نه تنها خونه و موبایل و محله باید رنگ و بوی امام زمان(عج) داشته باشه بلکه مدارس رو هم باید مهدوی کرد"
#سر_در_ورودی_کلاسها
میسازیم زمینهی ظهـــور را....
💚 قحطی به دینمان زده یا ایها العزیز
💜 دارد ظهورتان به خدا دیر می شود
به حق ،عمه جانتان ،حضرت ،زینب کبری (سلام الله علیها)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلاهایی که زمینه جذب ثروت را در زندگی ما فراهم میکنند‼️
ویژه وفات #حضرت_زینب سلام الله علیها
➖➖➖➖➖➖➖
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ از #حضرت_زینب درس بگیر برو امام زمانت رو معرفی کن...
➖➖➖➖➖➖➖
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
1_1475949021.mp3
4.92M
شهادت اُم المصائب بانوی فداکار حضرت زینب (س) تسلیت"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه #راهنمای_سعادت💖 پارت31 همینطور که نشسته بودم از خستگی خوابم برد. با برخورد دستی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
# راهنمای_سعادت💖
پارت34
گوشی رو قطع کردم و با سرعت به سمت بیمارستان رفتم.
بعداز چند دقیقه رسیدیم و من به سرعت پیاده شدم و در رو برای مامان باز کردم اونم با تمام قدرتش زیر بغل نیلا خانوم رو گرفته بود و به زور راه میرفت من زودتر از مامان وارد بیمارستان شدم و سریع از یه پرستار خواستم دکتر رو خبر کنه!
منتظر بودم تا پرستار بیاد…!
وقتی اومد گفت:
- خانم دکتر داخل اتاقشون منتظرن میتونید بیمار رو داخل ببرید.
گفتم:
- خیلی ممنون فقط میشه به مادرم کمک کنید اون خانم رو به سمت اتاق خانم دکتر ببرن؟
پرستار گفت:
- بله حتماً
نیلا خانوم با کمک پرستار و مامان فرشته رفتن توی اتاق، منم پشت سرشون داخل رفتم.
نیلا خانوم رو روی تخت بیمارستان گذاشتن و مامان هم روی صندلی کنار تخت نشست.
خانم دکتر گوشی پزشکی رو روی قلبش گذاشت و گفت:
- این دختر چند سالشه؟
مامان با نگرانی گفت:
- هفده سالشه، خانم دکتر اتفاقی افتاده؟
دکتر سری تکون داد و گفت:
- اوضاع قلبشون خیلی وخیمه اگه همینطور پیش بره ممکنه سکته یا ایست قلبی کنن!
باورم نمیشد حالش انقدر بد باشه!
راستش پاهام از شنیدن این حرفا شل شد، خیلی نگران شدم!
مامان با دست به صورتش زد و گفت:
- خانم دکتر لطفا یه کاری براش بکنید الان هیچ راهی وجود ندارد که بهتر بشه؟
خانم دکتر گفت:
- نگران نباشید هنوز امید هست!
دفترچه بیمار رو بدید براشون دارو هایی که الان نیاز هست رو بنویسم برید تهیه کنید، بعدش میتونیم باهم صحبت کنیم.
مامان با ناراحتی گفت:
- دفترچه اش رو نیاوردیم الان چکار کنیم؟
خانم دکتر گفت:
- ایرادی نداره، با من بیاید تا راهنماییتون کنم!
مامان و خانم دکتر رفتن بیرون و منو نیلا خانوم تنها شدیم!
نویسنده: فاطمه سادات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#راهنمای_سعادت💖
پارت35
مامان و خانم دکتر رفتن بیرون منو نیلا خانوم تنها شدیم!
کاملا بیهوش بود، اما یکدفعه دیدم که انگشتش تکون خورد!
خواستم برم دکتر رو صدا بزنم که با چشای بسته چیزی رو زمزمه کرد:
- مامان لطفا کمکم کن بیا منم با خودت ببر پیش خدا..!
خواهش میکنم بیا منم با خودت ببر
بابا لطفاً تو کمکم کن.
با تعجب داشتم نگاهش میکردم آخه این دختر چی داشت میگفت؟!
سری تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون تا دکتر رو خبر کنم فکر کنم داشت هزیون میگفت!
سریع رفتم دکتر رو خبر کردم اونم با عجله به سمت اتاقی که نیلا اونجا بود رفت.
مامان فرشته هم با استرس و نگرانی به نیلا و چیزایی که میگفت نگاه میکرد!
گمونم این دختر خیلی سختی کشیده خیلی دلم براش سوخت!
دکتر گفت:
- من پرستار رو فرستادم دارو های لازم رو که اینجا داریم واسش بیاره اما شما سر فرصت وقتی برگشتید به بهترین داروخانه برید و این دارو رو براش تهیه کنید قیمش کمی زیاده اما خیلی به بهبودش کمک میکنه.
مامان سری تکون داد و گفت:
- چشم حتما، خیلی ممنونم خانم دکتر
دکتر از اتاق رفت بیرون و مامان روی صندلی کنار تخت نیلا نشست.
مامان این چندروزی که با نیلا آشنا شده بود خیلی خوشحال بود چون نیلا اونو یاد خواهرم میندازه که چند سال پیش فوت شد.
اما این چند روزی هم که این دختر مریض شده مامان هم حال خوشی نداره!
میخواستم وقتی از شلمچه برمیگردیم ایندفعه دیگه رضایتش رو برای رفتن به جبهه بگیرم اما با این وضعی که داره نمیشه اگرم نرم جا میمونم فقط امیدوارم این دختر زود خوب بشه که مامان باهاش سرگرم باشه و راحت اجازه بده من به جبهه برم.
البته میدونم به همین راحتی ها هم نبوده و نیست اما من باید راضیش میکردم.
(از زبان نیلا)
با درد چشام رو باز کردم و رو به روم فرشته خانوم رو دیدم.
سرمی که رو دستم بود نشون میداد که بیمارستانیم!
فرشته خانوم با غمی که در چهرش معلوم بود گفت:
- بالاخره بهوش اومدی!
مگه نگفتم زیاد از محل اقامتمون دور نشو؟ اصلا چرا باید تنها باشی که قلبت درد بگیره!
الان بهتری؟ قلبت هنوز درد میکنه؟!
نویسنده: فاطمه سادات
نام رمان:
#راهنمای_سعادت
#پارت36
فرشته خانوم با غمی که در چهرش معلوم بود گفت:
- بالاخره بهوش اومدی!
مگه نگفتم زیاد از محل اقامتمون دور نشو؟ اصلا چرا باید تنها باشی که قلبت درد بگیره!
الان بهتری؟ قلبت هنوز درد میکنه؟!
دستم رو بلند کردم و به سمتش بردم و دستای مهربونش رو در دست گرفتم و بوسه ای روی دستش نشوندم و گفتم:
- شرمنده که نگرانتون کردم، الان خیلی بهترم
با مهربونی دستی به سرم کشید و گفت:
- دشمنت شرمنده دخترم، خداروشکر مطمئن باش بهترم میشی فقط باید رعایت کنی و استرس و نگرانی به خودت وارد نکنی.
الانم بیا بریم که امیرعلی منتظره!
چشمی گفتم و با کمکش از تخت بلند شدم و باهم از بیمارستان صحرایی بیرون رفتیم.
امیرعلی رو توی ماشین دیدم که سرش روی فرمون بود و اون وقتی متوجه حضور ما شد که در ماشین رو باز کردم و خواستیم سوار بشیم.
وقتی منو دید نمیدونم توی نگاهش چی دیدم که احساس کردم خیالش راحت شده!
سری به افکار مسخرم تکون دادم و سوار شدم فرشته خانوم هم سوار شد و امیرعلی حرکت کرد.
توی راه فقط به دردهایی که این چند روز کشیدم فکر میکردم آخه یه دختر مثل من اونم به این سن، چرا باید انقدر توی زندگیش زجر و درد بکشه!
از طرفی دلم به اون شهید خوش بود اما مثل اینکه دیگه اونم ولم کرده و دیگه پیشم نمیاد!
وقتی رسیدیم مثل همیشه با کمک خانم حقی از ماشین پیاده شدم و به طرف محل اقامتمون رفتیم.
امیرعلی هم رفت که ماشین رو تحویل بده.
وارد که شدیم فاطمه رو دیدم که یه گوشه نشسته و خیلی ناراحته!
هنوز ازش ناراحت بود اما من واقعاً دوست نداشتم ناراحتی کسی رو ببینم اونم کسی که خیلی کمکم کرد و بهم محبت کرد.
راستش الان که فکر میکنم میبینم من خیلی اون ماجرا رو بزرگ کردم اگه انقدر بزرگش نمیکردم این بلا هم سر پاهام نمیومد!
فرشته خانم گفت:
- من میرم پیش فاطمه ببینم چشه انقدر ناراحت نشسته، نیلا جان توهم اگه میخوای همینجا بشین اومدم کارت دارم.
خواست بره که دستش رو گرفتم و گفتم:
- میشه من برم پیشش ببینم چرا انقدر ناراحته؟
یجورایی خودم رو مقصر میدونم!
لبخند دلنشینی بهم زد و گفت:
- برو عزیزم من همینجا منتظرم!
رفتم جلو و آروم آروم به فاطمه نزدیک شدم.
صداش زدم که سرش رو برگردوند و با دیدن من از جا بلند شد و ...
ادامه دارد..♥️
نویسنده: فاطمه سادات
🚨زلزلههایی امروز که در دنیا رخ داده است
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
🔺️"اگر روزی بالا رفتید هنر این است که به آنهایی که پایین هستند خدمت کنید"
🔻اینکه چطور بز رفته بالای درخت مهم نیست، این مهم است که با رفتنش آن بالا باعث رسیدن درخت به دهان بز پایینی شده است!
این استراتژی در بین حیوانات بسیار رایج است اما بین انسان ها زیاد پر رنگ نیست!
"اگر روزی بالا رفتید هنر این است که به آنهایی که پایین هستند خدمت کنید".
┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
#سلامبرابراهیم۱🍃 پارت۱۴ • پهلوان سید حسین طحامی ( کشتی گیر قهرمان جهان ) به زورخانه ما آمده بود و
#سلامبرابراهیم۱🍃
پارت۱۵
•پهلوان
حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت:
تو قدیم های این تهرون ، دوتا پهلون بودند به
نام های حاج سیدحسن رزازّ و حاج صادق بلور
فروش ، اون ها خیلی باهم دوست و رفیق بودند .
توی کشتی هم هیچکس حریفشان نبود . اما مهمتر از همه این بود که بنده های خالصی برای خدا بودند .
همیشه قبل از شروع ورزش کارشان رو با چند آیه قرآن و یا روضه مختصر و با چشمان اشک آلود
برا آقا#اباعبدالله(ع) شروع کردند .
نَفَس گرم حاج محمدصادق و حاج سید حسن ، مریض شفا می داد .
بعد ادامه داد ، #ابراهیم ، من تو رو یه پهلوون میدونم مثل اون ها!
#ابراهیم هم لبخندی زد و گفت : نه حاجی ، ما کجا و اونا کجا .
بعضی از بچها از اینکه حاج حسن اینطور از #ابراهیم تعریف میکرد ، ناراحت شدند .
فردا آن روز پنج پهلوان از یکی از زور خانه های تهران به انجا آمدند .
قرار شد بعد از ورزش با بچهای ما کشتی بگیرند .
همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعد از ورزش کشتی ها شروع شد .
چهار مسابقه برگزار شد ، دو کشتی را بچهای ما بردند ، دوتا هم آن ها .
اما در آخر کشتی کمی شلوغ کاری شد!
آن ها سر حاج حسن داد می زدند .
حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود.من دقت کردم و دیدم کشتی های بعدی بینِ #ابراهیم و یکی از بچهای مهمان است...
ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨تعداد قربانیان زلزله ترکیه به 1762 کشته و 12068 زخمی رسید -
🔺در سوریه تعداد قربانیان به 1293 نفر رسید
◼️تعداد کل قربانیان زلزله سوریه و ترکیه روی هم به 3055 نفر می رسد.
به آخرالزمان و دوران قبل از ظهـــور خوش آمدید!
زلزله
سیل
جنگ
مریضی
طاعون
قحطی
گرانی
ظلم
فساد
گناه
کشتار
و...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔻زلزله ۴.۸ ریشتر چین تایپه را لرزاند
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
و چقدر خستهاس این روزها دنیا...
چقدر درد میکند تن دنیا و غبار غم تمام وجودش را گرفته...
در گوشه گوشهی این دنیا فریاد مظلومان و محرومان و مستضعفان به گوش میرسد/
صدای خندهای در آرامش و بدون گناه و غم به گوش نمیرسد...
زمینی که به انواع بلاها دچار و مبتلا گشته
گویی چیزی را کم دارد و اینهمه بلا برای بیداری بشر در حال رُخ دادن است!
آری به خود بیایم و بیدار شویم!
چه و که را گُم کرده و فراموش ساختیم؟
زمین و آسمان و زمان با اهل دنیا، آدمهای غرق در آن سر لج و هشدار افتادن!!
اینهمه هشدار برای بیدار شدن ما و به خود آمدنمان است
بلکه بفهمیم که امام زمانمان را نداریم و او را راندیم از خودمان و نبود او باعث عذاب الهی شده!
از این هم بدتر خواهد شد تا بیدار شویم بگیم خــدا غلط کردیم اماممان را برگردان تا تمامی بلاها با حضور وجود او برطرف و رفع شوند"
#اللهمً_أین_امامُنا؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الا بذکر الله تطمئن القــلوب"
💚ایمان به خدا
شاید به ظاهر برایت کوهها را جابه جا نکند، اما همین که میدانی همه چیز در کنترل خداوند است و او جز خیر برایت نمیخواهد و عاشقانه و نزدیکتر از رگ گردن مراقبت توست،
آرامشی را در دلت میکارد، که با هیچ طوفانی نمیلرزد و نابود نمیشود.
و آرامش دقیقا همان چیزی است که همه به دنبال آن در پول و ماشین و همسر و.... میگردند و پیدا نمیکنند و بعد از مدتی سرخورده و افسرده میشوند.
در حالی که خداوند آرامش را تنها در ارتباط و دوستی با خودش قرار داده است.
🦋هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
🌺🌿ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ . ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .(٤)
سوره فتح 🌿
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.