#هوالعشق
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_هفتم
💖به روایت حانیه💖
مامان _حاااانیه😵
اومدم دوباره باهاش دعوا کنم که بیخیال شدم.
_ بله؟؟؟😵
مامان_ میای بریم امامزاده داوود؟
_ کجاااا؟
مامان _ صبح که با امیرعلی رفته بودید بیرون خاله مرضیه زنگ زد گفت با بسیج میخوان برن امامزاده داوود، ما هم بریم باهاشون گفت فاطمه گفته بگم حتما توهم بیای.
_ اوممم. مامان من چادر سرم نمیکنما.😕
مامان_اجباری نیست.
_ حالا بزار ببینم چی میشه؟ راستی چه روزیه؟ از دوشنبه کلاس زبان هم شروع میشه .
مامان _شنبه.
_ من تا شب بهت میگم. ولی کاش خودمون میرفتیم پارک یا شهربازی. چیه بسیج؟بدم
میاد.اه....😬
مامان_مجبورت نکردم که بیای. فاطمه پیغام داد رسوندم.😕
_ باش. میگم حالا تا شب، هنوز دوروز مونده.
مامان_خیلی خب. پس زود بگو که ثبت نام کنم.
_ خب حالا 2 روز مونده. تازه پنجشنبس😕
رو تخت دراز کشیدم
و دوباره مغزم پر شد از سوالای بی جواب. دیگه داشتم دیوونه میشدم. 😟 گوشیمو برداشتم نتمو روشن کردم.📲 طبق معمول گوشیم پر شد از پیامای تلگرام.
بیخیال رفتم تو پی وی امیرعلی. ایوووول چه عجب این برادر ما آنلاینه. بهش پیام دادم.
_ داداش گلم. عشقم. نفسم. عسلم. 😍😄بیا اتاق من
حالا اگه خوند. یه 10 دقیقه گذشت سین خورد .
امیرعلی _ توکار داری من بیام؟😉
_ عه بیا دیگه.🙁
تق تق تق 🚪
_ الهیییی فداااات. بفرمایید😍
امیرعلی _ علیک سلام.بفرمایید. امرتون؟😊
_ بیا بشین حرف بزنیم.
اونم فکر کنم بیکار بود که سریع نشست.
_ چه از خداخواسته
امیرعلی _میخوای برم اگه ناراحتی؟😕
نیم خیز شد که سریع گفتم
_ نه نه بشین.😅
امیرعلی _خب؟
_ خب به جمالت.امیر، چرا مامان بزرگ اینا این کارارو میکنن؟
امیرعلی_ دقیقا چه کاری میکنن؟
_ چمدونم. تو مهمونیاشون پرده میکشن زنونه مردونه رو جدا میکنن؟🙁
امیرعلی _خواهر من میدونی چند بار این سوالو پرسیدی؟😟
_اه پاشو برو نخواستم😐
امیرعلی _عه عه. کلا گفتم.خب ببین اینا #افراط و یه سری عقاید قدیمی و #غلطه. عقایدی که شاید باعث بشه خیلیا از #دین اسلام زده بشن. چون فکر میکنن دین انقدر #سختیگیرانس. نمونه بارزش تو فامیل هست دیگه.
#حرف_زدن_معمولی و #ارتباط_کم در حدی که کسی به گناه نیفته و ناز و عشوه ای هم توش نباشه که #ایرادی_نداره.👉
_ خب پس چادر هم افراط حساب میشه دیگه. وقتی واجب نیست دیگه😐
امیرعلی_👈اولا که چادر قضیش خیلی غرق میکنه.
👈بعدش هم چادر #یادگارحضرت زهــ🌸ـراس
👈علاوه بر این باعث حجاب برتره.
تا حالا دیدی رو ماشینای مدل پایین چادر بکشن؟
یا دیدی سنگ معمولی رو بزارن تو صندق و ازش محافظت کنن؟
👈ولی رو ماشینای مدل بالا چادر میکشن که در برابر نور خورشید محافظت بشه.
👈یا سنگای قیمتی و الماس تو صندوق نگه داری میشن یا مروارید تو صدف.
چادر هم به زن #ارزش و #والایی میده. چون یه خانم #باارزشه، خودش رو زیر محافظت چادر حفظ میکنه.
_ یعنی چی یادگار حضرت زهراس؟😟
امیرعلی_فکر نمیکنم داستانش رو بدونی،نه؟😒
_ نه.من کلا هرچی اطلاعات دارم برای چند سال پیشه که هیچی هم یادم نیست.😔
امیرعلی_ببین این چادر رو سرحضرت زهرا بود، وقتی که خانم پشت در پهلوشون شکست، این چادر رو سر حضرت زینب و دختر سه ساله امام حسین بود
وقتی که خیمه ها رو آتیش زدن؛ شهدا (شهدای کربلا) رفتن تا دشمنا نتونن چادر و حجاب رو از سر خانما بکشن.....
امیر علی بغض کرده بود😢 وحرفاشو میزد.
و من گنگ تر و متعجب تر از همیشه با هزاران سوال دیگه فقط نگاش میکردم...😟😒
_ پهلوشون شکست؟ 😟دختر سه ساله و چادر؟ خیمه و آتیش؟😧 من نمیفهمم چی میگی امیر. مم هیچی از این چیزایی که تعریف میکنی نمیدونم. یعنی چی؟😥😧
امیرعلی_ تو هیچ اطلاعاتی در این باره نداری؟ حانیه تو که مدرسه میرفتی.😢😒
_ خب اره. ولی مدرسه ما اصلا اهمیتی نمیداد به این چیزا در حد همین حفظ کردن و امتحان دادن.الان خیلی یادم نیست.😕
امیرعلی_ خب الان از کجا شروع کنیم؟😒
_ این قضیه پهلو شکسته چیه؟ 😧همون که میگفتن حضرت زهرا پشت در بوده و درو هل میدن؟ و بعد آتیش میزنن؟😳😯
امیرعلی_ خب تو که میدونی دیگه. اره همونه. حضرت زهرا حتی اون موقع هم چیزی رو که تو اسمشو گذاشتی افراط کنار نذاشتن. 😢😣
مامان_حانیه. بیا تلفن
رو به امیرعلی گفتم
_ بزار برا بعد. مرسی.😒
و بعد از اتاق رفتم بیرون.
_ کیه؟
مامان_ فاطمه
نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم.
_ جون دلم؟😊
فاطمه_ سلام عزیزم.جونت بی بلا.خوبی؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی ؟😕
_ مرسی تو خوبی؟ گوشیه من کلا هیچوقت نیست.😅
فاطمه_ مرسی با خوبیت.راستش مزاحمت شدم ببینم فردا میای؟😊
_ اره. میام.
فاطمه_ اخ جون. پس میبینمت خانم گل☺️
ادامه دارد...
#نویسنده_ح_سادات_کاظمی