فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش بحال شیعههای ما
سخنرانی بسیار شنیدنی
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج❤️❤️❤️
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
#راهنمای_سعادت پارت90 چقدر قشنگ عاشقانه هایش رو بیان میکرد. نتونستم جوابی بهش بدم اخه هنوز کمی ا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#راهنمای_سعادت
پارت91
مثل یه تیکه ماه شدی مبارکت باشه.
لبخندی زدم و از سالن بیرون اومدم زهرا که دیدم گفت:
- میگم یوقت چشمت نکنن!
خیلی خوشگلی شدی نیلا با اون لباس عروس و حجاب قشنگت مثل فرشته ها شدی.
گفتم:
- چشات خوشگل میبینه خواهری، انشاءالله به زودی عروسی خودت!
زهرا گفت:
- ممنون عزیزم
آها راستی مهدی چند دقیقه ای هست رسیده بیرون منتظره زود باش برو
گفتم:
- تو چی نمیای؟
گفت:
- من با مامان میام گفت میاد دنبالم شما برید
خداحافظی کردم و از آرایشگاه بیرون اومدم.
مهدی کنار ماشین ایستاده بود و روش به سمت خیابون بود.
یواش یواش رفتم و کنارش وایسادم و یهو دستمو گذاشتم رو چشاش..!
خندیدم و گفت:
- اگه گفتی من کیم؟
دستاش و گذاشت رو دستام و از روی چشاش برداشت و گفت:
- تو فرشته ی زمینی منی!
بعدش وقتی نگاهش بهم افتاد لبخندی زد و گفت:
- خیلی خوشگل شدیا!
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
- یعنی خوشگل نبودم؟
خندید و گفت:
- خوشگل بودی خوشگل تر شدی!
حالا سوار شو بریم تا دیرمون نشده.
سوار ماشین شدم به سمت آتلیه حرکت کردیم.
توی راه به خیلی چیزا فکر کردم و هنوزم کمی استرس داشتم.
کمی هم خجالت میکشیدم جلوی خانواده ی مهدی چون منی که عروسم خانواده ای نداشتم که توی مراسم عروسیم شرکت کنن!
با اینکه از خانواده پدری و مادری خیری ندیدم اما دوست داشتم حداقل امشب کنارم باشن اما متأسفانه هیچ خبری از عمو و عمه هام نداشتم.
بعداز اینکه هیچکدوم سرپرستی منو قبول نکردن انگار آب شدن رفتن توی زمین..!
خانواده مادریمم که اصلا ایران نیستن!
فقط چندتا از دوستام و خانواده فاطمه و امیرعلی رو دعوت کردم تا بیان.
مهدی که دید زیادی به فکر فرو رفتم گفت:
- به چی فکر میکنی؟
گفتم:
- به اینکه امروز هیچ خانواده ای ندارم که توی مراسمم شرکت کنن
اخمی کرد و گفت:
- پس خانواده من اینجا شلغمن؟
خندیدم و گفتم:
- اع این چه حرفیه معلومه که نه!
لبخندی زد و گفت:
- پس نگو هیچ خانواده ای نداری
خانواده ی منو مثل خانواده خودت بدون!
چقدر خوب بود که از این به بعد مهدی کنارم بود.
به اتلیه رسیدم و عکسای قشنگی گرفتیم و به سمت تالار حرکت کردیم.
بعداز چند دقیقه که رسیدیم با همراهی جمعی از بزرگترا وارد تالار شدیم و روی جایگاه مخصوص عروس و داماد نشستیم.
بعداز چند دقیقه عاقد اومد و شروع کرد به خوندن خطبه عقد کرد.
گفت و گفت تا بار سوم که رسید گفت:
- عروس خانم آیا وکیلم؟
صلواتی زیر لب فرستادم و گفتم:
- به نام الله، یاد زهرا، با اجازه ی بزرگترا بله!
یهو همه شروع کردن به کل زدن و دست زدن و بهم تبریک میگفتن.
بعداز رفتن عاقد مولودی شروع شد.
همه چی برام رویایی بود.
درسته از آهنگ و رقص و این چیزا خبری نبود اما یه مجلس بی گناه گرفتیم که قصد منو و مهدی هم همین بود.
بجای آهنگ، مولودی شادی میخوندن و همه بجای رقص دست میزدن.
خوشحال بودم که عروسیمون بدون گناه بود و با نگاه های خدا همراه بود.
عجیب بود اما حضور اقا ابراهیم هم احساس میکردم!
همه خوشحال بودن و این مایهٔ خوشحالی منم بود.
غذا رو که اوردن و صرف شد اومدن برای دادن هدیه هاشون..!
خلاصه چند ساعتی رو کنار هم بودیم و خیلی خوش گذشت و فهمیدم که فامیلای مهدی واقعا یکی از یکی ماه ترن آخه همشون بهم محبت داشتن.
کم کم همه خداحافظی کردن و رفتن فاطمه هم چون پا به ماه بود از یکجا نشستن خستش میشد بخاطر همین زودتر از بقیه رفت.
آخر شب بود و فقط ما مونده بودیم و زهرا و مادرش و خانواده ی عموش..!
اوناهم با ماشین تا خونمون مارو همراهی کردن و رفتن.
نویسنده: فاطمه سادات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#راهنمای_سعادت💖
پارت اخر
(چندسال بعد)
توی پارک نشسته بودیم و به بچه ها نگاه میکردیم.
یهو احساس کردم آلا میخواد از از تاب بیوفته خواستم برم سمتش و بگیرمش که ابراهیم قبل از من به سمت خواهرش دوید و گرفتش و مانع از افتادنش شد.
منم خیالم راحت شد و دوباره کنار مهدی نشستم.
بهش گفتم:
- راستش واقعاً به آلا حسودی میکنم
مهدی خندید و گفت:
- چرا؟
لبخندی زدم و گفتم:
- منم آرزوی همچین داداشی رو مثل آلا داشتم.
مهدی لبخندی زد و گفت:
- واقعاً خوشحالم به عنوان خواهر و برادر خوب هوای همو دارن.
سری برای تایید کردن حرفش تکون دادم و به گفتم:
- دلم هوای شهدا رو کرده میشه بریم گلزار شهدا؟
مهدی گفت:
- چرا نشه خانومم؟
بچه ها رو صدا زد و گفت:
- بیاید میخوایم بریم بچه ها
ابراهیم دست خواهرش رو گرفت و به سمت ما اومدن.
همگی سوار ماشین شدیم و به سمت گلزار شهدا حرکت کردیم.
پسرم ابراهیم پنچ سالش بود و دخترم آلا تازه راه رفتن رو یاد گرفته بود و دست توی دست برادرش حرکت میکردن.
اخ که چقدر مادر این دو تا بچه خوشگل و شیرین خوب بود.
میتونیم بگم بهترین روز زندگیم وقتی بود که فهمیدم دارم مادر میشم.
نذر کرده بودم اگه بچه اولم پسر بود اسم ابراهیم رو براش بزارم.
اسم دخترمم گذاشتم آلا به معنیِ نعمتها..!
خداروشکر میکردم که به واسطه اقا ابراهیم توی مسیر درست زندگیم قرار گرفتم و از این بابت خیلی خوشحال بودم.
بعداز چند دقیقه به گلزار شهدا رسیدیم و پیاده شدیم.
من دست ابراهیم رو گرفتم و آلا هم دست پدرش رو گرفت.
به یادبود افا ابراهیم که رسیدیم همونجا نشستم و بعداز خوندن فاتحه دست توی کیفم کردم و قرآنم رو بیرون آوردم و چند صفحه قران خوندم و باز توی کیفم گذاشتمش!
یهو دیدم ابراهیم بلند شد و به سمت عکس اقا ابراهیم رفت و بوسیدش از این کارش لبخندی زدم و بهش خیره شدم.
آلا هم چون بچه بود و همش کارای ابراهیم رو تکرار میکرد اونم بلند شد و بوسه ای روی عکس آقا ابراهیم نشوند.
چقدر قشنگ بود دیدن این تصویر، قابی با حضور خانواده ی جدیدم و حضور همیشگی آقا ابراهیم..!
بعداز چند دقیقه بلند شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم.
یهویی یه جمله ای یه کتاب یادم اومد که میگفت:
- هر چیزی وقت خودش رو میخواد!
نه گل قبل از وقتش شکوفه میزنه،
نه درختا قبل از وقتشون سبز میشن،
نه خورشید قبل از وقتش غروب میکنه،
نه پروانه قبل از وقتش از پیله رها میشه،
نه آسمونِ تاریک قبل از وقتش روشن میشه!
منتظر بمون؛ هر آنچه که نیاز داری در زمانِ درستش به تو میرسه..!
من چند بار اینو با همه وجودم حس کردم:)
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست..!
پ.ن: قسمت سخت نوشتن یک رمان، تمام کردن آن است.
نویسنده: فاطمه سادات
🔴پایان🔴
پایان هایی را در زندگی تلخ یا شیرین تجربه خواهیم کرد.اما مهم ان است که ما زندگی را چطور میبینیم،اگر زندگی را محل گذر ببینیم پایان هم برایمان شیرین خواهد شد اما وقتی پایان راه را به بدی تعبیر کنیم زندگیمان هم تلخ می شود.
پایان زندگیهاتون شیرین.☺️🌹
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کتابی که #امام_زمان عج به علامه محمدتقی مجلسی توصیه کردند
📌کتابی که به واسطه آن مردم اصفهان مستجابالدعوه شدند
🖇 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی به مناسبت #میلاد_امام_سجاد #امام_سجاد علیه السلام مبارکباد 🎊
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
بنـــام همـــراه اول و آخــر
🌺🍃خداوند بیشتر از این که بخواهد شرایط را تغییر دهد، قصد دارد شما را تغییر دهد و هرچه زودتر یاد بگیرید با او همکاری کنید،
زودتر از آن گرفتاری خلاص خواهید شد.
هر چه سریع تر از آن اتفاق درس بگیرید و زودتر شروع کنید به کار کردن بر روی طرز نگرش تان و بتوانید براحساساتتان غلبه کنید، سریع تر به سطح بالاتری از سفر معنوی خود ارتقاء پیدا خواهید کرد.
ما باید بتوانیم درک درستی از هدف پالایش امتحان الهی داشته باشیم.
نمی توانیم از سختی ها و مشکلات زندگی فرار کنیم.
این ما هستیم که باید در زندگی رشد کنیم و قوی تر شویم.
خداوند مربی تمام عالم است
رب العالمین است و هر لحظه در حال رشد و پرورش ماست، تا ما را به آنچه شایسته آن هستیم برساند.
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج"
❣#سلام_امام_زمانم❣
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه✋
🍃 سلام بر تو ای موعودی که خداوند وعده آمدنت را به اهل ایمان داد و خود آن را ضمانت کرده است.
🍃ماهـر روز
درانتـظارآمدنتهستیـم
وهرلحضهبیشترحسمیڪنیـم
ڪهآمدنت نزدیڪاست...
🌱#اللهمعجللولیکالفرج🌱
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
❣ #دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای آقای #بحرالعلومی
❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
صوت «زیارت آل یاسین».mp3
19.79M
#صوت_مهدوی
زیارت #آل_یاسین
▫️ با صدای علی #فانی
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌹سلام ما بر پارہهای تن ملّت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهـۜرا ندارند ...
🌷امام شهیدان حضرت روح الله
#تفحص
در کوله بارم چیزی ندارم
غیر از دلی مستِ شوقِ شهادت.. :)♥️
#شهیدمحمدابراهیمهمت
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💛🎉•
ماشَبےدَستبَرآریمودُعآیےبُڪنیم
غَمِهِجرانِتوراچآرهزِجآیےبُڪنیم..
#روزشمارنیمهشعبان ۹
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای جالب جردن پترسون درباره محیطهایی که زنان و مردان در کنار هم کار میکنند و تأثیر مخرب نوع پوشش و آرایش زنان در این محیط
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
1_3301444234.mp3
1.04M
🎙 دگرگونی های آخر الزمان
#آخرالزمان #شهوت
#برهنگی #حجاب #قرآن
#حضرت_مهدی_عج
#دکتررفیعی #رفیعی
#دکتر_رفیعی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2