eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽ا✨ 🌹 خانوما يه نگاه به خودمون بندازيم؟ صبح تا شب كارمون شده چيكار كنيم شوهره فرار نكنه ، باكسي نره ،خام نشه ، پاش نلغزه.... پس كي وقتي براي خودمون هست كه بدون دغدغه براي كوچكترين حقمون(داشتن همسر سالم و پايبند) كمي به خودمون برسيم و حال ذهن و خودمون باشيم. زندگيمون شده پيدا كردن راههاي فرار نكردن همسر !!! بيايد كمي بيشتر بخونيم كمي عميق تر فكر كنيم و هايي رو بديم كه اگر دختر شد بقدري خودش رو بدونه كه به خودش اجازه نده پاشو تو زندگي يكي ديگه بذاره و اگر پسر شد بقدري فهيم و عاقل باشه كه زنان شوهر دار رو ناموس خودش بدونه ... بياييد بچه هايي رو پرورش بديم كه بدونن جايگاهشون كجاست... اين منو و شما هستيم كه رو ميكنيم به افتخار زن ها که هستند کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت از آموزش و پرورش برای ایوب نامه✉️ آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی. پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم: + بالاخره چه کار میکنی؟ _ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم ، روستایی که با یک ساعت و نیم فاصله داشت. ایوب یا بود یا یا می فرستاد یا هر روز صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد. هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود شده. شب خواب دیدم ایوب می گوید 💤"دارم می روم "💤 شَستم خبر دار شد دوباره شده. صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش🚲 گرم کردم. خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای _"عیال، عیاااااال" گفتن ایوب به خودم آمدم. تمام بدنش باندپیچی بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند. + چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ _ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو.. شیمیایی شده بود با مدتی طول کشید تا برگشت. توی بیمارستان🏥 آمپول بهش تزریق کرده بودند و شده بود. پوستش داشت و نفس می کشید. گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک هم قدرت ندارد😒 و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای ایوب فرقی نمی کرد. 🌷او رفته بود همه را یک جا بدهد و خدا از او می گرفت. 😔 . نفس های ثانیه ای ایوب از زندگیمان شده بود. تا آن وقت از شیمیایی شدن فقط این را می دانستم که روی پوست های ریز و درشت می زند. دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را می خورد ولی تاول ها بیشتر شده بود. صورتش می شد و از زخم ها می آمد.😢 را با زد تا زخم ها نکند. وقتی از سلمانی به خانه برگشته بود خیلی گرفته بود. گفت: _"مردم چه شده اند، می گویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا؟؟"😔 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که کرده بود و دردناک شده بود... دکتر تا به پوستش کشید، چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد... 😣😔 دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد. با زخم باز برگشتیم خانه... صبح به صبح که را خالی می کردم، می دیدم ایوب از سرخ می شود و به خوردش می پیچد. حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد تمام فکر و ذکرش بود. می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد.😔 آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند. هول برم داشت.😦 ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم.... _ایوب........؟ جواب نشنیدم. 😰 کنار دیوار بی حال نشسته بود. خون تازه تا روی فرش آمده بود. نوک چاقو🔪 را فرو کرده بود توی اش و فشار می داد.😲😱 فورا آقای نصیری همسایه پایینیمان را صدا کردم.... 😵 بچه ها دویدند توی پذیرایی و خیره شدند به ایوب🏃🏃🏃 می دانستم زورم نمی رسد چاقو را بگیرم. می ترسیدم چاقو را آن قدر فرو کند تا به قلبش برسد. چانه ام لرزید. _ایوب... جان...... چاقو.... را .... بده... به... من...آخر چرا .....این کار را....می کنی؟😰😢 آقای نصیری رسید بالا، مچ ایوب را گرفت و فشار داد. ایوب داد زد: _ "ولم کن....بذار این ترکش لعنتی را دربیاورم....تو را....به خدا شهلا....." بغضم ترکید.😢 _"بگذار برویم دکتر" آقای نصیری دست ایوب را از سینه اش دور کرد. ایوب بیشتر تقلا کرد. _"دارم میسوزم، به خدا خودم می توانم، می توانم درش بیاورم. شهلا....خسته ا کرده، تو را خسته کرده."🗣 ها کنار من ایستاده بودند و اشک می ریختند.😭😭😭😭 چاقو از دست ایوب افتاد.... تنش می لرزید و قطره های اشک از گوشه چشمش می چکید.😢 قرص💊 را توی دهانش گذاشتم. لباس خونیش را عوض کردم. زخمش را پانسمان کردم و او را سر جایش خواباندم. به هوش آمد... و زخم تازه اش را دید. پرسید این دیگر چیست؟ اشکم را پاک کردم و چیزی نگفتم. و اگر برایش تعریف می کردم خیلی از من و بچه ها می کشید. 😔😣 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت که دیگر . شده است.... و مگر پیش از این ، غیر از این بوده است ؟ 🏴پرتو دهم🏴 ✨الموت اولى من رکوب العار والعار اولى من دخول النار قرار ناگذاشته میان این است که تو در از و و ها کنى... و او با رمزى ، رجزى ، ترنم شعرى ، آواى دعایى و فریاد لاحولى ، سلامتى اش را پیوسته با تو در میان بگذارد. و این رمز را چه خوش با رجز آغاز کرده است. و تو احساس مى کنى که این نه رجز که ضربان قلب توست... و آرزو مى کنى که تا قیام قیامت، این صدا در گوش آسمان و زمین ، طنین بیندازد. و اهل خیام نیز به این صدا دلخوشند،... احساس مى کنند که ضربان قلبى هستى هنوز مستدام است و زندگى هنوز در رگهاى عالم جریان دارد. براى تو اما این صدا پیش از آنکه یک اطلاع و آگاهى باشد، یک نیاز عاطفى است . هیچ پرده اى حایل میان میدان و چشمهاى تو نیست این یک نجواى لطیف و عارفانه است که دو سو دارد. او باید در ، بجنگد، شمشیر بزند و بگوید: _✨الله اکبر و از تو بشنود:_✨جانم! بگوید: _✨لااله الااالله و بشنوذ: _✨همه هستى ام. بگوید: _✨ لا حول و لا قوة الا باالله! و بشنود: _✨قوت پاهایم، سوى چشمم، گرماى دلم، بهانه ماندنم! تو او را از وراى پرده هاببینى... و او صداى تو را از وراى فاصله هاى بشنود. تو نفس بکشى و او قوت بگیرد.... تو سجده مى کنى و او بایستد،... تو آب شوى و او روشنى ببخشد... و او... او تنها با اشارت مژگانش زندگى را براى تو معنا کند. و... ناگهان میدان از نفس مى افتد، صدا قطع مى شود و قلب تو مى ایستد. ! این شمشیر است که بر فرود آمده است ، او را به کرده است... و انگار باران خون بر او باریده باشد، تمام سر و صورتش را گلگون کرده است. همه عالم فداى یک تار مویت حسین جان ! برگرد! این سر و پیشانى بستن مى خواهد،... این کلاه و عمامه عوض کردن و... این چشم خون گرفته بوسیدن. تا دشمن به خود مشغول است بیا... تا خواهرت این زخم را با پاره جگر مرهم بگذارد. بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد، بیا که جانش را سر دست بگیرد و دور سرت بگرداند. تا دشمن ، کشته هاى شمشیر تو را از میانه میدان جمع کند، مجالى است تا خواهرت یک بار دیگر، خدا را در آینه چشمهایت ببیند و گرماى دست خدا را با تمام رگهایش بنوشد. زینب ! این هم حسین . دستش را بگیر و از اسب پیاده اش کن . چه لذتى دارد گرفتن دست حسین ، فشردن دست حسین... و بوسیدن دست حسین. چه عالمى دارد تکیه کردن دست حسین بر دست تو. حسین جان ! تا قلب من هست پا بر رکاب مفشار.... ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت حسین جان! تا قلب من هست پا بر رکاب مفشار. تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که مژگان من پاى نازنین تو را بیازارد. جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین! صداى آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب! و زیبایى رخسار حسین ، تو را مبهوت خود نکند زینب! دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند! آب ؟ براى شستن زخم ؟ آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى لبهایش مى چکاندى. چه باك ؟ اشک را خدا آفریده است براى همین جا. باران بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند شستشو دهد، اگرچه شورى آن بر جگر چاك چاك او رسوب مى کند. فرصت مغتنمى است زینب! باز این تویى و حسین است و تنهایى. اما... اما نه انگار. هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم انتظارتر. پیش از آنکه دست تو فرصت پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند. بار سنگینى بر پشت بچه هاست... و از آن عظیم تر کوله بار حسین است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى. پیش روى بچه ها، محبوبترین عزیز آنهاست... که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا بیشترین بهره را از این لحظه ، داشته باشند. تا بعدها با خود نگویند... که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و... شرایط است که از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود. حکایت و برق ، که روشنى به ظواهر عالم کار دارد. حکایت و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است. حکایت است... حکایت این لحظات که از آن است چه رسد به و پرداختن آن.... اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این کشمکش اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و ناخواسته ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند. یکى مات ایستاده است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد بیشترین ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد. یکى مدام دور حسین چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند. یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است. یکى دست حسین را بوسه گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند. یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است. انگار که برترین گنج هستى را پیدا کرده است. یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته اشکهایش را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند. یکى پهلوى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند. یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند. و است_براى_حسین.... گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من! و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است. با کدام دست و دلى مى خواهى این حلقه ها را جدا کنى. چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد. این که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است. مى توان این حلقه ها را گشود؟.. ادامه دارد
♥️🍀 💫 چگونه همسرم را نقد کنم که موجب آزارش نشود؟ به دلیل این که به هنگام نقد کردن، عزت نفس فرد مورد نظر مورد مخاطره قرار می گیرد، افراد معمولا در برابر نقد مقاوم هستند و (به جز افرادی که عزت نفس بالایی دارند ...) بنابراین سعی کنید تا حد ممکن از روش های جایگزین استفاده کنید. مثلا به جای این که همسرتان را به دلیل رعایت نکردن نظم انتقاد کنید، هنگامی که نظم را رعایت می کند خیلی او را تقدیر کرده و از او تعریف کنید. این کار به مرور زمان، باعث می شود عدم رعایت نظم او کم رنگ شده و رعایت کردن نظمش بیشتر شود. قبل از نقد طرف مقابل، نیتتتان را با خودتان مرور کنید! آیا واقعا قصد کمک به او و اصلاحش را دارید یا صرفا می خواهید دلتان خنک شود یا او را ضایع کنید؟؟؟!!! با خودتان رو راست باشید. چون نیت شما در صحبتتان حتما اثر گذار خواهد بود. 👈 قبل از نقد نقاط منفی او، حتما به نقاط مثبتش فکر کنید و آن ها را به زبان آورده و به خاطر آن نقاط مثبت، تقدیرش کنید (نقاط مثبتی که ذکر می کنید و تقدیرتان واقعی باشد، چاخان نباشد!) مراقب باشید رفتارش را نقد کنید و نه شخصیتش را. مثلا نگویید "شلخته ای" بلکه رفتارش را مثلا این که هنگام خانه امدن لباس هایش را روی تخت می اندازد یا جوراب و کیفش را کنار اتاق می انداز نقد کنید. حتی الامکان نقدتان را کوتاه و خلاصه و در حد ضرورت بگویید. یعنی نقدتان را شاخ و برگ های اضافی ندهید و آن را طولانی نکنید. جملاتتان را با ضمیر "من" آغاز کنید و نه ضمیر "تو". مثلا به جای این که بگویید "تو به ظاهرت نمی رسی و به آراستگیت اهمیت نمی دهی." بگویید: " من دوست دارم بیشتر به خودت برسی." رفتار منفی طرف مقابل را تعمیم افراطی ندهید. مثلا نگویید :"تو هیچ وقت حوصله ی حرف زدن نداری!" آیا واقعا هیچ زمانی نبوده که او با شما با حوصله حرف زده باشد؟؟؟ مبهم صحبت نکنید و حرفتان را واضح و حتی با مثال بیان کنید. مثلا نگویید :"من از رفتارایی که با من داری راضی نیستم!" انتقاد خود را مانند یک کپسول به او بدهید اول از ویژگی های خوب او بگویید بعد انتقادتان را مطرح کنید و سپس از ویژگی خوب آن گفته شود. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ 📚 چرا بعضی‌ها با کوچکترین مسائل بشدت ناراحت می شوند؟ 1- شاید مسائلی که به نظر شما کوچک هستند برای آنها بسیار بزرگ و با ارزش باشند. 2- ممکن است مدت زیادی تحت آزار روانی قرار گرفته باشند و در موقعیت های اجتماعی بسیار حساس تر از دیگران باشند 3- مدت بسیار زیادی احساساتشان را سرکوب کرده اند و دیگر ظرفیتی برای نگه داشتن آنها ندارند؛ به همین خاطر، سریع واکنش نشان میدهند. 4- مدت زیادی همه چیز در زندگیشان درست پیش نرفته و امید زیادی دارند که دیگر همه چیز خوب پیش برود، به همین خاطر با کوچکترین مشکلی بهم می ریزند و گذشته برایشان یادآور می شود. آنها آنقدر خسته اند که نمیتوانند تظاهر کنند که از چیزی ناراحت نیستند یا اینکه لبخندهای مصنوعی بزنند ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ زنهایی که دائما نا آرام و مضطربند، هر چه زیبا و خوش اندام هم باشند هرگز همراه خوبی در زندگی نیستند. اینها یاد گرفته اند چگونه هر لحظه را با یک غم جدید مخلوط کنند. چنان چه فعلا دلیلی بر خطای همسر نداشته باشند از این می ترسند که همسرشان در آینده تغییر کند. تغییری که مقابله با آن در اختیار آنها نباشد. فرض می کنند که اگر همسرم وفادار نماند چه می شود...اگر بیمار شوم و نتوانم دیگر به وظایفم عمل کنم...اگر مهر و محبت همسرم را از دست بدهم و هزاران اگر دیگر که همه روی اخلاق و اعصاب آدم تاثیر می گذارد... بدیهی است که با وجود چنین اضطرابهایی نمی توان به دیگران محبت کرد یا خوش برخورد بود. این بی قراریها خود فرد را که از نفس می اندازند هیچ، شریک زندگی را نیز به تنگ می آروند. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ معشوقه شوهرت باش هیچ چیز و هیچ کس را به شوهرتون ترجیح ندین برای چی ؟ چون مردها خیلی حساسند این تو ذهنشون میمونه. به خاطر بچه ها زندگیتون رو تلخ نکنین. امار نشون داده بیشترین دلایل طلاق به خاطر هاست .مردها میتونن زنی میخوان قبل از بچه داری و خونه داری معشوقه بی نقصی واسشون باشن تا الان به زنان زشت یا زنان چاقی برخورد کردید که شوهراشون عاشقشونن. بعد خانمی هم دیدین که اعتراف کنه سالیان سال داره بیرون خونه کار میکنه توخونه داری و بچه داری چیزی کم نذاشت اما شوهرش بهش خیانت کرده؟! باید بدونه که چقدر عاطفه و وقت و جسمش رو خرج شوهرش کرده؟! معشوقه شوهراتون باشین .از جسم و زبان و عقلتون کمک بگیرین ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫
📍 ها_را_با_آرامش_بیدار_کنید! 🔻 یکی از اشتباه های رایج بزرگ ترها برای کردن بچه ها در ساعت های اولیه روز، بیدار کردن آنها با و سر و صدای زیاد است. 📣 🔻 بچه ها با شنیدن صدای بالا در ساعت های اولیه روز، می شوند و این بدخلقی، اثر منفی ای در تمام طول روز روی روان آنها می گذارد.😮‍💨 🔻 به همین دلیل هم به تمام توصیه می شود برای بیدار کردن بچه ها، ابتدا درِ اتاق آنها را با آرامش باز و سپس یک چراغ با نور کم روشن کنید. ❇️ در نهایت هم بچه ها را با و الفاظ زیبا و محبت آمیز، به بیدار شدن برای خوردن یک صبحانه دسته جمعی و آغاز روزی شاد کنید.🥰 @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
📍 ها_را_با_آرامش_بیدار_کنید! 🔻 یکی از اشتباه های رایج بزرگ ترها برای کردن بچه ها در ساعت های اولیه روز، بیدار کردن آنها با و سر و صدای زیاد است. 📣 🔻 بچه ها با شنیدن صدای بالا در ساعت های اولیه روز، می شوند و این بدخلقی، اثر منفی ای در تمام طول روز روی روان آنها می گذارد.😮‍💨 🔻 به همین دلیل هم به تمام توصیه می شود برای بیدار کردن بچه ها، ابتدا درِ اتاق آنها را با آرامش باز و سپس یک چراغ با نور کم روشن کنید. ❇️ در نهایت هم بچه ها را با و الفاظ زیبا و محبت آمیز، به بیدار شدن برای خوردن یک صبحانه دسته جمعی و آغاز روزی شاد کنید.🥰 @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405