هدایت شده از ☺
#داستان_سیاحت_غرب_(عالم برزخ)
#قسمت_هفدهم
خورشیدعلی اکبر طلب بودند و هر دو روی یک تخت بزرگی نشستند، ولی آن دو نفر با لباس جنگ بودند و من تعجب داشتم از این لباس در این عالمی که ذرهای تزاحم و تعاندی در او نیست.
من و هادی و بعضی از همراهان آنان سر پا ایستاده و محو جمال و جلال آنان بودم و نظرم را انحصار داده بودم به صدرنشینان بارگاه جلال.
ابوالفضل علا از هادی پرسید که: تذكره عبور از پدرم گرفته ای؟ عرض نمود: بلی و این آیه شریفه را تلاوت فرمودند:
يا معشر الجن والاني إن استطعتم أن تنفدوا من أقطار السموات و الأرض لاتنقون إلا بشطان
و التفاتی به من فرمودند و فرمود: سلطان ولایت پدرم، و همین تذكر نجات تو است (بشژگ بالفلاح) و من با امتنان زمین را بوسیدم. ایستادم و از شوق حصول ملاقات و خوشحالی اشکهایم جاری بود و حبیب بن مظاهر علی که در پهلوی من ایستاده بود، به طور نجوی میگفت: تو از خطرات این راه که در پیش داری از رستگاری خود مأیوس نشو، زیرا که این بزرگواران و پدران معصومینشان از تو فراموش نخواهند نمود و آمدن اینها نیز به اشاره پدرانشان بوده و دادرسی آنها از شیعیان و محبین فقط در آن آخر کار است و❌❌❌❌
1- سوره الرحمن، آیه ۳۲. «ای گروه جن و انس، اگر قادرید که به خارج از حدود آسمان و زمین نفوذ نمایید، نفوذ کنید و جز به نیرویی که خدا عطا کند، نفوذ خروج شما به خارج از آسمان و زمین میسر
۲- «بشارت باد تو را رستگاری».
نیست.
ادامه دارد...............
کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝