وقتی که دلت تنگ میشه 💔
به آسمان نگاه کن🌫
#خداوند مهربان من که نمیمیرد🌷❤️❤️
#داستانک🤓
#تلنگرطورےヅ
#یہحرفقشنگ ✓
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت : خیلی مغروری ازت خوشم میاد..
هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد،من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم.
پسرگفت : شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم
.
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت : خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته…
.
. پسره گفت : نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.
دختره گفت اووووه چه رمانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده
عکسشو داری ببینمش
.
پسر گفت : عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست.دختره شروع کرد به خندیدن
ندیده عاشقش شدی؟
.
نکنه اسمشم نمیدونی؟ پسر سرشو بالا گرفت گفت : آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم…
.
اسمش مهدی فاطمه است…
.
. دوست #مهدی با نامحرم دوست نمیشه
.
๑|اللهمعجللولیکالفرج|๑
#توصیهرهبرانقلابدختران:
دختران عزیزم!مطالعه،تحقیق،ورود به مسائل روز و اهتمام به کارهای دینی،جزو وظایف مسلمی است که زنان بایدخود را موظف به انجام آنها بدانند.
همه جای دین اسلام و بگردین پر از احساس خوب و احترام به شماست
پس ارزش خودتون و بیشتر بدونید و پاتون بذارید تو دل جهاد در راه علم و به همه ثابت کنید شما فرزندان، خواهران، همسران، مادران و انسان های موفقی هستید
شما می تونید با همه ی مسءولیت های بزرگتون و وظایفتون منبع اقتدار علمی کشورمون باشید
شما ثابت کنید همچون تمامی زنانی که در تاریخ ثابت کردن دختران یعنی مخلوقات خارق العاده و اما ظریف و لطیف خداوند
بذارید در سالیان بعد بگویند اقتدار علمی و شکوفایی آن را از دختران این سرزمین به ارمغان داریم
ما از داشتن شما به خود می بالیم :-)
شما بهترین هستید ♥️✨
@zolfaghare_galbam ❤️
📮کارت پستال به مناسبت شهادت شهید هسته ای محسن فخری زاده🌿✨🌷👇🏻
https://digipostal.ir/cmf13t6
@zolfaghare_galbam ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 صحبتهای مهم شهید فخری زاده پس از شهادت حاج قاسم
ما چه باید بکنیم؟
اگر اشک میریزیم برای حاج قاسم و لباس سیاه میپوشیم، باید در عمل نشون بدیم.
بیایید با هم میثاق ببندیم که راه حاج قاسم رو در زمین خودمون ادامه بدیم.
در همین جا باید مدافع حریم ولایت باشیم...
@zolfaghare_galbam ❤️
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
سالروز شهادت مدافع حرم حسین محرابی🌷
*🌴💛شهید حسین محرابی*
تاریخ تولد : 1356/06/30
محل تولد : نیشابور
*تاریخ شهادت : 1395/09/10*
*محل شهادت : حلب - سوریه*
وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند
محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع)
🌴🧡باسم رب الشهداء و الصدیقین
*🌴❤️السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع)*
*السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار*
🌴💔با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.
*🌴💖اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود، قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سید احمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛*
🌴💞اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
*🌴💙همسرم، فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عج قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛ یک دست لباس و پوتین محمد مهیار خریده ام، به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، اسلحه مرا بردارد.*
🌴💜مادر! مادر! مادر!
*🌴💚مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.*
🌴💛هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
*🌴💔من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.*
🌴💞فرزندانم!
زینب و فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛ بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
*🌴💔و فرزند کوچکم محمد مهیار!*
*تو نذر مولایم ، مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی، خودت را برای یاری امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت، با حیا و نجابتت ایشان را یاری کن؛ گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.*
🌴💜حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی
*و من الله توفیق*
*و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته*
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
_☑مرجعنشرتخصصیدلاورمردان جنگ
_☑ |مطالب گروه: 🌹🍂نذرسر سردار بی سر (شهید حججی) و فرج صاحب الزمان(ع) 🍂🌹|_
*🌺به رسم رفاقت برای هم دعا کنید🌺*
@zolfaghare_galbam ❤️
14.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناگفته هایی از دختر شهید مدافع حرم حسین محرابی با سردار سلیمانی🌸
@zolfaghare_galbam 🌸
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸شهید مدافع حرم حسین محرابی 🌸
@zolfaghare_galbam 🌸
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نب
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@zolfaghare_galbam 🌸