eitaa logo
‌زُلفـــٰا!🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
189 ویدیو
63 فایل
‌‌‌‌‌﷽ ‌‌• . -∞↻خوشم‌ڪہ‌عاقبتم‌گره‌بہ‌زلف‌تو‌خورد...!(: اکثر پستا موقته پس سعی کن سریع سین کنی؛ . • ناشناس‌بگو:)🌱 https://harfeto.timefriend.net/17244470090083 ±آرے... مَہ‌در‌مدار‌زݪـف‌تو‌تعریف‌مۍ‌شود؛ . • ------ ببین چی خبره 👀🚶 @Noora_graph
مشاهده در ایتا
دانلود
✨تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت...♥️ #سهراب_سپهری 🌱| @karbalaiif
#تصویر_زمینه #زمستون ❄️| @karbalaiif
مرا که اینگونه به می‌اندیشم...! ♥️
♥️❄️♥️❄️♥️❄️♥️❄️♥️❄️♥️❄️ هر چه پل پشت سرم هست،خرابش بنما! تا به فڪرم نزند از ره تو برگردم...
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
🌏💫🌏💫🌏💫🌏💫🌏💫 ای ماه ترین دلخوشیِ رویِ زمینم... ✌️🏻 🍃
♡~زندگیمون مثل یه جادست.... آسمون این جاده روزایی افتابی داره و شبایی پرستاره... اما بعضی وقتا با ندیدن و دوری از بعضی از این ستاره ها... هوای دلمون ابری میشه و دلتنگ...! ✌️🏻♥️
در دلم جایی براى هیچکس غير از تو نیست گاه يک دنیا فقط با یك نفر پُر مى شود..! 🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️
°•🇮🇷°•🇮🇷°•🇮🇷°•🇮🇷°• من"خمینی"دوست‌می‌دارم‌که‌او هم"خُم"است‌وهم"مِی"‌است‌و‌هم‌"نی"است... ←شعراز "آسید‌علی‌آقاخامنه‌ای💚 🍃♥️ @karbalaiif
:《پای آرمان های انقلاب می مانم!》
پایِ تو ایستاده ایم!✌️
غرورم‌رومدیون‌حس‌توام...✊🏻 توحیثیت‌ِ‌سرزمین‌ِمنی🍃♥️ 🖤 💔 @karbalaiif
کیستی...که نازِ گنهکار میکشی!؟... :) 🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️
[ توُ زیبایی ! ] زَمین جایی برایِ خوُب رویان نیست ... 🖤 💔
مراقب باشیم فاصله بین ایمان و کفر فقط کمی بی ظرفیتی‌ست...!
انسان وانسانیت خیلی مسئله پیچیده ایِ...! صد و بیست وچهار هزار پیامبر برای هدایتش کافی نیست...؛ ولی یک شیطان برای گمراهیش کافیه...! @karbalaiif
الکی وقتمون صرفِ کسایی که دوستمون ندارن،نکنیم! @karbalaiif
مراجان‌آن‌زمان‌باشدکه‌توجانان‌مݧ‌باشی🍃♥️
اِجازه نَده رویآهات هَمیشه رویآ باشَن!💚🌵 ✌️🏻
دریای شور انگیز چشمانت، چ زیباست...🌊 آنجا که باید دل[♡] به دریا زد،همینجاست...💙❄️ @karbalaiif
|سیسألک الله عن کل قَـلب کسرته| وَخُدآدربارھ ی تَمام ِ قَــلب هآیی ڪه شڪستی اَز تُو خواهد پرسید.. .. ❄️ @karbalaiif
بعد 13سال برف در کربلا💙❄️
+برشی از کتاب +نورا خیره به آسمان،داشت ستاره های بیشمار را میکاوید. _یک شب قبل از آمدن این جوان،در خواب دیدم که ستاره های آسمان ریخته بودند توی حیاط خانه.غرق ستاره ه ابودم وه از سمت ماه صدایی به من گفت:"کیمیا را عرضه کن" جابر کتاب را بست و بوسید. با تعجب پرسید:کدام کیمیا؟ میدانست وقتی نورا زبان باز میکند،شنونده که عاقل باشد،میفهمد این زبان وصل به سینه ای ست مطمئن و پر دانش. نورا نگاهی به حیاط انداخت که با چند ساعت قبل قابل مقایسه نبود. _بالاخره حیاط این خانه هم از ماتم درامد... 📖📚 @karbalaiif