#شهدایی
یه شب #بارونی بود.🌧
فرداش حمید امتحان داشت.📝
رفتم تو #حیاط و شروع کردم به #شستن لباس ها .👕
همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم #حمید اومده پشت سرم ایستاده.
گفتم اینجا چیکار میکنی؟
مگه فردا امتحان نداری؟
دو زانو کنار #حوض نشس و دستهای #یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت:
ازت #خجالت میکشم 😓😌
من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم.😔
#دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای #سرد مجبور باشه ...😓
حرفشو قطع کردم و گفتم :
من مجبور نیستم .🙂
با #علاقه این کار رو انجام میدم. 😊
همین قدر که درک میکنی. می فهمی.
#قدر_شناس هستی برام کافیه. 😇
#همسر_شہید_عبدالحمید_قاضی_میرسعید🌺
#تا_شهادت_راهی_نیست☺️✋🏻
#شهید_فخری_زاده
#انتقام_سخت
#کرونا
💝
❤️
🧡
💛
💚
💙
💜
💖
═♥️ #حرف_دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @zolfaghare_galbam ❤️
19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دختر_زیبا_در_خانه_طلبه_جوان👇 ⛔️⛔️
نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر #طلبه جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان #دختری زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در #اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟#طلبه جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که #شاهزاده آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن طلبه جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به طلبه #اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود...
ادامه داستان در کانال زیر سنجاق شده👇😱😱⛔️⛔️
https://eitaa.com/joinchat/1504837713C16589b89f7
#دختر_زیبا_در_خانه_طلبه_جوان👇 ⛔️⛔️
نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر #طلبه جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان #دختری زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در #اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟#طلبه جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که #شاهزاده آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن طلبه جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به طلبه #اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود...
ادامه داستان در کانال زیر سنجاق شده👇😱😱⛔️⛔️
https://eitaa.com/joinchat/1504837713C16589b89f7