eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت فاطمه را در آغوش مى فشرد... بر سر روى و سینه اش مى کشد و چشم و گونه و لبهایش را غرق بوسه مى کند. و تو انتقال را به وجود فاطمه ، احساس مى کنى ، طماءنینه و سکینه را به روشنى در چشمهاى او مى بینى و ضربان تسلیم و توکل و تفویض را از قلب او مى شنوى... حالا فاطمه مى داند که نباید بیش از این پدر را معطل کند... و آغوش استقبال خدا را گشاده نگه دارد. و حسین مى داند که... فاطمه مى ماند. شهادت را مى بیند و تاب مى آورد. فاطمه بر مى خیزد و حسین نیز،... اما تو فرو مى نشینى . حسین مى ایستد اما تو فرو مى شکنى ، حسین بر مى نشیند اما تو فرو مى ریزى. مى دانى که در پى این رفتن ، بازگشتى نیست... و مى دانى که قصه وصال به سر رسیده است... و فصل سر رسیده... است.. و احساس مى کنى که به دستهاى حسین از فاطمه کوچک ، نیازمندترى... و احساس مى کنى که بى ره توشه بوسه اى نمى توانى بار بازماندگان را به منزل برسانى. و ناگهان... به یاد مى افتى ؛ اى از آنگاه که عزم را به رفتن بى بازگشت جزم مى کند. چه مهربانى غریبى داشتى مادر! که در وصیت خود هم ، نیاز حیاتى مرا لحاظ کردى. برخیز و حسین را صدا بزن! با این شتابى که او پیش مى راند، دمى دیگر، صداى تو، به گرد گامهایش هم نمى رسد. دمى دیگر او تن خود را به دست نیزه ها مى سپارد... و صداى تو در چکاچک شمشیرها گم مى شود... اما که او پیش مى رود، رکاب اى که او مى زند،... بعید... نه ، محال است خواهش خواهرانه تو بتواند عنان رفتنش را به بکشاند. اینهمه تلاش کرده است... براى کندن و پیوستن ، چگونه تن مى دهد به دوباره نشستن ؟! پس چه باید کرد؟ زمان دارد به سرعت گامهاى اسب مى گذرد... و تو چون زمین ایستاده اى ، اگر چه دارى از سر استیصال ، به دور خودت مى چرخى. یا به زمان بگو که بایستد یا تو راه بیفت. اما چگونه ؟ اسم رمز! نام ! تنها کلامى که مى تواند او را بایستاند و تو را به آرزویت برساند: مهلا مهلا! یابن الزهرا! قدرى درنگ ... مهلتى اى فرزند زهرا! ایستاد! چه سر غریبى نهفته است در این نام زهرا! حالا کافیست که چون تیر از چله کمان رها شوى و پیش پایش فرود بیایى: بچه ها؟ بسپارشان به امان خدا. احترام حضور توست یا نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است و بوسه گاه تو را دست یافتنى تر. نه فرصت است... و نه نیاز به توضیح واضحات... که حسین ، هم وصیت مادر را مى داندد و هم نیاز تو را مى فهمد. فقط وقتى سیراب ، لب از گلوى حسین بر مى دارى ، عمیق تر نفس مى کشى و مى گویى : _✨جانم فداى تو مادر! و کسى چه مى داند که مخاطب این ((مادر)) فاطمه اى است که این بهانه را براى تو تدارك دیده است... یا حسینى است که تو اکنون او را نه برادر که پسر مى بینى و هزار بار از جان عزیزتر.... یا هر دو!؟ تو همچنان و هنوز در خلسه این بوسه اى که صداى زخم خورده حسین را از میانه میدان مى شنوى... خوبى رمز ((لا حول و لا قوة الا باالله )) به همین است . تو مى توانى از لحن و آهنگ کلام حسین ، در بیان این رمز، حال و موقعیت او را دریابى. با شنیدن آهنگ کلام حسین مى توانى ببینى... ادامه دارد