eitaa logo
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
72 فایل
ایݩجـاسربازۍدر رڪاب‌آقاروٺمریݧ مےڪݩیم✌🏻 پاٺوق‌عاشقـٰاۍ‌حاج قاسمッ شرایط تب♥ https://eitaa.com/joinchat/1755906139C60435d31ee ッرفیق ب گوشیمდ https://eitaa.com/joinchat/1748828251C89d6ed222b انتقادات وپیشنهادات: https://harfeto.timefriend.net/16081016251053
مشاهده در ایتا
دانلود
چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانش‌آموزان پخش می‌کرد. تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمنده‌ها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره پخش می‌کرد.در زمستان اصفهان که وسیله گرم‌کننده درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود می‌خوابیدیم. یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد. 🥀دلش نمی‌خواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد🥀 ....
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
#گمنام رمان #عشق_پایدار #پارت_هفتم ❤️ داوود فرشید زنگ زد من : جانم فرشید فرشید : فعلا دستگیرش ن
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️ ♥️✨ ♥️ رمان ♥️ داوود سوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم خونه سوژه نوبت به نوبت از ماشین پیاده شدیم من رو به روی ماشین خودمون واستادم فرشید هم روبه رو ماشین خودشون و سعید هم همونجور محسن کلاهی لطف کرد اومد سمت خونه یه جوری نگامون میکرد انگار لولو خور خوره دیده 🧟‍♂ بچه ها رفتن دستگیرش کردن و نشستیم تو ماشین رسیدیم سایت فاطمه خیلی وقت بود دادا مرخص شده بود رفتم سایت اقا داوود اینا رسیده بودن من : به به خوش اومدین اقا داوود : مرسی