eitaa logo
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
160 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
72 فایل
ایݩجـاسربازۍدر رڪاب‌آقاروٺمریݧ مےڪݩیم✌🏻 پاٺوق‌عاشقـٰاۍ‌حاج قاسمッ شرایط تب♥ https://eitaa.com/joinchat/1755906139C60435d31ee ッرفیق ب گوشیمდ https://eitaa.com/joinchat/1748828251C89d6ed222b انتقادات وپیشنهادات: https://harfeto.timefriend.net/16081016251053
مشاهده در ایتا
دانلود
+چجوری‌ازدنیا‌دل‌کَندی...؟! -انتخاب‌کردم...!! +چی‌رو...؟! -بین‌آخرت‌ودنیا؛یکی‌باقی‌ودیگری‌فنا...!! +کاش‌دل‌بکنیم...💔
Ξ چقدر خرابۺ کردٻم.."⁉️ رابِطمۅڹ با خُـــدا♥️‹› رۅ مٻگــمـ ـ ـ ـ ـ 🙂 ° +هنوزدیرنشده‌به‌خودمون‌بیایم✋
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتگری شهدایی یڪ عڪس ویژه ازشهید حاج قاسم از زبان استادپناهیان ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮
اگه به گناهی مبتلا شدی نذار قلبت بهش عادت کنه..! عادت به ، اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت .. اونوقت، بجای لذت بردن از از گناه لذت میبری..! ✍
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙️ *تسلیم دکتر زیباکلام در مقابل دکتر بهادری جهرمی؛ مشاور رئیس پژوهشکده شورای نگهبان* ☝🏼لطفا فارغ از هر گونه گرايش حزبی و جناحی این مناظره صوتی را گوش کنید.
اون چی میگه؟ من چی میگم؟.pdf
حجم: 1.59M
✅اون چی میگه؟ من چی میگم؟ 🔹پاسخ کوتاه به شبهات انتخابات
سلام و عرض ادب باعرض معذرت بابت اینکه این دوروز پارت گذاری نشده بود 🥀اما امروز جبران میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
#پارت_پانزدهم #من_میترا_نیستم🥀 فردای آن روز، مردم با هر وسیله‌ای که گیرشان آمد، از شهر بیرون می‌رفت
وقتی با مینا به اورژانس منتقل شدیم با مجروحان بدحال بیشتر در تماس بودیم. مهران (برادرم) در آموزش و پرورش و مساجد فعالیت می‌کرد. گاهی هم با بچه‌های سپاه به خط می‌رفت.مواقعی که برای دیدن ما به بیمارستان می‌آمد. خبرهای شهر و گزارش کارهایش را برایمان می‌آورد. اوایل مهرماه (5 مهر ماه 1360) که عملیات ثامن‌الائمه شده بود تعداد مجروحان خیلی زیاد بود و مینا برای کمک به بیمارستان طالقانی (نزدیک خرمشهر)رفت، بعد از چند روز به بیمارستان شرکت نفت برگشت. پس از شکست حصر آبادان، در کلاس درس رزمندگان شرکت کردیم (باید در سال چهارم علوم تجربی درس می‌خواندیم). شبها موقع خواب ما شروع به درس خواندن می‌کردیم. در عملیات فتح‌المبین که در محور شوش انجام شد و ما برای کمک به بیمارستان شوش رفتیم.🥀 .....
🥀 روز آخری که می‌خواستیم با آمبولانس به آبادان برگردیم خبر شهادت خواهرم میترا (زینب) در شاهین‌شهر اصفهان را دادند. همان موقع به اصفهان رفتیم و صبح که رسیدیم، زینب را همراه با 300 شهید عملیات اخیراً تشییع کردند. زینب دوست داشت در تکیه شهدای اصفهان دفن شود که به آرزوی‌اش رسید. دو هفته در شاهین‌شهر ماندیم و بعد به آبادان برگشتیم. در آبادان کارهای بسیج را در دست گرفتیم. مینا مسؤول آموزشی و من مسؤول پرسنلی شدم. در عملیات آزادسازی خرمشهر در اورژانس در حال آماده‌باش بودیم. مجروحان زیادی به اورژانس آوردند. بالاخره خرمشهر آزاد شد. وقتی خبر آزادسازی خرمشهر از بلندگوها پخش شد، به یاد زینب خیلی گریه کردم😭🥀 .... 🥀