eitaa logo
شوالیه های معبد یهود
470 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
182 فایل
⁦🇮🇱⁩به زعم فاتحان آندلس 🔥در نبرد های آخرالزمانی 🚺با شوالیه های نفوذ 🚫اندلسیزه کردن ایران ❌تنها راه پیروزی ⁦⚠️⁩بر علیه مکتب تشیع است 💚برای جلوگیری از ظهور منجی ⁦✔️⁩با تیم ما همراه باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚📚 📚📚📚 📚📚 📚 *داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه* ⚡ *ابوبشیر ساکن دمشق است ، کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند، حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!!* 💎 *ابوبشیر می گوید : ⚡ مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان بشار اسد در خارج و داخل سوریه، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود!!!!* ⛔ *در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و باید حتما برود، نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر میشدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد، من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید و همه جا بگویید دیکتاتور سوریه باید برود !!!!* ⚡ *زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر حمص جرقه اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد. مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت، اما کسی نمیدانست که آینده حامل چه خبرها و حوادثی است!!!!* ⚡ *مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد :* *گروه.داعش !!!!*😱 *گروهی که با پرچم «محمد رسول الله» و شعارهای اسلامی آمدند و میخواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!!* ⛔ ما ابتدا از آمدن خوشحال شدیم، چون تنها خواسته ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود و داعش چنین وعده ای را به مردم سوریه میداد، شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!! ما هم خوشحال بودیم. 😊 ⚡ داعش پس از اشغال شهرها، حکومت نظامی خشکی را اجرا میکرد، موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر میکردند و در میدان شهر گردن میزدند، مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند و میزدند و می رقصیدند، در این ایام بود که من هم دست زن و بچه خودم را گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!! ⚡ داعش دختران و زنان سوری زیادی را به بهانه های مختلف اسیر میکرد و آنها را در بازار بفروش میرساند، ثروتمندان و سرمایه داران عربستانی، اماراتی، و حتی اروپایی می آمدند و دختران زیبا و کم سن و سال را جدا میکردند و میخریدند، من این صحنه ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت میشدم، گریه های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خریدوفروش آزارم میداد!!! ⚡ مبلغین وهابی داعش روی ذهن پسرم بشیر خیلی کار کردند تا او را عضو داعش کنند. پسرم بشیر جوان ۲۰ ساله ای بیش نبود و اطلاعات کمی درباره دین داشت. شخصی بنام ابوجهاد با او دوست شده بود و روی ذهن بشیر خیلی اثر گذاشته بود. ⚡ یک روز بشیر کنارم آمد و از من اجازه خواست تا در یکی از عملیاتهای نظامی داعش شرکت کند. من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی آمد و آن را قبول نداشتم اما بشیر دیگر حرف مرا گوش نمیکرد، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد او را عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار به بشیر میدادند!! ⚡ به بشیر گفتم چرا میخواهی برای داعش بجنگی؟! مگر آنها را میشناسی ؟! عقایدشان را میدانی!؟ حرفهای عجیبی میزد ، میگفت شیعه مشرک است و ما باید آنها را بکشیم!! بشیر میگفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین ( شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین!! میگفت با کشتن شیعیان ما به بهشت میرویم! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.😔 ⚡ با مادرش صحبت کردم تا بشیر را منصرف کند ، اما صحبتها و نصیحتهای من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود . او بعد از چند ماه تمرین نظامی، وارد عملیاتهای داعش شد و بعد از یکسال جنگ با نیروهای سوری، عاقبت کشته شد. جنازه اش هم برایمان نیاوردند، فقط خبر کشته شدنش را ابوجهاد به من داد و تمام!! جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد!! ⚡ وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر میشد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان میجنگد ، اما کم کم خشونتهای داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. ادامه دارد.. 👉 @roshangarii 🚩
ادامه 2 👇 حکومت داعش سراسر خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گردن زدند، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!! ⚡داعش دین اسلام را وارونه کرده بود ، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام، کارهای خلاف اسلام میکردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم. آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام میکردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمیخواندند و چنین جواب میدادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!! ⚡ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطق تر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم، میخواستم به دمشق برگردم، اما اجازه نمیدادند. ⚡ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف میکرد که آنها عرب نیستند. از چچن و آمده اند و ما را آموزش نظامی میدهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم میگفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم. امنیت داشتیم، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم. چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم، کجا، داعش کجا !!! ⚡ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر میشد. اهل تسنن که روزی فکر میکردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات میشوند بشدت پشیمان بودند، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی بودیم!!!! ⚡ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه!!! وحشت سراپایم را گرفته بود، هرچه گفتم چه شده؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم. ⚡ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه میکنند، قلبم ایستاده بود، گفتم ام عایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش😭😭 پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده؟!! بگویید کجا بردند؟!!! برای چه بردند؟!!! ⚡ عایشه دختر بزرگم گفت: امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار میگشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید میکردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم!!!! با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش میگذاریم و زن ما میشود. 😡😱 ⚡ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! ام عایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم. دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود. دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی..😭❤❤ ⚡ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم. او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!! ⚡ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم. سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر میشود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!! گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!! آنها فتوا داده اند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!! او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است. حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم. 😭 داغ بشیر کم بود، حالا لیلا را هم از دست داده بودم. مرگ خودم را از خدا خواستم... ⚡ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم. نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم. هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!😭😭 نمیتوانستم آرام بگیرم. باید هر طور شده نشانی از او پیدا میکردم. ⚡ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و از او خواستم اگر با داعشی ها رفاقت یا آشنایی دارد که مطمئن هست به من معرفی کند.. ادامه دارد.. 👉 @roshangarii 🚩
🔴پاسخی به شبهات و دروغهای ظریف 🔴 1. مدعی شده، «سردار پس از برجام و مرتفع شدن نیاز به رفت و در واقع او را قانع به حضور در سوریه کرده، نه برعکس! و وزیر خارجه سوریه در فرودگاه به او گفته، در تیر و مرداد 94 شرایط ما شکننده نبود! و روس ها بعد از اینکه نیاز ما مرتفع شده بود، آقای سلیمانی را به مسکو دعوت کرده بودند!» ✅ اما حقیقت: 🔺 تا خرداد 1394 نیمی از خاک سوریه و شمال غربی عراق از جمله شهرهای مهم دو کشور (رقه، ادلب، رمادی، فلوجه، موصل، تکریت، پالمیرا و بخشهای بزرگی از استانهای حلب، حماه، دمشق، درعا، حمص، دیرالزرو، الحسکه و..) را در تصرف خود درآورده بود. این زمان دقیقا زمان اوج حکومت داعش بود! 🔺 برجام در 23 تیر 1394 (14 ژوئیه 2015) منعقد شد! 🔺سفر سردار سلیمانی به روسیه در مرداد 1394 🔺روسیه در 30 سپتامبر 2015 (8 مهر 94) وارد نبرد سوریه شد. در مرداد 94 اوضاع سوریه چنان ناگوار بود که ، نخستین‌بار از فرسایش نیروهای مسلح این کشور خبر داد و از اولویت ارتش سوریه، برای حفظ مناطق مهم‌تر خبر داد. داعش در همان روزها شهر تدمر یا پالمیرا را اشغال کرده بود و تروریست‌ها آماده می‌شدند تا هم به حلب حمله کنند و هم چند حمله بسیار سنگین به شمال شهر حماه داشتند. نیروی هوایی سوریه به دلیل عملیات چند ساله به شدت فرسوده شده بود و ایران هم نمی‌توانست نیروی هوایی را به صورت گسترده در سوریه به خدمت بگیرد. به همین علت شهید سلیمانی به روسیه رفت تا در دیدار با عالی‌ترین مقام روسیه یعنی ولادیمیر پوتین او را وادار کند تا برای حفظ منافع خودش هم که شده، نیروی هوایی را به سوریه اعزام کند. اگر روسها به کمک محور مقاومت نمی آمدند، متلاشی کردن تروریستها به آسانی مقدور نبود. روس ها برخلاف نظر ظریف زمانی وارد شدند كه به حضورشان به شدت نياز بود. 🔺یعنی ظریف رسما درباره واقعیت های سوریه میگوید و یا هنوز پس از 8 سال از واقعیت های میدانی، اطلاع درستی ندارد. اینکه شهید سلیمانی، پوتین را مجاب کرد یا پوتین، او را؛ باید از خود شهید سلیمانی و یاران صدیق ایشان پرسید. سیدحسن نصرالله میگوید: «در آن جلسه دوساعته، پوتین به حاج قاسم گفت من قانع شدم. این چیزی بود که از حاج قاسم شنیدم. حاج قاسم توانست با استدلال و تشریح واقعیت پوتین را قانع کند و توانست روشن کند که نتیجه این ورود چه خواهد بود. الان همه می‌دانند که روسیه از دروازه سوریه به دنیا بازگشت.» سردار محمدجعفر اسدی، فرمانده سابق مستشاران ایرانی در سوریه میگوید: «پس از چهار سال مبارزه و مقاومت ایران در سوریه سردار سلیمانی در سفری به روسیه بود که به مدت دو ساعت و بیست دقیقه با پوتین دیدار و گفتگو کرد تا روس‌ها را قانع کند در سوریه حضور یابند.. سردار سلیمانی به پوتین تفهیم کرد که سوریه آخرین سنگر جبهه شرق است و اگر این را از دست بدهید، غربی¬‌ها ارزشی برای شما قائل نیستند..» به واقع اگر نیاز به مجاب کردن ایران بود، پوتین باید می آمد نه اینکه سردار ما برود!! از سویی ظریف به درستی پاسخ نمیدهد حضور مشترک ایران و روسیه در سوریه، چه ضربه ای به میزد؟ مگر او در برجام برای سوریه هم تعهد داده بود؟! اما آنچه ظریف به دروغ حاصل برجام میخواند: سفر شهید سلیمانی به روسیه! برخلاف گفته های او، برجام حتی این قدرت را نداشت که از لحاظ حقوقی، سردار ایران بتواند با اتکا به آن سفر کند. چرا که اعلام کرد به زودی در شورای امنیت، اقدام مسکو در پذیرا شدن قاسم سلیمانی را مورد اعتراض قرار خواهد داد چرا که این اقدام مسکو نقض قطعنامه های شورای امنیت محسوب می شود. آری. برجام نه تنها تحریمهای شورای امنیت را لغو نکرده بود بلکه حتی نتوانسته بود تحریم را از سفر سردار ما بردارد. و سردار با شهامت وصف ناپذیر، تحریم شورای امنیت را نه یکبار که بارها با سفر به کشورهای مختلف به استهزا گرفت. ادامه دارد.. ✍️ متن کامل یادداشت در : http://fna.ir/19njo