eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
@tarbiat_kodak توي يک برکه ي کوچک ؛ کنار يک مزرعه ي قشنگ صد تا قورباغه 🐸زندگي مي کردند . شب که هوا تاريک مي شد ، همه با هم آواز مي خواندند : قورقور ... قور قور ... فقط يک آقا قورباغه ي سبز خال دار بود که بلد نبود آواز بخواند . هر قدر صبح تا شب تمرين مي کرد ، نمي توانست آواز بخواند ؛ چون بلد نبود که بخواند . اصلا هيچ خانم قورباغه اي حاضر نبود با او ازدواج کند . يک روز آقا قورباغه ؛ خسته شد و راه افتاد رفت . رفت و رفت تا رسيد به درخت چنار که آقا کلاغه🦅 بالايش نشسته بود و غار غار مي کرد . گفت : « اقا کلاغه ! مي شود به من هم اواز خواندن ياد بدهي ؟» کلاغه گفت : « چرا نمي شه ؟» آقا قورباغه ، ک روز پهلوي کلاغه ماند ولي نتوانست قورقور کردن ياد بگيرد . از کنار درخت چنار راه افتاد و رسيد به خانم گنجشکه 🐤که روي بند رخت نشسته بود و جيک جيک مي کرد . آقا قورباغه گفت : « به به ! چه اوازي ! مي شود به من هم آواز خواندن ياد بدهي ؟ » خانم گنجشکه گفت : « چرا نمي شود ! » خانم گنجشکه تا ظهر روي بند رخت نشست و آواز خواند ولي آقا قورباغه ، ا<از خواندن ياد نگرفت . خانم گنجشکه که صدايش گرفته بود پر زد و رفت . آقا قورباغه غصه اش گرفت . از کنار مزرعه که مي گذشت . صداي زيبايي شنيد : « قوقولي قوقوقوقولي قوقو.» آقا قورباغه با خوشحالي رفتطرف مرغداني . آقا خروسه🐓 روي نوک مرغداني ايستاده بود و آواز مي خواند . آقا خروسه بال هايش را به هم زد ، چشم هايش را بست و با صداي بلند خواند : « قوقولي قوقو ظهر شده ً قوقولي قوقو ظهر شده !» آقا قورباغه براي آقا خروسه دست زدو گفت : « آفرين ! چه صدايي ! » خانم مرغه نوک به زمين زد و گفت : « آواز خواندن که کاري ندارد ! قدقد!قدقدقد!... » آقا قورباغه سرش را پايين انداخت و گفت : « اما من بلد نيستم آواز بخوانم . ميشه به من ياد بدهيد ؟» تا غروب آقا خروسه و خانم مرغه براي قورباغه آواز خواندند ، ولي قورباغه يد نگرفت . آقا خروسه گفت : « من ديگه بايد بروم و بخوابم . بايد صبح طود بيدار بشوم و مردم را براي نماز صبح بيدار کنم » . خانم مرغه هم گفت : « من هم اگر خوب استراحت نکنم ، نمي توانم فردا تخم بگذارم » . آقا قورباغه سبز خال دار ، با دلي پر از غصه ، راه افتاد طرف برکه . وقتي به برکه رسيد ، قورباغه ها صدايش کردند و پرسيدند : « کجا بودي ؟» قورباغه ي سبز خال دار ، سرش را پايين انداخت و جواب نداد . يکي از قورباغه ها گفت : آواز خواندن که بلد نبودي ، حتما حرف زدن هم يادت رفته ! » آقا قورباغه به گريه افتاد و گفت : « خيلي هم خوب بلدم ! » قورباغه ها آنقدر خنديدند که آب برکه به قل قل افتاد . يک دفعه آقا قورباغه ي سبز خال دار چشم هايش را بست و با صداي بلند خواند :« غار غار جيک جيک قدقدقداقوقولي قوقوقرقوقور ... غار غار جيک جيک قدقدقداقوقولي قوقوق قورقور... » وقتي آواز آقا قورباغه تمام شد ، هفت تا خانم قورباغه غش کردند و دهان بيست تا اقا قورباغه باز ماند . هفته ي بعد ، عروسي اقا قورباغه بود ، کارت عروسي ، يک برگ سبز نيلوفر بود که رويش نوشته بودند جشن عروسي آقا قورباغه ي سبز خالدار خوش آواز و بانو🌳 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g پذیرش تبلیغات @hosyn405