eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞قسمت ساعت از ١٠ گذشته بود.. پدر و پسر سوار ماشین حسین اقا، به سمت خانه میرفتند..💨🚙 به سر کوچه شان رسیده بودند.. هنوز همان جمع پسرهایی..که همیشه سرکوچه می ایستادند.. بودند.👥👥👥 و صدای خنده و حرف زدنشان.. کل محله را برداشته بود. کوچه پر از ماشین بود 🚙🚙🚗🚙🚗🚗🚕🚕و جای پارک نداشت...حسین اقا ماشین را.. همانجا سرکوچه پارک کرد... پیاده شدند.. تا مسیر خانه را طی کنند... که عباس، نامش را از زبان یکی از آنها شنید.👤 درجا.. اخم هایش در هم رفت...😠رو به پدر کرد و گفت _بابا شما برید خونه من الان میام😠 _عباس بابا نرو😐 عباس .. به پدرش کرد..و بی جواب.. قدمهایش را تند تر برداشت..😡 با زنجیری⛓ که در جیبش بود.. از جیب درآورد.. عصبی به سمت پسرها میرفت.. اخمهایش را بیشتر کرد...بلند نعره زد😠🗣 _چی گفتییییی؟؟؟😡 مردشی دوباره تکرار کن بینممممم...!!!!😡🗣 پسرها.. 👥👥 بی توجه به عباس..صحبتشان را ادامه میدادند...و حتی بیشتر و بلند تر میخندیدند..😏😏😏😂😂😂🤣🤣🤣 تیکه کلامهایش را.. به باد گرفته بودند..و خنده هایشان بیشتر شده بود.. کارشان،.. عباس را.. بیشتر عصبی میکرد..😡⛓ به دقیقه نکشید.. زنجیرش را چرخاند و با مشت و لگد به جانشان افتاده بود..😡😡👊👊👊👊 آنها هم دفاع میکردند.. یک سرو گردن.. از همه بزرگتر و درشت تر بود.. زورش میچربید.. گرچه گاهی مشتی میخورد.. اما تا توانست.. همه را زیر مشت و لگد با زنجیر میزد..😡😡👊⛓⛓⛓👊😡😡 حسین اقا سریع دوید تا انها را از هم جدا کند..😨🏃‍♂ به قدری صداها و جنجال بلند بود.. که همه محله را.. به بیرون از خانه هاشان کشیده بود.. در اخر.. با وساطت اهل محل.. و آمدن پلیس.. عباس اروم شد.. و دعوا خاتمه پیدا کرد..🚓 همه با سر و دست کبود و خونین.. به گوشه ای افتاده بودند.. گویا از میدان جنگ برمیگشتند.. همه از عباس... ادامه دارد...
الان یه هفته از سفر مشهد میگذره. امیرعلی که از همون روز اول که برگشت رفت این اردوی شلمچه. 🙁 منم که کلا از وقتی برگشتیم هیچ جا نرفتم. همش تو فکر مشهدم. اونجا که بودم یکی رو داشتم که باهاش درد و دل کنم ولی الان چی؟ 😐 حوصلم سر رفته بود ولی دلم نمیخواست از خونه برم بیرون. 🔥عمو🔥 هم چند سری زنگ زد ولی هربار بهونه اوردم اصلا دیگه دلم نمیخواست با یه مرد هوس باز رابطه ای داشته باشم. 😕خودمم نمیدونم اون همه عشق به عموم که باعث میشد 24 ساعته خونشون باشم چی شد 👈ولی میدونم الان اصلا صلاح نیست برم پیشش تازه میدونستم اگر هم برم و بفهمه که اون سفر مشهد با دل من چه کرده کلی میکنه. کاش امیرعلی بود تا باهاش درد و دل میکردم. هعی..... الان نت گردی میتونست یکم حوصلمو سرجاش بیاره . لپ تاب💻 رو روشن کردم و رفتم تو اینترنت. نفهمیدم چی شد که یه دفعه سرچ کردم 🕊امام رضا. 🕊 خب چه ایرادی داشت میخواستم در مورد دوستی که این آرامش رو کرده بود تحقیق کنم. 😊اول ازهمه عکسای حرم رو دیدم و بعد خیسیه گونم رو حس کردم 😢 وای چقدر دلم تنگ شده بود. خوندم. تک به تک سایتارو. زندگینامه امام رضا رو. وای الهی بمیرم براش چقدر سخته تو غربت شهید بشی. 😢 بعد از خوندن زندگینامشون بیشتر بی تاب شدم وبارون اشکام هم تندتر بارید.😭 ولی از یه طرف هم خوشحال شدم چون فهمیدم آرامگاه خواهرشون قم هستش😊 و مامان اینا هم قراربود این هفته برن سالگرد یکی از اقوام که خونه اون ها هم همونجاست قرار نبود من برم چون اصلا به این جور چیزا علاقه نداشتم ولی حالا....😇 وقتی امام رضا انقدر خوب بود پس خواهرش هم میتونست خوب باشه. میتونست مایه آرامش من باشه.😊👌 ادامه دارد...
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 🕊🕊 قسمـت دنبال ارشیا راه افتاد تا توی اتاق، باید ذهنش را خالی می کرد! _چرا تابحال در مورد نیکا چیزی نگفته بودی؟😠 _چی می خواستی بشنوی؟😐 _می گفت امشب مدام نگاهش می کردی😠 _تو چی فکر می کنی؟ _چرا بجای جواب دادن سوال می پرسی دوباره ارشیا؟😠😵 پوف بلندی کشید و مشغول باز کردن دکمه ی سر دستش شد. _دلم می خواد یه چیزایی رو خودت بفهمی! نه اینکه من برات دیکته کنم... _آخه اون حتی گفت که منو کردی عروسک خیمه شب بازی تا.... ارشیا دکمه های سردست را پرت کرد روی میز و با عصبانیت گفت: _بسه خانوم! تو هرچی بشنوی رو باور می کنی؟ خوبه اما 😡✋من دفعه اول و آخرمه که دارم توجیهت می کنم! اگر واقعا نیکا رو دوست داشتم چرا طلاقش دادم که حالا بیفتم دنبالش؟😡 ببینم تو اصلا فکر نکردی ببینی از بین اینهمه دختر چرا تو؟ دست روی گردنش گذاشت،.. تکیه داد به کمد چوبی سفید و نگاهش را به سقف دوخت،.. چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که انگار غرق خاطرات تلخ شده بود گفت: _اون با تو خیلی داشت، زمین تا آسمون! تنها جایی که بند نبود بود! زندگی رو به می گرفت. درست طبق که بخوردش داده بودن پیش می رفت، به دلخواه آدمایی مثل مامانم که جلو چشمشون قد کشیده بود. هیچ وقت دوستش نداشتم، یعنی نمی خواست که دوست داشتنی باشه! هزار بار با زبون خوش و ناخوش حالیش کردم که باهم فرق داره، می خواستم رای ش رو بزنم که خودش بگه نه. اما قبل عقد شروطم رو قبول کرد.... گفت بخاطر تو از خیلی چیزا دست می کشم. منم مثل تو خسته ام ازین زندگی بی سر و ته و هزار چیز دیگه... اما همش چرت بود. یا دنبال بود یا... ده بار عمل زیبایی کرد! یه بار گونه می کاشت یه بار گریه می کرد که باید برداره! یا تو مزون لباس بود.. یا سالن مد و آرایش. این اواخر مدام تو کارهای شرکت سرک می کشید، می خواست توی تمام جلسه ها باشه. پایه ی همه ی سفرهای کاری بود حتی جلوتر از من! دیگه رئیس روسای بقیه شرکت ها پای معامله بیشتر از اینی که نامجو رو بشناسن با اسم نیکا آشنا بودن.هه ... من بی غیرت نبودم ریحانه، 😣😞☝️نمی تونی بفهمی چقدر کردم، اونم من! ازدواجمون به خواست خانوادم بود، تحمل کرده بودم با اینکه مطابق میلم نبود اما از یه جایی به بعد . هیچ وقت تو خونه بوی زندگی نبود، شادی و تفاهم نبود. چیزایی که برای من مهم بود برای اون پشیزی ارزش نداشت. من سختم بود، ننگم میومد که با اون سر و شکل راه بیفته بیاد پیش وکیل و رفیقای من! اما نمی فهمید، دعواش که می کردم جری تر می شد. نمی دونی چقدر سعی کردم آدمش کنم اما نذاشت. با مه لقا همدست شده بود برای انگ امل زدن به من. فکر می کرد می خوام مردسالاری کنم براش! چشمان به خون نشسته اش را بست و ادامه داد: _لعنتی...😠ولش کن بیشتر از این دوست ندارم بشکافم لباسی رو که با خفت از تنم درآوردمو پرت کردم تو گنجه ی خاطراتی که حالم ازش بهم می خوره، فقط اینو بگم، نمی دونی چقدر منطقی برخورد کردم که فقط طلاقش دادم!! نفرتی که از بین دندان های کلید شده اش می شنید.. باعث شد باور کند دروغ های امشب نیکا را... چه ناگفته هایی داشت ارشیا و او بی خبر بود. چه عذابی کشیده بود... _پشت دستمو داغ کردم از حتی همکلامی با آدمای بی ارزشی مثل نیکا. پس نگران نباش و به اعتماد کن. رو به روی ریحانه ایستاد دستانش را گرفت و نجوا کرد: _حرفای زیادی برای گفتن هست اما دوست ندارم بشنوی! چون می رنجی ازشون... به من کن ریحانه، همونجوری که من اعتماد کردم و روی و حساب وا کردم. هیچ وقت عوض نشو، هیچ وقت! ادامه دارد...
همیشه بین کسی که دوستش دارین و کسی که بهتون توجه میکنه اونی ک بهتون توجه میکنه رو انتخاب کنید دوست داشتن کسی که بهتون توجه نمیکنه درد کشنده ایه ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ☘️🍃❤ ❤🍃 🍃 ❌خانم‌های عزیز به جای نشان دادن رفتارهای خیلی منفی و دور از شان خودتون، صحبت کنید!! 🥰مثلا؛ فرض کنیم همسر یا نامزد تون یه دوستی داره که شما دوسش ندارید حالا به هر دلیل، شما به جای اینکه هر بار میگه داره با فلانی میرم بیرون شروع کنید به قضاوت کردن طرف یا هرچی از دهنتون درمیاد بگید 💛با همسرتون حرف بزنید و دقت کنید که اگه هر بار که میخواد بره بیرون بین تون بحث و جدل باشه یا مدام تیکه و کنایه بندازید دفعه ی بعد از شما پنهان میکنه و یا بهتون دروغ بگه و باعث میشه حتی با اینکه همدیگه رو دوست دارید صرفا سر اینکه دارید انتخاب هاشو محدود میکنید رابطتتون بهم میخوره 🤷‍♀️پس یه روز باهاش صحبت کنید و بگید چرا از فلانی خوشتون نمیاد و در کل یار همدیگر باشین و بیشتر با هم حرف بزنید https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤️✨❤️ 🌹خانم های عزیز 😉 راهكار براى برخورد با همسر بداخلاق و عصبی 🔻باورش کن: بیشتر مردان دل شان می خواهد که همسرشان باورشان کند. انها دوست ندارند که همسرشان در توانایی ها واستعدادهایشان (مثلا در تامین امنیت ورفاه و…) شک داشته باشد. با رفتار و گفته هایتان به آن ها بفهمانید که توانایی ومهارت و استعداد و پشتکارشان را باور دارید البته دروغ نگویید بلكه سعى كنيد خصوصيت مثبت وی را پررنگ تر كنيد. ❤️✨❤️ 🍂❤ گاهی خیلی مغرور و با ناز باش گاهی خیلی دلبر و ملوس! گاهی باید برای همسرت خیل ی سرسخت باشی گاهی تسلیم کامل. یادتون نره شوهر شما همونی میشه که مدام تو گوشش میخونید به صورت مستقیم و غیر مستقیم یعنی همش بهش بفهمونید تو خسیسی همین میشه اگر هم خودش خسیس باشه کمی بدتر میشه وقتی همسرتون صحبتی میکنه ...شما اولین نفری باشید توی جمع که با دقت و کنجکاوی حرفش رو دنبال میکنید ... وقتی حرف میزه ...مستقیما نگاهش کنید...و در انتهای با سر حرفش رو تایید کنید یا بگید.کاملا درست میگی و یک لبخند داشته باشید. 🍃🌹🍃🍁🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‎‌‎ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍁🍂❤ ❤ 🍂 🍃وقتي وارد يك رابطه ي عاطفي مي شويد لطف ا جو گير نباشيد و تمام درها را به روي خودتان نبنديد. ❌فكر نكنيد شاهزاده ي سوار بر اسب سفيد و يا سيندرلاي رويايي آمده است و قرار است تمام نيازهايتان را برآورده سازد و ديگر نه خانواده و نه هيچ دوستي را لازم نداريد ... 👌🏻حواستان باشد هيچ كسي نمي تواند جاي تمام عزيزانتان را پر كند 👌🏻هر رابطه اي جاي خود را دارد بين عزيزان ما اولويت طولي وجود ندارد كه فردي را جايگزين فرد ديگري كنيم ... باور كنيد به او هم لطفي نمي كنيد ... 💛خلاصه كنم ... كسي را تمام دنياي خودتان نكنيد كه مجبورش كنيد تمام دنيايتان را پر كند ... ☘️توانش را ندارد ... ☘️خسته مي شود ... از پا در مي آيد 😕و در كمال ناباوري مي رود ... ❤ 🍂 🍁 ❤🍁🍂 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ✅بی‌علاقه بودن زن نسبت به همسرش ✍به گفته کارشناسان، وقتی زنی به همسرش می‌شود در او رفتارهای متفاوتی می‌بینیم مثلا دائما شوهر خود را می‌کند و از او ایراد می‌گیرد، او را می‌شکند و در جمع به او بی‌احترامی می‌کند. ✅زنان وقتی به شوهر خود بی‌علاقه می‌شوند، نمی‌توانند به نیاز‌های او پاسخ دهند و دائما دنبال برای دور شدن از همسر خود می‌گردند. 🟣🟣🟣🟣🟣 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🌀🌀🌀 ✨ 🌀🌀🌀 مادر دلسوز ؛ 🔰 اگه فرزندتون نتونست مطلب ، درس یا تمرین‌هایی رو درست بفهمد و انجام بده ، باکمال آهستگی و شکیبایی همراه با شوق کمکش کنین. 🌀 از داد و فریاد و پرخاشگری جدا خودداری کنید. 🌀 وقتیکه حوصله کافی ندارید ، نظارت آموزشی رو انجام ندید. 🌀 عادت به نظم و ترتیب و تمیزی دفترهاشو بهش یاد بدید . 🌀 تشویق مناسب و به موقع بسیاری از کارها رو جلو میبره . کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405