هانی،جزیره مجنون بود.
فکه قتلگاه سید اهل قلم شهیدآوینی ..
همون اول منطقه کفشامونو در آوردیم..
وقتی رسیدیم محل روایتگری راوی گفت :
《بچه ها شما الان با پای برهنه رواین ماسه ها قدم برداشتین
بچه های تفحص سال ۷۵ تو فکه کم میارن به نتیجه نمیرسن به طرف عباس صابری(توهمون منطقه توهمون سال شهیدشد) هجوم بردن که خاکش کنن.همونجا بیل شروع کرد به کار کردن چنگال های بیل به چیزی خورد که با کاوش زمین #شهیدی پیدا شد که مقدمه پیداشدن چند شهید دیگه بودن.....》
✨راوےعطیه✨
هربرگ از کتاب سلام برابراهیم بهم ثابت میکرد که ابراهیم هادی تکرار نشدنیه...
ورودمون به کانال کمیل وشنیدن صوت خوشگل اذان شهید ابراهیم باعث شد حالم بدبشه
اینجا همون جایی است که بچه هاسه روز لب تشنه مقاومت کردن
شبیه شهید ابراهیم شدن فوق سخت است...
✨راوےزینب✨
شرهانی دشت شایق های تشنه..
اینجا همون جاییه که بچه های تفحص شهیدی پیدا میکنن که آب توی دبه هاشون تازه وخنک بوده که بچه های تفحص تعجب میکنند
🕊جزیره مجنون🕊
اینجارا باید دید تافهمید در باتلاق های مجنون ماندن یعنی چه..
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #بیست_وپنجم
روز سوم سفر ما...
قرار بود به دهلاویه، هویزه و معراج الشهدا بریم.
حضور در جایی که قدم های شهید چمرانه حس فوق العاده ای بود
اما #هویزه چیز دیگه ای بود...
محل شهادت حسین علم الهدی ویارانش که مثل سید الشهدا تشنه لب شهید میشن وبعثی های نامرد با تانک از روشون جمع میشن.
اینجوری بود که هشت سال تنهایی جنگیدیم یک مشت از خاکمون کم #نشد.
یه بخشی از هویزه متعلق به پیکرهای پاک شهدا بود.
🕊معراج الشهدا🕊
وقتی پیکرای پیچ شهدا رو دیدم نالم بلند شد
وای یازینب😩😭
اگه بعد سالها پیکر حسینم اینجوری به دستم برسه من چیکار کنم.. 😭
سفر راهیان ما عالی تموم شد..
و من بارها خوردشدم و #شکستم و #ساخته شدم. بسم الله گفتیم برای #شناخت بیشترشهدا
خیلی سریع فروردین جایش را به اردیبهشت داد
درست زمانیکه ما مشغول امتحانای میان ترم بودیم
یه خبر از #سوریه قلب ایران را لرزاند...
واون هم...
ادامہ دارد...