و عبا جنازهٔ او را تشییع نموده و به اطراف جنازه او گردش می کردند، موقع دفن او حضرت فورا داخل قبر شده او را در لحد خوابانیده و قبر او را با خشت چیدند و بین خشتها را پر میکردند که خاک بر بدن سعد نریزد وفرمودند: «من میدانم که بدن سعد میپوسد ولی خدا دوست دارد که هرکس کاری میکند نیکو و محکم انجام دهد از آن حضرت پرسیدند؛ به چه علت بدون کفش و عبا جنازه را تشییع نمودید فرمودند دیدم ملائکه بدون کفش و ردا در تشییع سعد حاضر شده، خواستم به آنها تأشی کنم در سمت راست من جبرئیل بود و دست او در دست من بود خلاصه با همه این مقامات و درجات پس از دفن سعد مادرش از کناری صدا زد: ای سعد گوارا باد بر تو بهشت (زیرا به دست پیغمبر دفن شدن و آن حضرت بر تو نماز خواند). حضرت فرمود:ای مادر سعد ساکت باش و برای خداوند تکلیف معین مکن؛ به درستی که سعد را در قبر فشاری سخت رسید، زیرا با خانواده خود کجخلق بود. ۱- حرصں. ۲- خودبینی و خودپسندی. ادامه دارد.......... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

#داستان_سیاحت_غرب(عالم غرب) #قسمت_شانزدهم منشورة و گفت: من توشه سفر تو را کم میبینم، باید چند جمعه اینجامعطل باشی بلکه از دارالغرور چیزی برایت از دوستان برسد، که پیغمبر فرموده است که: در سفر هر چه زاد و توشه زیاد باشد بهتر است. و من باید بروم برای تو تذکره و جواز عبور از سلطان دنیا و دین بگیرم و چنانچه در بین هفته خبری نرسید، در شب جمعه برو به نزد اهل بیت خود، شاید به طلب رحمت و مغفرت یادی از تو بنمایند. هادی رفت و من به انتظار نشستم ولی جایم خوب بود حجرهای بود مفروش به فرشهای الوان و منقش به نقشهای زیبا، تا شب جمعه رسید و خبری نیامد، حسب الوصية هادی رفتم به صورت طیری در منزلم به روی شاخه درختی نشستم او به کردار و گفتارهای زن و اولاد و خویشان و آشنایان که جمع شده بودند و به قول خودشان برای من خیرات میکردند و آش و پلو❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ 1- سوره اسری، آیه ۱۴، «نامه هر انسانی را در گردنش آویختیم و روز قیامت آن نامه را بیرون خواهیم آورد و آن نوشته را خواهد دید که پیش رویش گشوده است». ۲- به روایت مرحوم مجلسی در کتاب حق الیقین ارواح مردگان در هر هفته یا ماه یا سالی یکبار (به تناسب درجه و منزلت آنها به زیارت اهل خود میآیند به صورت مرغ لطیف و بر سر دیوار ایشان مینشینند و مشرف میشوند بر آنها و اگر آنها را در خیر و خوبی مشاهده کنند خوشحال، والا غمگین میشوند. و به روایت دیگر، هر هفته موقع غروب آفتاب بصورت گنجشک یاکوچکتر به زیارت اهل بیت خود میآیند و اگر مؤمن باشد، خداوند ملکی را با او میفرستد که اگر اهل او در سختی باشند، از او میپوشاند تا موجب اندوه او نشود. ساخته و روضه خوانی داشتند و فاتحه می خواندند، نظر داشتم. دیدم کارهایشان مفید به حال من نیست چون روح اعمال و مقصد اصلی شان آبرومندی خودشان است و از این جهت یک فقیر گرسنه را با طعام خود دعوت نکرده بودند. مدعوین هم قصدشان فقط خوردن غذا و دیگر کارهای شخصی بود نه استرحامی برای من و نه گریهای برای حسین بن علی علیه و اگر نقصی در خدمات آنها پیدا می شد، بد میگفتند به مرده و زنده، و اگر اهل بیت و خویشان هم گریه ای داشتند و اندوهگین بودند فقط برای خودشان بود که چرا بی پرستار ماندهاند و بعد از این برای آنها چه کسی تهیه معاش و زندگانی می کند و چنان به شخصیات دنیای خود غرق اند که نه یاد از من و نه یادی از مردن و آخرت خود می کنند، کانه این کاسه به سر من تنها شکسته و برای آنها نیست و کانه در مردن من خدا بر آنها - العیاذبالله - ظلمی نموده که این همه چون و چرا میکنند و من با حال یأس و سرشکستگی به قبرستان و منزل خود مراجعت نمودم و نزدیک بود که بر اهل و اولاد خود نفرین کنم، ولی حقیقت علم مانع شد که همین یک قوز برای آنها بس است قوز بالای قوز نباشد. از سوراخ قبر داخل شدم دیدم هادی آمده است و دیدم یک قاب پر از سیب در وسط حجره گذاشته شده است، پرسیدم: این از کجاست؟ هادی گفت: از رعایای بیرون کسی از اینجا عبورا می گذشت، آمد به روی قبر و فاتحه های خواند، این خاصیت نقدی اوست. خدا رحمت کند او را که به موقع آورد و خود هادی مشغول زینت حجره است و میز و صندلیهای طلا و نقره میچیند و قندیلی هم از سقف حجره آویخته که مثل خورشید ادامه دارد............ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝

#داستان_سیاحت_غرب(عالم غرب) #قسمت_شانزدهم منشورة و گفت: من توشه سفر تو را کم میبینم، باید چند جمعه اینجامعطل باشی بلکه از دارالغرور چیزی برایت از دوستان برسد، که پیغمبر فرموده است که: در سفر هر چه زاد و توشه زیاد باشد بهتر است. و من باید بروم برای تو تذکره و جواز عبور از سلطان دنیا و دین بگیرم و چنانچه در بین هفته خبری نرسید، در شب جمعه برو به نزد اهل بیت خود، شاید به طلب رحمت و مغفرت یادی از تو بنمایند. هادی رفت و من به انتظار نشستم ولی جایم خوب بود حجرهای بود مفروش به فرشهای الوان و منقش به نقشهای زیبا، تا شب جمعه رسید و خبری نیامد، حسب الوصية هادی رفتم به صورت طیری در منزلم به روی شاخه درختی نشستم او به کردار و گفتارهای زن و اولاد و خویشان و آشنایان که جمع شده بودند و به قول خودشان برای من خیرات میکردند و آش و پلو❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ 1- سوره اسری، آیه ۱۴، «نامه هر انسانی را در گردنش آویختیم و روز قیامت آن نامه را بیرون خواهیم آورد و آن نوشته را خواهد دید که پیش رویش گشوده است». ۲- به روایت مرحوم مجلسی در کتاب حق الیقین ارواح مردگان در هر هفته یا ماه یا سالی یکبار (به تناسب درجه و منزلت آنها به زیارت اهل خود میآیند به صورت مرغ لطیف و بر سر دیوار ایشان مینشینند و مشرف میشوند بر آنها و اگر آنها را در خیر و خوبی مشاهده کنند خوشحال، والا غمگین میشوند. و به روایت دیگر، هر هفته موقع غروب آفتاب بصورت گنجشک یاکوچکتر به زیارت اهل بیت خود میآیند و اگر مؤمن باشد، خداوند ملکی را با او میفرستد که اگر اهل او در سختی باشند، از او میپوشاند تا موجب اندوه او نشود. ساخته و روضه خوانی داشتند و فاتحه می خواندند، نظر داشتم. دیدم کارهایشان مفید به حال من نیست چون روح اعمال و مقصد اصلی شان آبرومندی خودشان است و از این جهت یک فقیر گرسنه را با طعام خود دعوت نکرده بودند. مدعوین هم قصدشان فقط خوردن غذا و دیگر کارهای شخصی بود نه استرحامی برای من و نه گریهای برای حسین بن علی علیه و اگر نقصی در خدمات آنها پیدا می شد، بد میگفتند به مرده و زنده، و اگر اهل بیت و خویشان هم گریه ای داشتند و اندوهگین بودند فقط برای خودشان بود که چرا بی پرستار ماندهاند و بعد از این برای آنها چه کسی تهیه معاش و زندگانی می کند و چنان به شخصیات دنیای خود غرق اند که نه یاد از من و نه یادی از مردن و آخرت خود می کنند، کانه این کاسه به سر من تنها شکسته و برای آنها نیست و کانه در مردن من خدا بر آنها - العیاذبالله - ظلمی نموده که این همه چون و چرا میکنند و من با حال یأس و سرشکستگی به قبرستان و منزل خود مراجعت نمودم و نزدیک بود که بر اهل و اولاد خود نفرین کنم، ولی حقیقت علم مانع شد که همین یک قوز برای آنها بس است قوز بالای قوز نباشد. از سوراخ قبر داخل شدم دیدم هادی آمده است و دیدم یک قاب پر از سیب در وسط حجره گذاشته شده است، پرسیدم: این از کجاست؟ هادی گفت: از رعایای بیرون کسی از اینجا عبورا می گذشت، آمد به روی قبر و فاتحه های خواند، این خاصیت نقدی اوست. خدا رحمت کند او را که به موقع آورد و خود هادی مشغول زینت حجره است و میز و صندلیهای طلا و نقره میچیند و قندیلی هم از سقف حجره آویخته که مثل خورشید ادامه دارد............ کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝