eitaa logo
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
160 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
72 فایل
ایݩجـاسربازۍدر رڪاب‌آقاروٺمریݧ مےڪݩیم✌🏻 پاٺوق‌عاشقـٰاۍ‌حاج قاسمッ شرایط تب♥ https://eitaa.com/joinchat/1755906139C60435d31ee ッرفیق ب گوشیمდ https://eitaa.com/joinchat/1748828251C89d6ed222b انتقادات وپیشنهادات: https://harfeto.timefriend.net/16081016251053
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر‌ از ‌دست ‌کسی ناراحت ‌هستید دو رکعت ‌نماز ‌بخوانید ‌و بگویید: خدایا. . ! این‌ بنده‌ی ‌تو حواسش‌ نبود من‌ از ‌او‌ گذشتم‌..تو هم ‌بگذر.. 🕊‌
‌راستش را بخواهی! دوست دارم به نگاهی... مرا هم بخری؛ مثل حُـر! دلم... عاقبت به خیری می‌خواهد؛ زیر سایه‌ی پَرچم! میان روضه... با ذکر نامت؛ حُـسین‌جان♥️
ما گُم شدگآنیم که اندر خمِ دنیا تنها هنرِ ماست که مجنونِ حُسینیم ♥️ +حُـسین آقام همه میرن تو میمونی برام :)))
بـا اِمام‌ زمانت‌ ڪہ‌ نباشے هزاࢪسال، نماز وَ روزه‌ بہ‌ دࢪدټ‌ نخواهد‌ خـوࢪد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی‌خدا‌سختے‌بهت‌میده ببینه‌چقدر‌قوی‌هستی... ببینه‌چقدر‌توکل‌داری... بببنه‌چقدر‌صبور‌هستی... مطمئن‌باش‌خودش‌هواتو‌داره فقط‌باید‌حواست‌باشه‌جا‌نزنے..(:
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ پس‌مراياد‌كنيد[تا]شمارايادكنم... بقره‌۱۵۲
برای‌هرکس‌خواستی‌کار‌کنی نیت‌کن‌که‌کارت‌برای‌خدا‌باشه اینطوری‌بهترین‌کار‌رو‌تحویل‌میدی وحتی‌که‌مزد‌کارتو‌بهت‌ندادن‌،ناراحت‌نمیشی چون‌میدونی‌خدا‌حساب‌میکنه..(:✨
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه ش و شرایط مون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجه مون بدیم که خیلی عالی بود... فقط یه شرط داشت که همه مونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی!! همه مون مونده بودیم چه کنیم ؟ من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم . دوتا دوست دیگه م ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا بمونین . خلاصه وسایل خونه مونو بردیم خونه ی پیرزن. شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنه رو ببره تا مسجد که جنب خونه بود. پاشد رفت و همراهیش کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. همه مون خندیدیم. شب بعد من رفتم . با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنی پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته ؟ من صبحها ندیدم برای نماز بیدار شید ! به دوستام گفتم از فردا ساعت مونو کوک کردیم ، صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب ، بعد از مسجد ، پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت ، برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیم و چراغو روشن می کردیم ، کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم . من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم! اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت.هرسه تامون تغییر کرده بودیم.بعضی وقتا هم پیرزن از یکی مون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده ، پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش همه مونو تغییر داده بود.
+از‌حسای‌قشنگ؟ -گرفتاری‌و‌مشکل‌دیگران‌را‌حل‌کنے..(: