eitaa logo
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
72 فایل
ایݩجـاسربازۍدر رڪاب‌آقاروٺمریݧ مےڪݩیم✌🏻 پاٺوق‌عاشقـٰاۍ‌حاج قاسمッ شرایط تب♥ https://eitaa.com/joinchat/1755906139C60435d31ee ッرفیق ب گوشیمდ https://eitaa.com/joinchat/1748828251C89d6ed222b انتقادات وپیشنهادات: https://harfeto.timefriend.net/16081016251053
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 روز آخری که می‌خواستیم با آمبولانس به آبادان برگردیم خبر شهادت خواهرم میترا (زینب) در شاهین‌شهر اصفهان را دادند. همان موقع به اصفهان رفتیم و صبح که رسیدیم، زینب را همراه با 300 شهید عملیات اخیراً تشییع کردند. زینب دوست داشت در تکیه شهدای اصفهان دفن شود که به آرزوی‌اش رسید. دو هفته در شاهین‌شهر ماندیم و بعد به آبادان برگشتیم. در آبادان کارهای بسیج را در دست گرفتیم. مینا مسؤول آموزشی و من مسؤول پرسنلی شدم. در عملیات آزادسازی خرمشهر در اورژانس در حال آماده‌باش بودیم. مجروحان زیادی به اورژانس آوردند. بالاخره خرمشهر آزاد شد. وقتی خبر آزادسازی خرمشهر از بلندگوها پخش شد، به یاد زینب خیلی گریه کردم😭🥀 .... 🥀
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 #گمنام رما
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 رمان 🌿ــشق_پایدار من : بیا یه لحظه زهرا : چیه من : ببین مریم نیستش زهرا : گوشیش یا سیمکارتش چی ؟ من :نه همه جا رو گشتم نبود رسول : فاطمه خانم زهرا خانم ! من : بله آقا رسول ؟ رسول : مریم درخواست کمک کرده گفته چند نفر باهاش بیان انگار جاسوسا واسش تله ساختن من : اخه مریم ایمیلش رو روشن کرده ولی اتاقش رو نشون میده اونم که تو اتاقش نیست زینب : وااای چقدر شما خنگین اون پشت به اتاقش بیرون واستاده 😐😂 من : وای 🤣 زهرا : خدا هر دوتامون رو شفا بده آقا رسول من و فاطمه میریم همراه مریم رسول : خب به داوود و فرشید میگم همراهتون ببان که مشکلی چیزی پیش اومد سریع بیان تو عملیات من : ممنون ما بریم تجهیزات رو بگیریم راستی مریم تجهیزات داره ؟ آقارسول : آره داره داوووووووووود فرشییییییییید بیاید با خانوما برین داوود : خودم حرفات رو شنیدم نیاز نیست داد بزنی 😂 رفتیم تجهیزات رو گرفتیم همراه مزیم حرکت کردیم به محل موردنظر رسیدیم و سه تایی رفتیم تو خیلی ترسناک بود یهو.صدای شلیک و صدای داد یه مرد اومد اون ...... اونن آقافرشید بود 😱 داوود : فرشییییییید حمله کنیم فرشید : حله یعنی چی ؟؟؟ مگه فرشید تیر نخورد زهرا : بچه ها آماده عملیات سریع رفتیم پیش مرد ها ادامه امروز 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 کپی حرام @Morady_s18. 🌿